تنها‌امیر‌تنهای‌عالم

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

فراموش نشدنی

28 فروردین 1396 توسط خاكستر

شقاوت؟ سنگدلی؟ وحشیگری؟ نه، هیچ واژه‌ای نمی‌تواند عمق فاجعه‌ای را که در جریان مبادله اسرای سوری و تعدادی از تروریست‌های تکفیری در سوریه رخ داد، معنا کند؛ دقیقاً روزی که قرار بود خانواده‌های مظلوم سوری پس از مقاومت کم‌نظیر و دو سال محاصره تمام‌عیار در فوعه و کفریا از این حصر ظالمانه خارج شوند، درست آن هنگام که مادرانی که دو سال تمام حتی از تأمین مواد غذایی حداقلی برای فرزندان‌شان محروم بودند و خجل، همان هنگام که مادرانی که روزها حتی آبی برای سیراب کردن فرزندان‌شان نمی‌یافتند، در گوش کودکان‌شان امید و شور زندگی را زمزمه می‌کردند و وعده می‌دادند روزهای سخت تمام می‌شود، فقط کافی است چند ساعت دیگر صبر کنی، دیگر می‌توانی با خیال راحت از خانه بیرون بروی، می‌توانی آسوده بخندی و بازی کنی‌، دیگر تشنه نخواهی ماند… امیدوار سوار بر اتوبوس‌هایی شدند به مقصد آزادی، به مقصد خانه و شهری که در محاصره تروریست‌ها نباشد؛ اما تمام امید مادران و رؤیای کودکان در میان صدای انفجار برای همیشه پایان یافت!
وقتی در میانه راه پس از ۴۸ ساعت معطلی و کارشکنی‌های پی‌درپی تروریست‌ها، عامل انتحاری ضامن بمب را کشید، کودکان سوری تشنگی را برای همیشه فراموش کردند؛ اما هیچ انسانی در هر کجای جهان هم که باشد، هر ملیت و نگرشی هم که داشته باشد نمی‌تواند تصویر پیکر بی‌جان کودکان این فاجعه را فراموش کند، کاری که سیاست‌مداران غربی و عربی به سادگی هر چه تمام‌تر انجام می‌دهند، می‌بینند و انگار ندیده‌اند، می‌بینند و فراموش می‌کنند، فراموش می‌کنند که هیچ موشکی از روی ناوهای آمریکایی به سمت مواضع تروریست‌ها شلیک نمی‌شود، فراموش می‌کنند که هیچ جلسه فوری برای بررسی این فاجعه در سازمان ملل و شورای امنیت و نهادهای حقوق بشری مدعی برگزار نمی‌شود!

 نظر دهید »

راهبرد انتخاباتی دشمن

28 فروردین 1396 توسط خاكستر

مروری بر رفتار انتخاباتی دشمنان انقلاب اسلامی در بزنگاه حدود ۴۰ انتخاباتی که نظام اسلامی در ۳۸ سال از عمر خود برگزار کرده و نصاب جدیدی از روند مردم‌سالاری دینی از نظر کمی و کیفی را در منظر و مرآی مردم جهان قرار داده، نشان می‌دهد:
اولاً، مجموعه فکری و فرهنگی غربی همواره محوریت هدایت سیاسی و رسانه‌ای علیه انقلاب و ایران اسلامی را در شرایط انتخابات برعهده داشته و توانسته است با قدرت رسانه‌ای که در اختیار دارد، یافته‌ها و بافته‌هایی را در این زمینه به خورد مخاطبان دهد. ثانیاً، راهبرد ثابت و همیشگی آنها پیگیری سیاست‌های ضدیت با انقلاب بوده است؛ یعنی اگر راهبرد نظام اسلامی همواره تأکید بر مشارکت حداکثری مردم و انتخاب هوشمندانه بوده، راهبرد نظام سلطه با تاکتیک‌هایی در مقابل آن تعریف شده و از تبلیغ برای کاهش مشارکت و القای بی‌فایده بودن مشارکت در سرنوشت سیاسی که در دهه‌های اول انقلاب بسیار بر روی آن مانور داده می‌شد، گرفته تا القای تصنعی مبنی بر مشارکت قشر خاموشی که به ادعای ثابت نشده آنها اگر به صحنه بیاید، به نفع غرب تمام خواهد شد و ارائه نشانگان و تصریح بر معرفی گزینه‌ای به اصطلاح میانه‌رو برای انتخاب مردم، در برنامه‌های آنها دیده می‌شود.
سیاه‌نمایی علیه نظام اسلامی و متهم‌سازی نهادهای زیرمجموعه آن به دخالت در انتخابات راهبرد دیگر غرب و دشمنان انقلاب در انتخابات‌های ما بوده است. این روزها اگر به رصد و پایش مواضع رسانه‌ای و اظهار نظرات مقامات اروپایی، آمریکایی، صهیونیستی و حتی عربی منطقه نگاهی بیفکنیم، به تناسب زمان بررسی صلاحیت‌ها در شورای نگهبان، به شدت به دنبال رصد مواضع این نهاد انقلابی و تأثیرگذاری در کار آن و تبلیغ سوء علیه آن هستند تا هزینه‌های اعمال حق و قانون را برای این شورا بالا ببرند. در حالی که شورای نگهبان نشان داده است اگر صلاحیت شخصی را احراز نکند، بدون هیچ اغماضی روی نامش قلم قرمز می‌کشد. ماحصل این نوشته، این است که گوش ایرانی‌ها بدهکار ژاژخایی بیگانگان نیست و نباید باشد و همگان باید تکلیف خود را با هدف سعادت کشور انجام دهند.

 نظر دهید »

همراهی برجام با تحریم های جدید

23 فروردین 1396 توسط خاكستر

شورای اتحادیه اروپا، تحریم‌های اعمال‌شده علیه ایران به بهانه‌های ادعایی حقوق بشر را به مدت یک سال دیگر تمدید کرد. در بیانیه شورای اتحادیه اروپا آمده است، این تحریم‌ها افزون بر منع سفر و مسدود شدن دارایی‌های ۸۲ فرد و یک مؤسسه، منع صادرات تجهیزاتی را نیز شامل می‌شود که به ادعای این اتحادیه برای «سرکوب داخلی و نظارت بر ابزارهای ارتباطی» به کار گرفته می‌شوند. شورای اتحادیه اروپا در این بیانیه خاطرنشان کرده است، این تحریم‌ها برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ اعمال شده‌ و از آن پس تمدید شده‌اند. تصمیم جدید در ژورنال رسمی اتحادیه اروپا، در تاریخ ۱۲ آوریل ۲۰۱۷ به چاپ خواهد رسید و از ۱۳ آوریل سال جدید تا همین تاریخ در سال آینده میلادی لازم‌الاجرا خواهد بود.

 1 نظر

قانون بالاتر از رئیس دولت است

23 فروردین 1396 توسط خاكستر

«به‌ دنبال تأیید «قانون احکام دائمی برنامه‌های توسعه کشور» توسط شورای نگهبان، علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی آن را به رئیس‌جمهور ابلاغ کرد؛ اما پس از استنکاف رئیس‌جمهور در ابلاغ قانون با توجه به انقضای مهلت مقرر در ماده یک قانون مدنی مبنی بر اینکه رئیس‌جمهور باید ظرف مدت پنج روز، مصوبات مجلس شورای اسلامی را امضا و به مجریان ابلاغ و دستور انتشار آن را صادر کند، رئیس مجلس شورای اسلامی، در اجرای مفاد تبصره ماده یک قانون مدنی، قانون «احکام دائمی برنامه‌های توسعه کشور» را برای انتشار در روزنامه رسمی ابلاغ کرد.» شاید این خبر اصلاً یا به گوش‌تان نخورده یا تنها در حد بسیار کوتاه درباره آن شنیده‌اید؛ اما این نحوه پرداختن و بی‌تفاوتی نسبت به اقدام خلاف قانون دولت، به هیچ عنوان نشان‌دهنده کم‌اهمیت بودن این موضوع نیست، اینکه رئیس‌جمهور از وظایف قانونی خود سرباز بزند و قانونی را به دلیل مخالفت با آن برای اجرا ابلاغ نکند، می‌توان آن را آغاز یک استبداد رأی و ایستادگی در مقابل قانون و مصوبه خانه ملت دانست؛ موضوعی که البته تنها به این دولت یا شخص حسن روحانی منحصر نیست و در دولت اسبق نیز، محمود احمدی‌نژاد از ابلاغ قوانینی، چون قانون تجمیع انتخابات مصوب سال ۸۹ سرباز می‌زد.
اما آنچه در این میان بیش از همه جلب توجه می‌کند، تفاوت در مواجهه با چنین اقداماتی است؛ از یک سو رئیس قوه مقننه که به رئیس دولت دهم نامه می‌نوشت و اخطار می‌داد، سکوت می‌کند و از سوی دیگر رسانه‌های اصلاح‌طلب که در دوران دولت تدبیر و امید به گونه‌ای رفتار می‌کنند و تیتر می‌زنند که گویا اصلاً چنین اتفاقی رخ نداده است، آن زمان برای موضوعاتی از این دست جنجال‌ها برپا می‌کردند، تا جایی که این موضوع را به مسئله اول کشور تبدیل کرده و تا آنجا پیش می‌رفتند که چنین اقدامی را به معنای انحلال مجلس شورای اسلامی و پایان کار قانون در کشور می‌دانستند.

 نظر دهید »

تطهیر منافقین به چه قیمتی؟

21 فروردین 1396 توسط خاكستر

با مطرح شدن حجت‌الاسلام رئیسی به عنوان کاندیدای جبهه مردمی نیروهای انقلاب، موجی رسانه‌ای به منظور تخریب ایشان به بهانه نقش داشتن وی در اعدام‌های منافقین در سال ۶۷ راه انداختند. مخاطبان و خوانندگان محترم این یادداشت، شاید در نگاه اول، از محتوای آن برداشت حمایت از شخص یا طیف خاصی داشته باشند، اما هدف اصلی نویسنده، نه حمایت از شخص و یا جریانی خاص، بلکه مقابله با بدعت‌ها و پاسخگویی به شبهات و مغالطه‌ای است که اخیراً در فضای رسانه‌های ضدانقلاب و کانال‌هایی مانند «آمد نیوز» مطرح شده است. ضدانقلاب با طرح برخی پرونده‌ها و عملکرد گذشته نظام در شرایط کنونی، هم قصد تخریب نظام و هم قصد خدشه‌دار کردن شخصیت‌های انقلابی را دارد. درواقع، ضدانقلاب با تصور وجود دوگانگی در مسیر نظام و مردم، می‌کوشد با برجسته‌کردن سوابق انقلابی شخصیت‌های معتمد و انقلابی، وجهه‌ی آنها را نزد افکارعمومی داخل کشور تخریب کند. بنابراین، در پاسخ به این تلاش مذموم باید به چند نکته مهم توجه کرد:

۱- گروهک منافقین سازمانی تروریستی است که دست آن به خون بیش از ۱۷ هزار انسان بی‌گناه در ایران آلوده شده است. بنابراین، این سازمانِ جانی مستوجب عذاب و اشد مجازات بوده و می‌باشد. علاوه بر این، برخورد مذکور با منافقین، بعد از فرار این سازمان از کشور و حمایت‌های مختلف آن از رژیم بعث عراق در طول هشت سال جنگ تحمیلی و بعد از پایان جنگ تحمیلی که تصور می‌کرد ایران ضعیف شده و اکنون فرصت اقدام برای براندازی نظام وجود دارد و دست به یک تجاوز نظامی تمام‌عیار علیه کشور زد، صورت گرفته و دارای منطق و دلایل روشن خود است.

۲- نکته مهم در این میان این است که کسانی که امروز، اعدام منافقین را مستمسک خود برای تخریب نظام و شخصیت‌های انقلابی قرار داده‌اند، هنوز هم قادر به مشاهده جنایت‌های مختلف منافقین در حق مردم ایران و عراق و حتی اعضای خود این سازمان نیستند که چگونه هزاران انسان بی‌گناه را به خاک‌وخون کشیدند و هنوز هم دست از توطئه‌گری علیه ملت ایران برنداشته‌اند. ترور دانشمندان هسته ای، همکاری با سازمان جاسوسی آمریکا و اسرائیل، کمک به داعش در عراق و سوریه و … نمونه هایی از این دشمنی هاست. درواقع، اینان غافل از این‌اند که ملت ایران دشمنی‌ها و جنایات منافقن و طرفداران آن را فراموش نکرده است.

۳- کسانی که امروز اعدام منافقین را بهانه ای برای هجمه علیه نظام کرده‌اند، از این نکته غافل‌اند که چنانچه نسبت به اقدامات و توطئه‌های تروریست‌هایی مانند منافقین غافل باشیم، سرنوشت کشور ما همانند سوریه  و عراق خواهد بود. به بیان بهتر، باتوجه به شرایط موجود منطقه،‌ دقیق‌تر می‌توانیم اهمیت اقدامات دقیق و حساب‌شده مسئولان وقت نظام در برخورد با منافقین را درک کنیم.

۴- امثال حجت‌الاسلام رئیسی که سوابق درخشانی در انقلابی‌گری دارند، نه تنها نبایست بواسطه این سابقه درخشان مورد سرزنش قرار گیرند، بلکه اتفاقاً به دلیل دار بودن همین سوابق می‌بایست موردتمجید و تشویق نیز قرار بگیرند. درواقع، امثال نامبرده که در شرایط دشوار و فتنه‌گون آن زمان، حاضر به دفاع از امنیت مردم و نظام و برخورد با محاربین و متجاوزین به حریم امن کشور و نظام شده‌اند، به نوعی تعهد و پایبندی خود به اصول و راه امام(ره) و انقلاب را نشان داده‌اند و در شرایط کنونی، برعکس ادعا و تمایل دشمنان، کشور به اینگونه شخصیت‌هایی نیاز دارد که در مقابل دشمن سخت و در مقابل دوستان اهل مدارا و عطوفت باشند.

نکته پایانی اینکه، به لطف خداوند، مسیر ملت و نظام همانند گذشته واحد بوده و تا همیشه واحد خواهد ماند و مردم با حضور خود در انتخابات، پاسخ محکمی به این یاوه‌گویی‌های ضدانقلاب داده و نشان خواهند داد که بین مردم و مسئولین فاصله معنا داری نیست و خروجی انتخابات هر شخصی که باشد، هیچ تأثیری در انزجار مردم از گروهک منافقین نخواهد داشت.

 نظر دهید »

کدام جشن هسته ای؟

20 فروردین 1396 توسط خاكستر

۲۰ فروردین در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران روز ملی فناوری هسته‌ای است و از روز اعلام آن، یعنی سال ۱۳۸۵ تا امروز ده سال می‌گذرد. دولت اعلام کرده است، در این روز به صورت ویدئویی با حضور رئیس‌جمهور از سه دستاورد جدید در حوزه‌های مختلف و در شهرهای قزوین، البرز و یزد رونمایی می‌شود. این در حالی است که در سال‌های گذشته، روز ملی فناوری هسته‌ای نماد استقلال کشورمان در دستیابی به فناوری‌های پیشرفته این صنعت بود؛ اما امروز در حالی این مراسم را برگزار می‌کنیم که منتظر امضای انگلیسی‌ها برای انتقال اورانیوم هستیم. رئیس سازمان انرژی اتمی درباره نقش امضای انگلیس در فعالیت‌های هسته‌ای ایران می‌گوید: «پنج کشور عضو گروه ۱+۵ به طور کتبی موافقت خود با انتقال ۹۰۰ تن اورانیوم برای یک دوره سه ساله از قزاقستان به ایران را به دبیرخانه کمیسیون مشترک برجام که نماینده اتحادیه اروپا در گروه ۱+۵ مسئول آن است، اعلام کرده‌اند؛ اما انگلیس در آخرین لحظه با توجه به انتخابات آمریکا و مسائل خاورمیانه نظرش را تغییر داد.»
در طول این دوره، دولت با امتیازات فراوانی که در فناوری هسته‌ای به غربی‌ها داد، اولویت‌ها را جابه‌جا کرد تا القا کند فناوری هسته‌ای ضد شکوفایی اقتصادی است و برای تأمین سفره مردم باید زنجیره هسته‌ای را متوقف کرد. این هیاهوی رسانه‌ای به گونه‌ای بود که برخی مردم از حراج دستاوردهای هسته‌ای به شادمانی پرداختند که اکنون اگر همان تصاویر جشن‌ها و پایکوبی‌های‌شان در برخی از خیابان‌های تهران را مشاهده کنند از رفتار احساسی‌شان دلزده می‌شوند. به دلیل همین دلزدگی است که آمریکایی‌ها ـ که منتظر نتیجه انتخاباتی به نفع خود هستند ـ به اصلاح‌طلبان و حامیان دولتی طعنه می‌زنند که در زمینه دستاوردهای برجام تندروی کرده‌اند. واشنگتن‌پست در این زمینه نوشته است، دردسر برای روحانی از زمانی آغاز شد که ایرانی‌ها از برجام دلزده شدند. اکنون دولت و حامیان آن سعی می‌کنند با نمایش‌های ویدئویی واقعیت صحنه روز ملی فناوری هسته‌ای را بیش از گذشته به سخره بگیرند و مطمئناً این پروژه‌های افتتاحی امروز مورد تشویق کشورهای ۱+۵ نیز خواهد بود؛ زیرا آنها می‌دانند این رونمایی‌ها نمایشی بیش نیست.

 نظر دهید »

شاخصه های دولت انقلابی

19 فروردین 1396 توسط خاكستر

تقويت روحيه انقلابي به مثابه ضرورتي تاريخي پيش روي  انقلاب اسلامي، در ماه‌هاي اخير در حال تبديل شدن به گفتماني است که طراح و مطرح کننده آن حکيم بزرگ انقلاب اسلامي است. انقلابي‌گري وصفي است که با تحقق و تعيين صفاتي معنا مي‌يابد، وگرنه بدون اين مظاهر و شاخص‌ها، لقلقه‌اي بيش بر زبان نخواهد بود؛ لذا بايد شاخص‌‌هايي براي عمل و رفتار و کنش انقلابي ارائه داد که محکي براي سنجش باشد.

در اين ميان مي‌توان از سطوح مختلف انقلابي سخن گفت که يکي از سطوح آن دولت انقلابي است. اين مهم از آنجايي اهميت مي‌يابد که کشور در آستانه رخدادي مهم قرار دارد و آن انتخاباتي است که در ۲۹ ارديبهشت ماه براي انتخاب عالي‌ترين مسئول اجرايي کشور برگزار خواهد شد. در اين ميان بدون شک دولتي خواهد توانست دولت طراز نظام اسلامي باشد که از شاخص‌هاي انقلابي‌گري برخوردار باشد و ما بايد در انتخابات آتي بدنبال تشکيل دولتي انقلابي باشيم.

در ادامه با محوريت قرار دادن بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در طول سال‌هاي اخير، برخي از شاخص‌ها و  ويژگيهاي دولت انقلابي احصاء شده است.

 

۱‌ـ پرچمدار گفتمان انقلاب و معتقد به ارزش‌هاي انقلابي
مهم‌ترين مجموعه مؤثر در توليد و بازتوليد گفتمان انقلاب اسلامي و انقلابي‌گري، دولت است. دولت با توجه به آنکه از بيشترين قدرت در سطح جامعه برخوردار است، بيش از هر مجموعه ديگر رسالت فراگيرسازي گفتمان انقلابي‌گري را بر عهده دارد و بايد تلاش کند شعارهاي انقلاب و ارزش‌هاي آن را در افکار عمومي پمپاژ نمايد. البته، لازمه آن، اين است که بين گفتمان دولت و گفتمان انقلاب اسلامي تطبيق وجود داشته باشد. در اين صورت است که دولت خواهد توانست خود را منادي گفتمان انقلاب معرفي کند.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اعضاي هيئت دولت نهم ويژگي مثبت اين دولت را چنين برشمردند: «شعار و گفتمان کلي اين دولت است که منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمان‌هاي انقلاب است؛ اين خيلي چيز باارزشي است. اين را هيچ‌کس نمي‌تواند نديده بگيرد. هر دلبسته‌ به انقلاب، اين را قدر مي‌داند؛ هر کسي که پيشرفت کشور را با هدايت انقلاب و با کارگرداني انقلاب تصور مي‌کند، بايد اين را قدر بداند. عدالت‌خواهي در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالت‌خواهي به صورت جدي بر روحيه‌ مسئولان، دولتمردان و برنامه‌ها، پرتو افکند. استکبارستيزي ـ که معناي ويژه انقلابي خودش را دارد ـ در اين دولت تشخص و تميز پيدا کرد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

رهبر حکيم انقلاب اسلامي که نسبت به تضعيف روحيه انقلابي در دولت يازدهم نگراني‌هايي دارند، در ديدار با رئيس‌جمهور و هيئت وزيران چنين تأکيد مي‌دارند: «به نظر من کاري که علي‌العجاله بايد کرد اين است که در اتّخاذ مواضع انقلابي، بايد صراحت داشت؛ يعني رودربايستي نکنيم. مواضع انقلابي را، مباني امام بزرگوار را صريح بيان کنيم، خجالت نکشيم، رودربايستي نکنيم، ترس نداشته باشيم و بدانيم که «وَ للهِ‌ جُنودُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ کانَ اللهُ عَزيزًا حَکيمًا». همه‌ امکانات عالم و سنن عالم، جنود الهي هستند، مي‌توان آن جنود الهي را پشت سرِ خود قرار داد و به کمک خود کشاند با توکّل به خدا، با پيمودن راه خدا.»(۵/۶/۱۳۹۴)

معظم‌له پيش از اين دولت نيز خطاب به دولتمردان فرموده بودند: «يک بخش ديگر از اين نقاط قوّتي که به نظر من روي آن بايد تکيه کرد، مسئله‌ برجسته شدن ارزش‌هاي انقلاب است. در اين سال‌هايي که دولت نهم و دولت دهم بر سر کار بودند تا امروز، گفتمان انقلاب و ارزش‌هاي انقلاب و چيزهايي که امام به آن توصيه مي‌کردند و ما آنها را از انقلاب آموختيم، خوشبختانه کاملاً برجسته شده؛ مسئله‌ ساده‌‌زيستي مسئولان، استکبارستيزي، افتخار به انقلابي‌گري. يک دوره‌‌اي بر ما گذشت که اسم انقلاب و انقلابي‌گري و اينها به انزوا افتاده بود؛ سعي مي‌کردند به عنوان يک ارزش منفي يا ضد ارزش، از اين چيزها ياد کنند؛ مقاله مي‌نوشتند، حرف مي‌زدند، گفته مي‌شد. امروز خوشبختانه اين جور نيست، درست به عکس است؛ گرايش عمومي مردم و مسئولان کشور به حرکت انقلابي، جهت‌گيري انقلابي، ارزش‌هاي انقلابي و مباني انقلاب است. اين را توجه داشته باشيد که يکي از عوامل گرايش مردم به دولت، همين‌هاست؛ يعني مردم به اين ارزش‌ها اهميت مي‌دهند. مسئله‌‌ دعوت به عدالت، مسئله‌‌ ساده‌‌زيستي، دور بودن مسئولان از تجمل؛ اينها خيلي چيزهاي مهمي است.(۲/۶/۱۳۹۱)

آن حکيم بزرگ از دوران حاکميت غربگرايان در دوران اصلاحات به تلخي ياد مي‌کنند و مي‌فرمايند: «روند غرب‌باوري و غرب‌زدگي را که متأسفانه داشت در بدنه‌ مجموعه‌هاي دولتي نفوذ مي‌کرد، متوقف کرديد؛ اين چيز مهمي است. حالا يک عده‌اي در جامعه، ممکن است به هر دليلي شيفته‌ يک تمدني يا يک کشوري باشند؛ اما اين وقتي به بدنه‌ مديران انقلاب و مجموعه‌هاي انقلاب نفوذ مي‌کند، چيز خيلي خطرناکي مي‌شود. اين ديده مي‌شد؛ خب، جلويش گرفته شد. گرايش‌هاي سکولاريستي - که متأسفانه باز داشت در بدنه‌ مجموعه‌ مديران کشور نفوذ مي‌کرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابي، بر مبناي دين و بر مبناي اسلام و بر مبناي قرآن شکل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليوني اين ملت برخوردار شده و جان‌هاي‌شان را کف دست‌شان گرفته‌اند و جوان‌هاي‌شان را به ميدان‌هاي خطر فرستاده‌اند؛ آن وقت مسئولان يک چنين نظامي دم از مفاهيم سکولاريستي بزنند؟! «يکي بر سر شاخ و بن مي‌بريد»؛ يعني خودشان بنشينند و بنا کنند بنِ اين‌مبنا و قاعده را کلنگ زدن! خيلي چيز خطرناکي بود. خب، الحمدلله اينها جلويش گرفته شد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۲ـ دولت عزتمند
مسئله‌ اعاده‌ عزت ملي و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زياده‌طلبي سياست‌هاي ديگران و ترک شرمندگي در مقابل غرب و غربزدگي يکي از شاخصه‌‌هاي کليدي دولت انقلابي است. واقعيت آن است که عزت ملي و استقلال حقيقي و معنوي از اينجا حاصل مي‌شود. استقلال به اين نيست که انسان شعار استقلال بدهد، يا حتي مثلاً در زمينه‌هاي اقتصادي هم به يک رشد بالايي دست پيدا کند؛ نه، استقلال اين است که يک ملت به هويت خود و به عزت خود معتقد بوده و براي آن اهميت قائل باشد، براي حفظ آن تلاش و کار کند و در مقابل متعرضان و مستهزئان، شرمنده‌ اظهارات و جايگاه خود نباشد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي از بلاي بزرگ انفعال دولت‌هاي غير انقلابي چنين ياد مي‌کنند: «ما متأسفانه در برخي از اوقات گذشته، مي‌ديديم که بعضي از کساني که مرتبط با مسئولان بودند، يا حتي خودشان مسئول يک بخشي بودند، کأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمنده‌اند و خجالت مي‌کشند که حقايق انقلاب را بر زبان جاري کنند، يا آنها را پيگيري کنند، يا به آنها اهميت بدهند! اين براي يک جامعه خيلي بلاي بزرگي است.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۳ـ دولت کارآمد
شايد يکي از مهم‌ترين شاخصه‌‌هاي عيني دولت انقلابي را بايد کارآمدي آن دانست. كارآمدي در تعريف ساده، برخورداري از توانايي لازم براي انجام امر سپرده شده است. اين مؤلفه مبتني بر اختياراتي كه داده مي‌شود، تعيين مي‌گردد.

کارآمدي در نظام جمهوري اسلامي ايران همانند ساير نظام‌ها ابعاد مشترک و خاصي دارد. تفاوت در ايدئولوژي نظام جمهوري اسلامي با ايدئولوژي ساير نظام‌هاي سياسي، تفاوت‌هايي در ساختار، رفتار، اهداف و ويژگي‌هاي کارگزاران اين نظام با ساير نظام‌هاي سياسي ايجاد کرده است؛ از اين رو، ارزيابي کارآمدي اين نظام به الگويي نياز دارد که علاوه بر بازنمايي وجوه مشترک با ساير نظام‌ها، ابعاد و ويژگي‌هاي خاص اين نظام را نيز بازنمايي کند.

از يك منظر مي‌توان گفت كه تمامي ملاک‌ها و معيارهايي که براي انتخاب كارگزاران دولت سلامي مشخص شده معطوف به کارآمدي است؛ به اين معنا که وجود ملاک و معيارها حتي در حاکم اسلامي نيز لازمه‌ رسيدن به اهداف دولت اسلامي است. براي نمونه با برشمردن سه شاخصه اصلي حاکم اسلامي، فقاهت(اسلام‌شناسي)، عدالت(تقوا به عنوان تضمين عملي عمل حاکم به آنچه از اسلام مي‌داند) و درايت(تدبير لازم براي اداره‌ جامعه‌ اسلامي) متوجه مي‌شويم که همه شرط‌هاي لازم براي موفقيت عملي نظام سياسي اسلام در رسيدن به اهداف است و لاغير! وگرنه خداوند متعال در اين فکر نبوده است که براي افراد يا تباري خاص يا طبقه‌اي خاص، شأنيتي متمايز از ديگران قائل شده و ديگران را به تبعيت از ايشان سوق دهد؛ چرا که در بحث حکومت اسلامي، مسئله اصلي در پذيرش مسئوليت، انجام وظيفه است، مسئوليتي که قرار است کاري را به انجام رساند که همانا تحقق اهداف حکومت ديني باشد، وگرنه، ذات مسئوليت در نظام اسلامي براي فرد مسئول، جايگاه و شأن خاصي به همراه ندارد. به همين دليل است که حضرت امام(ره) مي‌فرمايند: «اينجا صحبت از مقام نيست؛ بلكه صحبت از وظيفه است.»

مؤلفه كارآمدي به اندازه‌اي با اهميت است كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در زمينه نسبت بين کارآمدي و مشروعيت چنين مي‌فرمايند: «مشروعيت همه‏ ما بسته به انجام وظيفه و كارآيي در انجام وظيفه است. بنده روي اين اصرار و تكيه دارم كه بر روي كارآيي‏ها و كارآمدي مسئولان، طبق همان ضوابطي كه قوانين ما متّخذ از شرع و قانون اساسي است، بايست تكيه شود. هر جا كارآمدي نباشد، مشروعيت از بين خواهد رفت. اينكه ما در قانون اساسي براي رهبر، رئيس‏جمهور، نماينده مجلس و براي وزير، شرايطي قائل شده‏ايم و با اين شرايط گفته‏ايم اين وظيفه را مي‏تواند انجام بدهد، اين شرايط، ملاك مشروعيتِ برعهده گرفتن اين وظايف و اختيارات و قدرتي است كه قانون و ملت به ما عطا مي‏كند؛ يعني اين حكم ولايت، با همه شعب و شاخه‏هايي كه از آن منشعب است، رفته روي اين عناوين، نه روي اشخاص. تا وقتي كه اين عناوين، محفوظ و موجودند، اين مشروعيت وجود دارد. وقتي اين عناوين زايل شدند، چه از شخص رهبري و چه از بقيه‏ مسئولان در بخش‌هاي مختلف، آن مشروعيت هم زايل خواهد شد. ما بايد به دنبال كارآمدي باشيم. بايد هر يك از كساني كه متصدي اين مسئوليت‌ها، از صدر تا ساقه هستند، بتوانند آنچه را كه برعهده آنهاست، به‏قدر معقول انجام دهند. انتظار معجزه و كار خارق‏العاده نداريم و نبايد داشته باشيم؛ اما بايست انتظارِ تلاش موفق را كه در آن نشانه‏هاي توفيق هم مشاهده شود، داشته باشيم.»(۳۱/۶/۱۳۸۳)

 

۴ـ دولت جهادي
مديريت جهادي به مثابه آن نوع مديريتي که در شرايط کمبود و وجود موانع متعدد، با احساس تکليف، تعهد انقلابي و رسالت، بتواند کارآمدي خود را در اداره جامعه ثابت کند و در حل معضلات جامعه توفيق داشته باشد،‌ نيز از جمله سازوکار‌ها و مؤلفه‌هايي است که تفکر انقلابي با تجهيز به آن مي‌تواند حلّال مشکلات کشور باشد.

مديريت جهادي يعني؛ علم و هنر رهبري و کنترل فعاليت‌هاي دسته‌جمعي، مبتني بر مبارزه در تمامي عرصه‌هاي علمي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… براي نيل به اهداف راهبردي و کلان يک سيستم و رفع موانعي که بر سر رسيدن به آن وجود دارد.

مديريت جهادي مؤلفه‌هايي دارد که اگر در مديريتي متعين و جاري و ساري باشد مي‌توان آن را جهادي ناميد:

۱ـ خدمت با نيت الهي: در مديريت جهادي خدمت‌رساني به مردمي نه براي کسب مال و مقام دنيوي، بلکه در جهت قرب الهي و رضايت پروردگار انجام مي‌شود و مدير جهادي در قبال خدمتي که به مردم ارائه مي‌دهد هيچ‌گونه چشمداشت مادي و دنيوي ندارد و هدف خود را رضايت پروردگار خويش مي‌داند.

۲ـ تخصص، علم و درايت: تخصص مي‌تواند سبب افزايش بهره‌وري شود و توجه به علم زمينه را براي به‌روزرساني خدمات و فعاليت‌ها آماده مي‌کند و هر دوي اينها ميسر نمي‌شود، مگر در سايه درايت و کارداني.

۳ـ تداوم و استقامت در کار: مدير جهادي به راحتي در برابر مشکلات دست‌ها را به نشانه تسليم بالا نمي‌برد؛ بلکه از ناکامي‌ها و شکست‌ها پلي براي پيروزي مي‌سازد و چون که به درستي هدف و نيت خود ايمان دارد به حرکت خود ادامه مي‌دهد تا به سر منزل مقصود برسد.

۴ـ شوق خدمت و روحيه خدمتگزاري بي‌منت: در مديريت جهادي اصل بر خدمت‌رساني به مردم و رفع مشکلات آنان است و مدير جهادي در اين راه از هيچ‌گونه اقدامي فروگذار نمي‌کند و چون نيت او الهي و براي رضايت پروردگار است، فعاليت خود را بدون هيچ‌گونه منتي انجام مي‌دهد و در مقابل آن از مردم انتظاري ندارد.

۵ـ انعطاف‌پذيري و سرعت عمل: در مديريت جهادي سرعت عمل و رفع نواقص و کمبودها يکي از مؤلفه‌هاي مهم و حياتي خدمت‌رساني محسوب مي‌شود؛ زيرا ايجاد وقفه در فعاليت‌ها و کار امروز را به فردا انداختن نتيجه‌اي جز نارضايتي مردم به همراه نخواهد داشت.

۶ـ اعتمادبه‌نفس و خودباوري: يک مدير جهادي در درجه اول بايد اعتمادبه‌نفس و خودباوري داشته باشد؛ زيرا در غير اين صورت نمي‌تواند برنامه‌هاي خود را پيش ببرد و تحت‌تأثير فشارهاي گروهي و جناحي از اهداف و برنامه‌هاي خود دور مي‌شود.

۷ـ جوانگرايي و اعتماد به نسل جوان در مديريت: در مديريت جهادي در کنار مديران و چهره‌هاي باتجربه و کارآزموده سعي مي‌شود که از جوانان نيز استفاده شود تا در آينده در صورت کنار رفتن مديران باتجربه، جامعه از نيروهاي شايسته و کاردان تهي نشود و نيروهاي جوان بتوانند جاي آنها را پر کنند.

۸ـ ابتکار عمل و خلاقيت: خلاقيت و نوآوري داشتن در فعاليت‌ها و پرهيز از تکرار و الگوبرداري از برنامه‌ها و راهکارهاي ديگران يکي از مؤلفه‌هاي موفقيت در اين نوع مديريت محسوب مي‌شود و مدير جهادي بايد شخصي خلاق و هوشمند باشد و در راه رسيدن به اهداف خود از روش‌هاي خلاقانه بهره بگيرد.

۹ـ کارگروهي و مشارکت اجتماعي: در مديريت جهادي سعي مي‌شود که از تکروي و حرکت‌هاي انفرادي پرهيز شود و در مقابل بر کارگروهي و مشترک بسيار تأکيد مي‌شود.

۱۰ـ پرهيز از فساد و مراقبت از انحراف: در مديريت جهادي پاکدستي مديران و مسئولان يک اصل مهم و حياتي است و عامل تداوم و بقاي اين نوع مديريت محسوب مي‌شود.

۱۱ـ توجه به کيفيت و قانونمندي: رعايت قانون و خارج نشدن از مرزها و خط قرمزهاي قانوني بايد سرلوحه فعاليت‌هاي يک مدير جهادي باشد و نبايد رعايت و احترام به قانون را از ياد ببرد.

توجه به اين نکته نيز مهم است که مديريت جهادي موضوع جديدي نيست که در کارآمد بودن آن ترديدي وجود داشته باشد. به عبارت ديگر؛ مديريت جهادي در برهه‌هاي حساس مانند هشت سال دفاع مقدس نشان داده است که توانمند است و چنانچه در شرايط کنوني نيز به الزامات آن توجه شود مي‌تواند همچون گذشته توانمندي خود را به اثبات برساند. بي‌شک مديريت در دولت انقلابي مديريتي با الگوي دولت جهادي است؛ لذا دولتي را مي‌توان انقلابي خواند که مديران آن به مديريت جهادي اعتقاد داشته و آن را الگوي کار خود قرار داده باشند.

 

۵ـ دولت پرکار و پرنشاط
رابطه مستقيمي بين کارآمدي و پرکاري وجود دارد. بي‌شک نتيجه پرکاري و تلاش مضاعف دول و دولتمردان رفع مشکلات کشور و حرکت در مسير آباداني خواهد بود که در يک کلام در کارآمدسازي دولت قابل تأکيد است. اما نکته اساسي در اين ميان آن است که منشأ پرکاري را بايد در وجود روحيه جهادي و انقلابي‌گري جست‌وجو کرد. دولتي که در اين روحيه ضعف دارد و اعضاي آن را افرادي تشکيل مي‌دهند که از روحيه انقلابي فاصله دارند، نمي‌تواند دولتي پر کار و پر نشاط را رونمايي کند و محافظه‌کاري و کم‌کاري بر آن غلبه خواهد کرد.

رهبر معظم انقلاب در توصيف عملکرد دولت نهم مي‌فرمايند: «يک خصوصيت اين است که اين دولت، واقعاً يک دولت کار است؛ دولت حرکت و اقدام است؛ انرژي و نشاطِ کار اين دولت، يک امر برجسته است. الحمدلله شما از سال اول همين‌جور حرکت کرديد، الان هم با اينکه سه سال از عمر اين دولت گذشته، انسان احساس مي‌کند که تحرک و نشاط و فعاليت و اقدام در اين دولت محسوس است ـ يعني کاهش پيدا نکرده؛ افت پيدا نکرده ـ اين خيلي چيز باارزشي است. در خدمت به مردم جديت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاي کوچک، همه نقاط کشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطه‌اي از کشور را از منظر خبرگي و کارشناسي دور قرار ندادن، اينها چيزهاي باارزشي است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعه‌اي اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد که انسان از آن قدرداني کند، به آن تصريح کند و اميدوار و مطمئن باشد که خداي متعال هم به آن مجموعه کمک خواهد کرد و ثواب خواهد داد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۶ـ دولت تحول‌آفرين
تحرک و ايجاد تحول در حوزه کاري و در حدود و چارچوب اختيارات و جلوگيري از تکرار و روزمرگي و غلبه بر وضعيت‌هاي متصلب‌شده‌اي که خود مانع کارآمدي و کيفيت‌بخشي به کار است، يکي ديگر از شاخصه‌هاي دولت انقلابي است. دولت انقلابي دولتي تحول‌خواه و تحول‌آفرين است و بين دولت موجود و دولت مطلوب فاصله مي‌بيند و از آنجا که براي تغيير به ميدان آمده است، تلاش مي‌کند با تدبير و پرهيز از شتاب‌زدگي تحولات را پيگيري کند. بر همين مبنا رهبر معظم انقلاب اسلامي، «جرئت در ايجاد تحول» را از حالت روحي مثبت دولتمردان دانسته و تأکيد دارند: «نفس اينکه انسان حالت دليري در مقابل مشکلات داشته باشد و تصميم بگيرد که براي رفع مشکلات اقدام بکند، چيز باارزشي است.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۷ـ دولت شايسته‌سالار
اقدامات بزرگ در کشور محصول اراده‌هاي محکمي است که در مسير دين و انقلاب دچار انحراف و تزلزل نشده‌اند. آثار نقش‌آفريني اين بزرگان را مي‌توان در تاريخ اين سرزمين و در عرصه‌هاي مختلف سياسي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مشاهده کرد؛ لذا براي رفع مشکلات کشور بايد امور را به دست افرادي سپرد که از روحيه انقلابي برخوردارند و با همه وجود آرمان‌هاي انقلاب و ملت را باور دارند. همچنين از اولويت‌بخشي به افراد متزلزل در راه دين و انقلاب بايد پرهيز کرد.

در اينجاست که مسئله شايسته‌سالاري به مثابه مهم‌ترين شاخصه اصلي تشکيل دولت اسلامي و انقلابي  در نظام مردم‌سالاري ديني مورد تأکيد و توجه قرار مي‌گيرد. در اين الگو دو مؤلفه اصلي صلاحيت و انتخاب مردمي در ترکيبي متضايف مقوّم مفهوم شايسته‌سالاري خواهد بود. در بررسي مفهوم صلاحيت با سه شاخصه اصلي علم، عدالت و درايت آشنا مي‌شويم که اولي بر آگاهي مورد نياز پذيرش مسئوليت تأکيد دارد، دومي سلامت نفس و تقواي دروني را لازمه پذيرش مسئوليت مي‌داند و سومي اذهان را به ضرورت صلاحيت‌هاي مديريتي و آشنايي با امور محوله توجه مي‌دهد. جمع مؤلفه‌هاي فوق بايد در قالب روحيه انقلابي‌گري تجلي يابد. به واقع، روحيه انقلابي‌گري محصول ترکيب سه‌گانه فوق است.

بدون علم و تخصص، سخن گفتن از انقلابي‌گري افتادن در مسير انحطاط، انحراف و افراط است و جز تخريب و تضعيف و اتلاف نيروها ثمري نخواهد داشت. چه بسيار مدعيان انقلابي‌گري که نه تنها چيزي نساخته‌اند، که تنها هنرشان تخريب و از بين بردن فرصت‌ها و تضييع قوت‌ها بوده است.

بدون داشتن تقوا و عدالت نيز روحيه انقلابي‌گري راه به جايي نخواهد برد! چرا که اين دو متضمن عمل به علم است، وگرنه آدمي آنچنان آلوده هواهاي نفساني است که جمع‌بندي نهايي تصميمات آدمي، بيش از آنکه متأثر از علم و عقلانيت باشد، معجوني فريبنده از خشم و غضب، شهوت و منفعت و خودخواهي خواهد بود.

عدم آشنايي با ابعاد امور محوله و نداشتن توانايي مديريتي، روحيه جهادي و شجاعت لازم براي پذيرش مسئوليت نيز نتيجه‌اي بهتر از فشل بودن نخواهد بود.

شاخصه‌هاي برشمرده در افراد بايد در قالب روحيه انقلابي‌گري تجلي کند؛ لذا دولت انقلابي دولتي است که مبتني بر شايسته‌سالاري شکل گرفته و امور را به دست شايستگان سپرده باشد.

 

۸ـ دولت مردمي و خدمتگزار
مردمي بودن دولت‌ها در زمانه ما يکي از شاخصه‌هاي مهم مطلوبيت نظام‌هاي سياسي است. مهم‌ترين شاخصه مردمي بودن در گام اول به قدرت رسيدن از طريق فرآيند مردم‌سالار و انتخاباتي با مشارکت حداکثري است که تمامي دولت‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از چنين فرآيندي به قدرت رسيده‌اند؛ به اين معنا که با کسب اکثريت آرا از پشتوانه مردمي و مقبوليت حداکثري برخوردار بوده‌اند.

سطح بالاتري از مردمي بودن دولت، چگونگي تعامل با مردم پس از به قدرت رسيدن است. مشورت با مردم و بهره‏برداري از فكر و عمل مردم در اعتلاي كشور نماد ديگري از جلوه‌هاي مردمي بودن دولت انقلابي است؛ به اين معنا که مردم در عرصه‌هاي ساختن کشور بازيگر اصلي محسوب شده و علم و توان و استعداد آنهاست که قرار است نظام اسلامي را شکل دهد. نظام سياسي که مبتني بر استقلال فرهنگي، سياسي و اقتصادي شکل گرفته باشد و هرگونه استيلا و وابستگي به بيگانگان را نفي کند، بي‌شک با روي کردن به مردم تلاش خواهد کرد براي حل معضلات و مشکلات به استعدادهاي دروني خويش بنگرد و چنين است که مردم در امور محوريت خواهند يافت. دولت انقلابي نيز مبتني بر اين باور، ساختارمند گرديده است.

اولويت دادن به مطالبات مردم و تلاش حداکثري براي رفع مشکلات توده‌هاي جامعه به ويژه طبقات محروم و مستضعف، جلوه ديگري از دولتي است که خود را پرچمدار انقلابي‌گري مي‌داند، که لازمه آن شناخت صحيح نيازهاي واقعي مردم است. طبيعي است دولتي که ارتباط تنگاتنگي با مردم ندارد از شناخت اين نيازها ناتوان است و در تشخيص اولويت‌ها دچار اشتباه محاسباتي خواهد شد و حاصل آن افزايش نارضايتي و واگرايي مردم و دولت و فاصله گرفتن از معيار مردمي بودن است. در کنار اين خطاي محاسباتي، گاه دولت‌‌ها با ترجيح منافع طبقات خاص بر اکثريت مردم (که اين برآمده از ماهيت غير مردمي و روحيه اليگارشيک دولتمردان است) در چينش اولويت‌ها به گونه‌اي عمل مي‌کنند که روز به روز از توده‌هاي جامعه دور شده و از مقبوليت آنان کاسته مي‌شود. اما دولت انقلابي دولتي است که در معرض اين تهديدات قرار ندارد و اساس کار خود را خدمت به مردم قرار داده و در تلاش است با سرعت‌بخشي به خدمت‌رساني گره از مشکلات مردم بر دارد.

مردمي بودن دولت فراي آنکه به پيگيري مطالبات مردمي اشاره دارد، به ويژگي خاصي در خلق‌وخوي و روحيه دولتمردان در مواجهه با توده‌ها نيز توجه دارد که رهبر معظم انقلاب در خطاب به دولتمردان با اشاره به امتياز روحيه مردمي و خاکي بودن مي‌فرمايند: «اين هم خيلي باارزش است؛ اين را قدر بدانيد. شما امتيازتان به تشخص ظاهري و شکل و قيافه نيست؛ امتيازتان به همين است که خودتان را با مردم هم‌سطح کنيد، به شکل مردم و در ميان مردم باشيد، با مردم تماس بگيريد، با آنها انس پيدا کنيد، از آنها بشنويد. اين امتياز بزرگي است و در شما هست؛ آن را حفظ کنيد و نگه داريد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۹ـ دولت قانون‌گرا
قانون به عنوان ساختار بنيادين جامعه و حاکميت و ميثاقي که همه بازيگران آن را به رسميت شمرده‌اند، نقشي کليدي در ايجاد سامان سياسي در جامعه برعهده دارد. در اين ميان دولت خود تأثيرگذارترين نقش را در اعتبار قانون خواهد داشت. حال اگر قوه مجريه در مقام قانون‌گريزي برآيد، ديگر نظام اسلامي دچار چالش‌هايي خواهد شد. رهبر معظم انقلاب در نقد عملکرد دولت نهم، پايبند نبودن به قانون در برخي موارد را يکي از ضعف‌هاي دولت دانستند و فرمودند: «يکي مسئله رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون ـ وقتي که با سازوکار قانون اساسي پيش رفت ـ حتميت و جزميت پيدا مي‌کند. ممکن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتي فراهم کنند که آن قانون عوض بشود‌ـ با طرح‌هايي که در مجلس مي‌آيد، با لوايحي که دولت مي‌دهد، با تصميم‌سازي‌هايي که در بخش‌هاي مختلف انجام مي‌گيرد‌ـ عيبي ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامي که قانون، قانون است، حتماً بايستي به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأکيد مي‌کنم. در بخش‌هاي مختلف همين‌جور است. ممکن است يک چيزي را شما معتقد باشيد که روال قانوني‌اش درست طي نشده، يا متصدي اين کار قوه مجريه نيست؛ وقتي که قانون مجلس‌ـ با همان سازوکار قانون اساسي‌ـ به دولت ابلاغ شد، قوه مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگري وجود دارد، عواملِ ديگري وجود دارد که اگر قانون مشکلاتي دارد، بايستي آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراي نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

در اين ميان دولت انقلابي، دولتي است که با همه توان در مقام حمايت از قانون برآيد و تصميمات خود را معطوف به رعايت قانون کند.

 

۱۰ـ دولت مقاوم و شجاع در برابر دشمن
يکي ديگر از شاخصه‌ها و مختصات دولت انقلابي مرعوب نشدن در برابر دشمن و مقاوم بودن در برابر تهديدات و هوشياري در مواجهه با دشمن است. دولت انقلابي با تمام وجود نسبت به خطر دشمن خودآگاه و هوشيار است و اقدامات و تحرکات آن را با چشماني باز رصد مي‌کند و تمامي منافذ نفوذ دشمن را بسته و همه توان خود را براي بازدارندگي و مقابله با تهديدات احتمالي به کار مي‌گيرد. دولت انقلابي به دشمن اعتماد ندارد و حاضر نيست در برابر دشمن کوتاه بيايد و منافع ملي را قرباني مصالح زودگذر کند. دولت انقلابي دولتي شجاع است که ترسي از تهديدات دشمن نداشته و در برابر گزافه‌گويي‌هاي دشمن منفعل نمي‌شود و براي تطميع و برخورداري مادي حاضر به معامله با دشمن و دست کشيدن از آرمان‌هاي انقلاب و مردم نمي‌شود. به فرموده رهبر حکيم انقلاب اسلامي؛ «روحيه و آرمان انقلابي، بدين معني است كه ميل به زندگي راحت و مرفه، جامعه و مسئولان را به سازشكاري و تسليم در برابر زورگويي قدرت‌هاي جهاني و غفلت از توطئه استكبار و بي‏اعتنايي به پيام جهاني انقلاب نكشاند. آن روزي كه خداي نخواسته جمهوري اسلامي، رفاه و آبادي را هدف عمده خويش قرار داده و در اين راه حاضر به چشم‏پوشي از آرمان‌هاي‏ انقلابي‏ و جهاني و فراموشي از پيام جهاني انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همه اميدها خواهد بود و خدا چنين روزي را إن‌شاءالله هرگز نخواهد آورد.»(۲۳/۴/۱۳۶۸)

رهبر معظم انقلاب در ديدار با اغلب دولت‌هاي به روي کار آمده در جمهوري اسلامي بر شجاعت، ايستادگي و مقاومت در برابر دشمن و اتخاذ مواضع انقلابي در مواجهه با بيگانگان تأکيد داشته‌اند که از جمله در ديدار با رئيس‌جمهور و کابينه دولت يازدهم فرمودند: «بايد در هر شرايطي در اتخاذ مواضع انقلابي صراحت داشت و صريح و بدون رودربايستي، در مقابل دشمن مواضع انقلاب و مباني امام بزرگوار را بدون ترس و خجالت بيان کرد.»(۴/۶/۱۳۹۴)

 

۱۱ـ دولت ساده‌زيست
الگوي سبک زندگي مسئولان دولت، يکي از شاخصه‌هاي تأثيرگذاري در شناخت انقلابي‌گري دولت‌هاست. در اين ميان دولت انقلابي دولتي است که در آن مسئولان ساده‌زيست باشند و سطح زندگي‌شان متناسب با اکثريت جامعه باشد. از ديدگاه امام(ره)  نيز مي‌توان ساده‌زيستي و نفي اشرافيت را شاخص با اهميتي براي دولت تراز نظام اسلامي دانست. ايشان در پيامي به مناسبت گشايش دومين دوره مجلس شوراي اسلامي تأکيد مي‌کنند: «اگر بخواهيد بي‌خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع کنيد و ابرقدرتان و سلاح‌هاي پيشرفته آنان و شياطين و توطئه‌هاي آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نکند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد…»(صحيفه نور، جلد ۱۹، ص۱۱)

رهبر معظم انقلاب نيز ساده‌زيستي مسئولان را قابل تقدير دانسته و تاکيد دارند: «ساده‌زيستي چيز بسيار باارزشي است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافي‌گري و اسراف و زياده‌روي را ـ که واقعاً بلاي بزرگي است ـ از جامعه‌مان ريشه‌کن کنيم، با حرف و گفتن نمي‌شود؛ که از يک طرف بگوييم و از طرف ديگر مردم نگاه کنند و ببينند عمل‌مان جور ديگر است! بايد عمل کنيم. عمل ما بايستي مؤيد و دليل و شاهد بر حرف‌هاي ما باشد تا اينکه اثر بکند. اين خوشبختانه هست. فاصله‌تان را با طبقات ضعيف کم کرده‌ايد و کم نگه داريد و هر چه که ممکن است آن را کمتر کنيد.»(۲/۶/۱۳۸۷)

 1 نظر

منشور روحانيت

15 خرداد 1395 توسط خاكستر

حضرت امام خمینی قدس سره الشريف در تاریخ سوم اسفند ماه سال 1367 پیامی با عنوان منشور روحانیت برای روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات صادر فرمودند؛ موضوع پیام ارزشمند ايشان تعیین استراتژى نظام جمهورى اسلامى ایران و رسالت حوزه هاى علمیه بود

 نظر دهید »

حواشی یک خبر

14 فروردین 1395 توسط خاكستر

حواشی یک خبر
«سفر رئیس جمهوری اسلامی ایران به اتریش، به دلایل امنیتی و به منظور انجام هماهنگی‌های بیشتر با توافق طرفین در زمان مناسب انجام خواهد شد.» این عبارات درست یک روز پیش از موعد مقرر سفر آقای روحانی به کشور اتریش بر صفحه اول پایگاه اطلاع‌رسانی ریاست جمهوری اسلامی ایران نقش بست. عباراتی که به صراحت دلیل لغو سفر رئیس‌جمهور به اتریش را مسائل امنیتی عنوان کرد، اما با این حال نتوانست مانع از اما و اگرهای دیگر و حدس و گمان‌های رسانه‌ای شود. برخی رسانه‌ها تأخیر در این سفر را با تظاهرات احتمالی صهیونیست‌ها در وین مرتبط دانستند و گروهی دیگر دلیل آن را عدم لغو تحریم سوئیفت از سوی کشورهای اروپایی، به ویژه اتریش مطرح کردند. انتخابات ریاست جمهوری اتریش و تغییر رئیس‌جمهور کنونی این کشور هم از دیگر گمانه‌های مطرح‌شده در فضای رسانه بود.
از سوی دیگر رئیس‌جمهور اتریش نیز در چندین مصاحبه، از جمله با خبرنگار خبرگزاری صداوسیما در وین ضمن بیان اینکه اتریش و اروپا به تنهایی نمی‌توانند تحریم‌های سوئیفت را لغو کنند و موضوع لغو تحریم‌های سوئیفت در حال حاضر در جامعه بین‌الملل، به ویژه در آمریکا در حال بررسی و گفت‌وگو است، لغو سفر رئیس‌جمهور کشورمان را با موضوع مرتبط ندانست؛ وی در مصاحبه دیگری با تلویزیون ملی اتریش (ORF) ضمن ردّ وجود مسائل امنیتی، علت لغو سفر حسن روحانی را رو به پایان بودن دوره ریاست جمهوری خود عنوان کرد؛ البته سخنان رئیس‌جمهور اتریش هم نتوانست دلیل لغو این سفر را به طور کامل روشن کند و مقامات کشورمان تلویحاً اظهارات وی را تکذیب کردند که واکنش وزیر بهداشت از جمله آنان بود که در کانال تلگرام خود نوشت. وزیر بهداشت از رویکرد برخی رسانه‌های داخلی درباره لغو سفر رئیس‌جمهور به کشور اتریش انتقاد کرد و گفت: با اطلاع دقیق از جزئیات رویداد، اعلام می‌کنم که رئیس‌جمهوری شجاعانه و از موضع «عزت، حکمت و مصلحت» تصمیمی انقلابی گرفت تا از این پس، همه میزبانان نماینده ملت رشید و عزیزمان بدانند که «عزت و اقتدار ایران و ایرانی» از چه درجه اهمیتی برخوردار است.

1459589599691990.jpg

 نظر دهید »

اقدام وعمل

14 فروردین 1395 توسط خاكستر

سال نو با فرارسیدن بهار طبیعت آغاز شده و امید به تحول و حرکت به سمت تعالی و پیشرفت در میان مردم این سرزمین شکوفا شده است، سالی که پایان آن نیز همچون آغازش فاطمی خواهد بود. در این بین بر اساس سنت حسنه نام‌گذاری سال‌ها که چند سالی است از سوی رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی دنبال می‌شود، ایشان عنوان «اقتصاد مقاومتی؛ اقدام و عمل» را برای سال جاری برگزیده‌اند. در پس این نام‌گذاری دو نکته قابل توجه نهفته است که در ادامه به آن اشاره می‌شود:
اولین نکته آن است که از نگاه رهبری همچنان توجه به اقتصاد و رفع مشکلات اقتصادی و تلاش برای استقلال اقتصادی در صدر اولویت‌های امروز نظام اسلامی قرار دارد. در حقیقت، با آنکه تقابل نظام اسلامی و جهان غرب در تقابلی همه‌جانبه اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی، امنیتی و… قرار دارد، اما آنچه امروز به مهم‌ترین راه نفوذ دشمن بدل شده، مسئله وابستگی اقتصادی است که معظم‌له راه مقابله با آن را در اتخاذ راهبرد اقتصاد مقاومتی می‌دانند.
اقتصاد مقاومتی که شاخص و ویژگی آن استقلال اقتصادی و خروج از وابستگی، توجه به مسئله تولید داخلی، ایجاد اشتغال و رفع بیکاری، مسئله‌ تحرک و رونق اقتصادی و مقابله با رکود و مواردی از این قبیل است، نه تنها مقوله‌ای است که کارشناسان اقتصادی بدان تأکید دارند، بلکه مسئله مبتلابهی است که مردم آنها را حس کرده و به مطالبه این روزها‌ی‌شان تبدیل شده است.
نکته دوم درباره نام‌گذاری سال جدید تأکید رهبر معظم انقلاب بر «اقدام و عمل» است. به واقع باید گفت، دنبال کردن اقتصاد مقاومتی از مرحله بحث‌های نظری فرا رفته و به مطالبه و گفتمانی فراگیر بدل شده است که در سال جدید دیگر تحقق عینی آن از دولتمردان طلب می‌شود و دولت و مسئولان ذی‌ربط باید با همه توان برای اجرایی کردن آن تلاش کنند. به راستی، پایان امسال، ایستگاه پایانی دولت یازدهم برای پاسخگویی در برابر مردم است تا به طور عینی و عملیاتی‌شده توضیح دهد که چه اقداماتی برای تحقق اقتصاد مقاومتی انجام داده است.

145958927813950101_0432676.jpg

 نظر دهید »

وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)به حضرت علی (علیه السلام)

21 اسفند 1394 توسط خاكستر

وصیت حضرت زهرا (سلام الله علیها)به حضرت علی (علیه السلام)
وصیت شفاهی
قالت: یا اَبَاالْحَسَنِ لَمْ یَبْقَ لِی اِلاّ رَمَقٌ مِنَ اَلْحَیاةِ وَ حَانَ زَمانُ الرَّحِیلِ وَالْوِداعِ فَاسْتَمِعْ کَلامِی فَاِنَّکَ لا تَسْمَعُ بَْعدَ ذلِکَ صَوْتَ فاطِمَةَ أبَداً اوُصیکَ یَا اَبَاالْحَسَنِ اَنْ لا تَنْسَانِی وَ تَزُورَنی بَعدَ مَمَاتِی؛
اِذا اَنَا مِتُّ فَتَوَلَّ اَنْتَ غُسْلِی وَ جَهِّزْنِی وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ اَنْزِلْنِی قَبْرِی وَ ألْحِدْنِی وَ سَوِّ التُّرابَ عَلَیَّ وَ اجْلِسْ عِنْدَ رَأسِی قَبالَةَ وَجْهِی فَاَکْثِرْ مِنْ تِلاوَةِ وَالدُّعَاءِ فَاِنَّها ساعَةٌ یَحْتاجُ الْمیِّتُ فیِها اِلی اُنْسِ الاَحْیاءِ وَ اَنَا اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ تَعَالی وَ اُوصیِکَ فِی وَلَدیِ خَیْراً؛
اِنِّی اُوصیِکَ اَنْ لایَلِیَ غُسْلِی وَ کَفَنِی سِواکَ وَ اِذا اَنَا مِتُّ فَادْفِنِّی لَیْلاً وَ لا تُؤذِّنَّنَ بِی اَحَداً، وَ لا تُؤذِنَنَّ بِی اَبَابَکْرِ وَ عُمَرَ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللهِ(ص) اَنْ لا یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَبُوبَکْرٍ وَ لا عُمَرُ؛
اُوصِیکَ اَنْ لایَشْهَدَ اَحَدٌ جِِنازَتِی مِنْ هؤلاءِ الَّذینَ ظَلَمونِی وَ اَخَذوا حَقِّی فَاِنَّهُمْ عَدُوِّی وَ عَدُوُّ رَسولِ اللهِ وَ لا تَتْرُکْ اَنْ یُصَلِّیَ عَلَیَّ اَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لا مِنْ اَتْباعِهِمْ وَ ادْفِنِّی فِی الَّیْلِ اِذا هَدَأت الْعُیُونُ وَ نَامَتِ الاَبْصارُ؛
ب ) وصیت مکتوب
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. هذا ما اَوْصَتْ بِهِ فاطِمَةُ بِنْتُ رَسولِ اللهِ، اَوْصَتْ وَ هِیَ تَشْهَدُ اَنْ لا الهَ اِلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقُّ وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لارَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللهَ یَبْعَثُ مَنْ فُی الْقبورِ، یا عَلِیُّ اَنَا فاطِمَةُ بَنتُ مُحَمَّدٍ(ص) زَوَّجْنَی اللهُ مَنْکَ لأکونَ لَکَ فِی الدُّنیا وَ الاخِرةِ، اَنْتَ اَوْلی بِی مِنْ غَیْرِی، حَنِّطْنی و غَسِّلْنِی و کَفِّنِّی بِاللَّیلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لا تُعْلِمْ اَحَداً وَ اَسْتَوْدِعُکَ اللهَ و اقْرَءُ عَلی وُلْدِی السَّلامَ اِلی یَومِ الْقِیامَةِ

14576427053256.jpg

 نظر دهید »

بعد از دوسال از ابلاغ اقتصاد مقاومی

27 بهمن 1394 توسط خاكستر

فقط سه روز دیگر باقی است تا ابلاغ سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب دوساله شود؛ سیاست‌هایی که اگرچه بارها و بارها از زبان مسئولان دولتی و نمایندگان مجلس به گوش رسیده است، اما مردم طی این دو سال کمترین تلاش را برای تحقق این امر شاهد بوده‌اند و گزاف نیست اگر بگوییم ما هنوز هیچ نتیجه‌ای از تکرار مکرر اقتصاد مقاومتی از زبان مسئولان نگرفته‌ایم، اما در مقابل به عینه مشاهده می‌کنیم که همچنان دولتمردان نگران قیمت نفت هستند و در فکر افزایش تولید نفت برای تأمین منابع بودجه کشورند. این در حالی است که در پیش چشم مردم هزینه‌های هنگفت صرف خرید کالاهای مصرفی می‌شود و هر روز آمارهای واردات به کشور در حال افزایش است و برای نمونه، شاهد آن هستیم که واردات کالاهای چینی در دولت یازدهم نسبت به دولت قبل، ۸/۳ برابر شده یا به عبارتی ۲۷۷ درصد افزایش پیدا کرده است. روندی که درست ضد سیاست اقتصاد مقاومتی است که بند هشتم آن تأکید می‌کند: «مدیریت مصرف با تأکید بر اجرای سیاست‌های کلی اصلاح الگوی مصرف و ترویج مصرف کالاهای داخلی همراه با برنامه‌ریزی برای ارتقای کیفیت و رقابت‌پذیری در تولید.» موضوعی که حتی با اجرایی شدن برجام و لغو تحریم‌ها که دولت آن را عامل مشکلات اقتصادی می‌دانست، تغییر نکرده و این بار سبب افزایش واردات از کشورهای غربی شده است، به شکلی که اخبار رسمی نگران‌کننده‌ای نیز در این‌باره منتشر شده و انتقادهای فراوانی را به همراه داشته است که از جمله مهم‌ترین منتقدان آن، اقتصاددانان و اهالی سیاست هستند؛ ولی رئیس‌جمهور با همه انتقادهایی که به دولت یازدهم می‌شود و با توجه با آمار‌های نگران‌کننده که درباره وضع اقتصاد در روزهای اخیر منتشر شده است، همچنان تأکید می‌کند، اقتصاد مقاومتی اولویت و برنامه دولت است، گویی دوسال برای آغاز این سیاست کافی نبوده است! این وضعیت نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است که باید همچنان منتظر اقدامات عملی دولت بمانیم، اما تا کی؟

1455617816timthumb.jpg

 نظر دهید »

تحریم جدید درمیان شادی اجرایی شدن برجام

27 دی 1394 توسط خاكستر

رئیس‌جمهور آمریکا به وزیر خزانه‌داری اجازه داد با هماهنگی با وزیر خارجه این کشور تحریم‌های جدیدی علیه ایران اعمال کند.
شب گذشته و پس از اعلام اجرایی شدن برجام “باراک اوباما” رئیس جمهور آمریکا دستور اجرایی لغو تحریم‌های اعمال شده علیه برنامه هسته‌ای ایران را صادر و کنگره را از این اقدام مطلع کرد.
جیکوب لو، وزیر خزانه‌داری آمریکا، هم گفت که کشورش تحریم‌های ضدایرانی خارج از چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک را ادامه خواهد داد.
جیکوبلو در بیانیه‌ای اعلام کرد آمریکا تحریم‌‌ها درباره اقدامات قابل تحریم‌ ایران را در خارج از چارچوب برنامه جامع اقدام مشترک ادامه خواهد داد.
وی روز گذشته (شنبه) گفت: “همان‌گونه که همیشه گفته‌ایم، برجام به مسائل هسته‌ای پرداخته و سایر حوزه‌هایی را که رفتار ایران غیرقابل پذیرش مانده شامل نمی‌شود. ما به هدف قرار دادن اقدامات قابل تحریم‌ها در خارج از برجام ادامه می‌دهیم، اقداماتی که شامل حمایت ایران از تروریسم، بی‌ثباتی منطقه‌ای، نقض حقوق بشر و نیز توسعه موشک‌های بالستیک می‌شود".
اما اوباما در بخشی از فرمان اجرایی لغو تحریم‌ها به وزیر خزانه داری اجازه داده است تا با رایزنی با وزیر امور خارجه آمریکا تحریم‌هایی را علیه اشخاص مشمول بخش ۱۲۴۴ قانون آزادی ایران و مقابله با گسترش هسته‌ای ایران مصوب ۲۰۱۲ میلادی یکی از تحریم‌های ذیل را اعمال کند:
الف) ممنوعیت مؤسسات مالی آمریکا از ارائه وام یا اعتبار به این اشخاص
ب) ممنوعیت هرگونه نقل و انتقال ارزی این اشخاص با آمریکا
ج) ممنوعیت نقل و انتقال هرگونه اعتبار یا پول بین مؤسسات مالی یا از طریق آنها یا به هریک از مؤسسات مالی آمریکا با این اشخاص
د)‌ انسداد همه دارایی‌ها و منافع این اشخاص در آمریکا
ه) ممنوعیت همکاری سرمایه گذاری در خرید مبالغ قابل توجهی از اوراق سهام یا اوراق قرضه این اشخاص
ی) ممنوعیت یا محدودیت واردات کالا، فناوری و خدمات، مستقیم و غیرمستقیم از این اشخاص به آمریکا
و) اعمال تحریم‌های خاص علیه مدیر یا مدیران اجرایی که با اشخاص تحت تحریم همکاری کنند.
پیش از این سخنگوی کاخ سفید همزمان با فرا رسیدن روز اجرای برجام تأکید کرد بود گزینه تحریم‌های جدید علیه ایران همچنان روی میز است و ما این گزینه را از روی میز برنداشته‌ایم. جاس ارنست در جمع خبرنگاران گفت: ما هرگز گزینه تحریم ایران را براساس دیگر نگرانی‌های خود از رفتارهای آنان از روی میز برنداشته‌ایم.

145302542703256.jpg

 نظر دهید »

راستی ازمایی غربی ها

27 دی 1394 توسط خاكستر

بامداد امروز روند اجرایی برجام آغاز شد و این ماراتن ۱۲ ساله به سرانجام رسید. ماراتنی که در دولت اصلاحات آغاز شد، در دولت احمدی‌نژاد ادامه پیدا کرد و در دولت روحانی به سرانجام رسید. چهار ماه پیش توافق برجام از جانب ایران مورد پذیرش قرار گرفت و روند تعهدات ایران آغاز شد. ایران طبق تعهدات، ۱۴ هزار سانتریفیوژ را از مدار خارج کرد و ۹۸ درصد از ذخایر اورانیوم غنی‌شده از کشور خارج شد و در نهایت در چند روز گذشته قلب رآکتور آب سنگین اراک خارج و حفره‌های آن با سیمان پر شد.
پس از تأیید این اقدامات از سوی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، روز اجرای برجام فرارسید و محمدجواد ظریف و فدریکا موگرینی در بیانیه مشترکی اعلام کردند: «امروز، ما به روز اجرای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) رسیدیم. از زمان روز تصویب، ما مجدانه تلاش کردیم و تعهد مشترک و اراده جمعی خود را به نمایش گذاشتیم تا سرانجام موجبات اجرای برجام را فراهم کنیم. امروز، شش ماه پس از نهایی شدن آن توافق تاریخی، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تأیید کرد که ایران تعهدات هسته‌ای ذی‌ربط خود تحت برجام را اجرا کرده است.»
در ادامه این بیانیه با اشاره به برداشته شدن تحریم‌های مالی و اقتصادی ایران طبق برجام، تأکید شده است، با لغو کلیه قطعنامه‌های پیشین شورای امنیت سازمان ملل مربوط به برنامه هسته‌ای ایران، پس از این قطعنامه ۲۲۳۱ و پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) به عنوان چارچوب حقوقی برنامه هسته‌ای ایران شناخته خواهند شد.
اگرچه همزمان با اجرای تعهدات از سوی ایران شاهد بدعهدی‌ها و اقدامات ناشایست غربی‌ها برای اعمال تحریم‌های جدید علیه کشورمان بودیم که حرف و حدیث‌های زیادی داشت، اما با همه این کارشکنی‌ها از سوی طرف غربی، جمهوری اسلامی با حسن‌نیت مسیر را ادامه داد تا برجام به نتیجه برسد.
اجرای برجام به این معناست که ایران تعهدات خود در قبال برجام را به انجام رسانده و از این پس توپ در زمین گروه ۱+۵ و به طور مشخص غربی‌هاست؛ اما هنوز کار دولت در زمینه برجام به پایان نرسیده است و این مهم هوشیاری و تلاش بیشتری را برای صیانت از حقوق ملت می طلبد. به عبارت دیگر، از امروز راستی‌آزمایی غربی ها آغاز شده و باید منتظر بود و دید که طرف های غربی تا چه اندازه در تعهدات‌شان صادق خواهند بود.

1453025259n.jpg

 نظر دهید »

نفوذ کالای امریکایی زمینه نفوذ فرهنگ امریکایی

22 دی 1394 توسط خاكستر

بنا بر آمار رسمی سامانه ثبتارش (سامانه ثبت سفارش) وزارت صنعت، معدن و تجارت، سفارش خرید برنج درجه دو و سه آمریکایی در تاریخی ثبت شده که با نامه الزامات اجرای برجام و بخشنامه وزارت صنعت، معدن و تجارت مغایرت دارد. براساس گزارش‌ها، تاریخ پروانه این محموله وارداتی از آمریکا مربوط به یک دی‌ماه امسال است. آمارها نشان می‌دهد، تاکنون بیش از ۵۰۰ تریلی این محموله از بندر شهید رجایی وارد کشور شده است. ارزش دلاری برنج‌ وارداتی از آمریکا ۱۸ میلیون و ۵۱ هزار و ۶۷۱ دلار است. واردات این محموله در حالی صورت گرفته است که پیش از این نیز ۱۶ میلیون دلار برنج از آمریکا به داخل کشور وارد شده بود. گفتنی است، ثبت سفارش این محموله مربوط به پیش از بخشنامه ممنوعیت کالاهای آمریکایی بوده است.

1452591035_-_.jpg

 نظر دهید »

قلب شهدای هسته ای کنده شد

22 دی 1394 توسط خاكستر

طبق زمان‌بندی قرار است همین روزها آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گزارش نهایی اجرای تعهدات ایران در برجام را تأیید و منتشر کند و پس از آن آقای ظریف، وزیر خارجه ایران و موگرینی، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با صدور بیانیه‌ای مشترک، اجرای برجام را اعلام کنند. لازمه این کار برچیدن بخشی از تجهیزات هسته‌ای پیش از اجرا بود و یکی از مباحث چالشی هم که نمایندگان مجلس در فرایند تصویب آن در مجلس شورای اسلامی اظهارات تندی علیه تیم هسته‌ای داشتند، ریختن بتن در قلب رآکتور آب سنگین اراک بود. روز گذشته گفته‌های یک منبع مطلع، حکایت از آن داشت که قلب رآکتور (کالاندریا) آب سنگین اراک خارج شده است. بر اساس این، عملیات خروج قلب رآکتور اراک پایان یافته و قلب رآکتور خارج و مخزن فولادی رآکتور با بتن پر شده است. پیش از این هم علی‌اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی درباره خارج کردن قلب رآکتور اراک گفته بود: اگر مخزن با بتن پر نشود، امکان استفاده مجدد از این مخزن نیست؛ البته ناگفته نماند که رآکتور اراک نوسازی و بازطراحی جدیدی خواهد داشت و سند آن اواخر آبان ماه سال جاری به امضای وزرای خارجه ایران، گروه ۱+۵ و فدریکا موگرینی رسیده است. گفتنی است، برای بازطراحی چهار کشور به منظور تأمین تجهیزات اعلام آمادگی کرده‌اند؛ آمریکایی‌ها نیز درباره بازنگری افزون بر دیگر کشورهای طرف توافق، آمادگی خود را اعلام کرده‌اند. بنابراین، همکاری با آمریکا در پروژه مدرن‌سازی اراک تنها در حوزه بازنگری است و نه در حوزه‌های تأمین تجهیزات یا ساخت. اما ساعاتی پس از «از جا درآمدن قلب رآکتور اراک»، سخنگوی کاخ‌ سفید گفت: «تخفیف» تحریم‌های ایران براساس آنچه در توافق هسته‌ای نوشته شده، فقط پس از برچیده شدن بخش عمده‌ای از تأسیسات هسته‌ای ایران محقق خواهد شد. نکته اساسی در ادبیات دو کشور ایران و آمریکاست که با ادبیات متفاوت و معنی‌داری، می‌گویند: «تخفیف تحریم‌ها».

1452590862img038.jpg

 1 نظر

سکوت مدافعان برجام به تحریم های جدید

21 دی 1394 توسط خاكستر

در اوضاعی که بحث‌ها درباره زمان اجرایی شدن برجام بالا گرفته و جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ اعلام کرده‌اند که برجام به‌زودی به مرحله اجرایی شدن خواهد رسید، در روزهای اخیر با سریال ارائه قوانین تحریمی پی‌درپی آمریکا علیه کشورمان روبه‌رو شده‌ایم. متأسفانه، این موضوع با واکنش جدی مقامات کشورمان در دولت مواجه نشد، تا اینکه آقای لاریجانی در نطق پیش از دستور جلسه علنی دیروز مجلس با واکنش قاطعانه به این خصومت‌های پسابرجامی آمریکا، هشدار داد که چنانچه دولت آمریکا مانع تصویب این طرح‌ها نشود، نمایندگان ملت در مجلس شورای اسلامی طرح‌های مقابل آن را به اجرا درخواهند آورد. او تأکید کرد، «طرح‌های سخیف‌بنیۀ» کنگره به ویژه در زمینه موشکی و همین‌طور طرحی درباره سوابق هسته‌ای ایران، پشیزی نزد ملت ایران محل اعتنا نخواهد بود و ملت ایران را در تقویت بنیه دفاعی کشور مصمم‌تر می‌کند. ضمن اینکه این موضع‌گیری،‌ اقدامی سنجیده است، انتظار می‌رود که همه مسئولان امر، به ویژه در دولت محترم، تحرکات ضدایرانی شیطان بزرگ را رصد کرده و با موضع‌گیری و اقدام قاطعانه در مقابل آنها، این پیام را به طرف مقابل منتقل کنند که ملت ایران به اجرای برجام،‌ در عین حفظ دستاوردهای دفاعی و هسته‌ای خود می‌اندیشد و با اجرای صادقانه برجام، اجازه نمی‌دهد که حریم امنیت، اقتدار، ‌عزت و استقلال آن خدشه‌دار شود. در واقع، در شرایطی که آمریکایی‌ها تصور می‌کنند دولت ایران، به دلیل وجود مشکلات اقتصادی و نزدیک شدن به موسم انتخابات، مجبور به اجرای برجام به هر نحوی است و از این رو، هر روز بحث‌های جدیدی را مطرح می‌کنند که بعضاً نقض برجام محسوب می‌شود، شایسته است که مسئولان دولتی ملاحظات جریانی در زمینه مسائل مهم ملی و کلان را کنار گذاشته و در برابر دست‌اندازی‌های موذیانه شیطان بزرگ، پاسدار حقیقی منافع ملت باشند. افزون بر این، لازم است تا با تقویت داخل و اعتماد به ظرفیت‌های درون‌زای داخلی، به ویژه اجرای سیاست‌های اقتصاد مقاومتی، به جای چشم دوختن به دست دشمن، هرگونه امیدواری دشمن برای تسلیم ایران انقلابی را به یأس تبدیل کنند.

1452538794images.jpg

 نظر دهید »

نکاتی درباره انتخابات مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

20 دی 1394 توسط خاكستر

نکاتی درباره انتخابات مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب در دیدار مردم قم ۱۳۹۴/۱۰/۱۹
۱ شرکت حدّاکثری در انتخابات مردم همه شرکت کنند در انتخابات حتّی آن کسانی که نظام را قبول ندارند برای حفظ کشور، برای اعتبار کشور بیایند در انتخابات شرکت کنند.
۲ فواید حضور مردم در انتخابات شرکت در انتخابات موجب میشود که نظام جمهوری اسلامی تقویت بشود، پایداری و ماندگاری آن تأمین بشود، کشور در حصار امنیت کامل باقی بماند؛ ملّت ایران در چشم ملّتهای دیگر آبرو پیدا کند، اعتبارش بالا برود، در چشم دشمنانش ابّهت پیدا کند ملّت ایران.
۳ رأی به فهرستهای قابل اعتماد در انتخابات ببینیم این فهرستی که به ما داده میشود، این فهرست را چه کسی دارد به ما میدهد. بدانیم اینها متدیّنند، بدانیم انقلابى‌اند، بدانیم در خطّند، در راه امامند، امام را واقعاً قبول دارند.
۴ تلاش برای انتخاب درست همه سعی کنند درست انتخاب کنند. ممکن است این سعی به نتیجه برسد و انتخاب ما درست باشد؛ ممکن است سعی ما به نتیجه نرسد، غلط انتخاب کنیم، عیبی ندارد؛ خدای متعال از ما قبول خواهد کرد.
۵ اهمیت مجلس شورای اسلامی مجلس خیلی مهم است؛ هم از لحاظ قوانین، هم از لحاظ ریل‌گذاری برای حرکت دولتها هم در مسائل بین‌المللی.
۶ خصوصیات مجلس خوب مجلسی مستقل، آزاد و شجاع باشد ؛ همان‌جوری که مردم شعار میدهند، داخل مجلس شعار بدهند؛ همان‌جوری که مردم میخواهند، در داخل مجلس موضع‌گیری کنند.
۷ اهمیت مجلس خبرگان آن روزی که رهبر فعلی در دنیا نباشد یا رهبر نباشد، آن روز باید مجلس خبرگان رهبر انتخاب بکنند؛ چه کسی را انتخاب خواهند کرد؟… کسی که کلید حرکت انقلاب دست او است.
۸ تأثیر مجلس خبرگان در حفظ انقلاب آیا مجلس خبرگان کسی را انتخاب خواهند کرد که در مقابل هجمه‌ی دشمن بِایستد، به خدا توکل کند، شجاعت نشان بدهد، راه امام را ادامه بدهد؟ یا کسی را انتخاب میکنند که جور دیگری است؟
۹ اهمیت شاخصهای انقلابیگری در انتخابات بدانیم شاخصها چیست، شاخصهاى انقلابیگرى را درست پیدا کنیم، در ذهن خودمان مشخّص بکنیم، از کسانى که مطّلع‌تر از ما هستند بپرسیم.

145245608908.jpg

 نظر دهید »

حرف مفت مفتی عربستان

13 دی 1394 توسط خاكستر

مفتی اعظم عربستان سعودی مدعی شد، اجرای حکم‌های «شرعی» ۴۷ تن که به صرف انتقاد از نظام حاکم عربستان سعودی اعدام شدند، با تکیه بر «کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)» بوده است! عبدالعزیز بن‌عبدالله آل‌الشیخ، مدعی شد، آنچه ما شنیدیم، بیانیه‌ای کامل بود و بر مبنای کتاب و سنت و در راستای حفظ امت و ثبات آن و دفاع از امنیت و اموال و خردهای آن انجام شد و این امر از ضرورت‌هایی است که اسلام آن را برای حفظ دین، آبرو، جان، خرد و مال مردم آورده است!

1451815636666.jpg

 نظر دهید »

دست انتقام الهی گریبان آل‌سعود را خواهد گرفت

13 دی 1394 توسط خاكستر

دست انتقام الهی گریبان آل‌سعود را خواهد گرفت
رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح امروز در جلسه‌ درس خارج فقه، جنایت بزرگ عربستان سعودی در به شهادت رساندن عالم مؤمن و مظلوم، شیخ‌نمر باقرالنمر را به شدت محکوم کردند و با تأکید بر لزوم احساس مسئولیت دنیا در قبال این جنایت و جنایات مشابه سعودی در یمن و بحرین، یادآور شدند: بدون تردید، خون به ناحق ریخته این شهید مظلوم به سرعت اثر خواهد کرد و دست انتقام الهی گریبان سیاستمداران سعودی را خواهد گرفت.
حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای گفتند: این عالمِ مظلوم نه مردم را به حرکت مسلحانه تشویق می‌کرد و نه به صورت پنهانی اقدام به توطئه کرده بود، بلکه تنها کار او، انتقاد علنی و امر به معروف و نهی از منکرِ برخاسته از تعصب و غیرت دینی بود.
رهبر معظم انقلاب، شهادت شیخ‌نمر و ریختن ناحق خون او را خطای سیاسی دولت سعودی خواندند و افزودند: خداوند متعال از خون بی‌گناه نمی‌گذرد و خون به ناحق ریخته، بسیار سریع دامان سیاستمداران و مجریان این رژیم را خواهد گرفت.
ایشان با انتقاد شدید از سکوت مدعیان آزادی، دموکراسی و حقوق بشر و حمایت آنان از رژیم سعودی که خون بی‌گناه را تنها به دلیل انتقاد و اعتراض به زمین‌ می‌ریزد، تأکید کردند: جهان اسلام و همه‌ دنیا باید نسبت به این قضیه احساس مسئولیت کنند.
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای آزار و شکنجه‌ مردم بحرین به دست نظامیان سعودی و تخریب مساجد و خانه‌های آنان و همچنین بیش از ۱۰ ماه بمباران مردم یمن را نمونه‌های دیگری از جنایات رژیم سعودی خواندند و تأکید کردند: کسانی که صادقانه به سرنوشت بشریت و سرنوشت حقوق بشر و عدالت علاقه‌مند هستند، باید این قضایا را دنبال کنند و نباید نسبت به این وضعیت بی‌تفاوت باشند.
رهبر فرزانه انقلاب افزودند: یقیناً شهید شیخ‌نمر مورد تفضّل خداوند خواهد بود و بی‌شک دست انتقام الهی گریبان ظالمانی را که به جان او تعدّی کردند، خواهد گرفت و این همان چیزی است که مایه تسلّی است.

1451815461emam_khamenaei.jpg

 نظر دهید »

خون شیخ‌نمر و خروش بیداری

13 دی 1394 توسط خاكستر

خون شیخ‌نمر و خروش بیداری
شهادت مظلومانه شیخ‌نمر باقرالنمر نشان داد، آنچه آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی جرئت انجام آن را ندارند، عربستان به دلیل نداشتن شعور حکمرانی دارد. در حالی که مجامع حقوق بشری در برابر کشتار زنان، کودکان و سالخوردگان در کشورهای مسلمان سوریه، یمن، عراق و نیجریه به دلیل دخالت‌ها و برنامه‌های عربستان سعودی سکوت کرده‌اند، حاکمان آل‌سعود برنامه شهادت عالمان دینی را نیز در دستور کار خود قرار داده‌اند تا ثابت کنند از هیچ اقدامی به منظور اثبات کارآمدی خود برای آمریکا کوتاهی نمی‌کنند. این حرکت پلید عربستان نشان می‌دهد، عربستان می‌خواهد پایه‌های لرزان خود را با اعدام عالمان دینی، آتش زدن مساجد و قرآن‌ها و کشتن کودکان حفظ کند.
حکام سعودی با اعدام این عالم شیعی همچنین نشان دادند که آخرین تیر خود را برای فرار از شکست در یمن، سوریه و عراق شلیک کرده‌اند و چاره‌ای جز تن دادن به حرکت‌های انفعالی ندارند.
اکنون که شهادت مظلومانه برجسته‌ترین عالم شیعی عربستان در میان بهت افکارعمومی اعلام شده است، اتکا به ظرفیت‌های مردم مسلمان در کشورهای مورد حمله عربستان، تنها اقدامی است که می‌تواند جلوی خوی وحشیگری عربستان را بگیرد.
تجربه یمن نشان داد، مقاومت مردمی در برابر ماشین جنگی عربستان که به همراهی بسیاری از متحدان آل‌سعود به راه افتاده، خیلی هم دشوار نیست و می‌تواند ضربات سنگینی را بر پیکر فرتوت این رژیم وارد کند. در این زمینه، باید مبارزات مدنی و هدایت‌شده‌ای را در سراسر جهان و حتی عربستان علیه حکام سعودی با ابزارها و روش‌های نوین روز تدارک دید تا شعله‌های آن به کاخ‌های سعودی کشیده شود. هر چند برخی هنوز به فعالیت‌های دیپلماتیک با عربستان می‌اندیشند؛ اما تصویب قطعنامه‌های متعدد در سازمان ملل با لابی‌گری عربستان سعودی علیه ایران، سوریه و یمن نشان داده است، این سازمان‌های عریض و طویل عملاً در خدمت اهداف تروریستی عربستان هستند و زبان دیپلماسی با این کشور جواب نمی‌دهد. ان‌شاءالله این ظلم‌های فرعونی با خروش جوانان و ملت‌های مسلمان علیه حکام سعودی پایان می‌یابد.

14518152732003.jpg

 نظر دهید »

شیخ شهید النمر

12 دی 1394 توسط خاكستر

انا لله وانا الیه راجعون
اعدام عالم جلیل القدر شیعه آیت الله شیخ نمر و چندین تن از شیعیان کشور عربستان را به ساحت حضرت بقیه الله الاعظم ( عجل الله تعالى فرجه ) و شیعیان سراسر جهان تسلیت عرض میکنیم و یقین داریم خون این عزیزان پایمال نخواهد شد و خون پاک شان ریشه آل سعود را خواهد خشکانید.
شد جدا سر زتنش چون سر ارباب نمر شوق وصل از سر بر دار چو افتاب نمر

از سر کینه ی این طایفه ی آل سقوط خورد از جام شهادت چقدر ناب نمر

1451757900120.jpg

 نظر دهید »

دیدار امام خامنه ای با خانواده شهید مسیحی اشوری

07 دی 1394 توسط خاكستر

اللهم اید قائدنا الخامنه ای

145124560813941006_0231736.jpg

 نظر دهید »

دیدار امام خامنه ای از خانواده شهیدی از شهدای آشوری

06 دی 1394 توسط خاكستر

وقتی این گزارش را خواندم کمی اشک ریختم که چه مادرانی با قلب های وسیعی داریم که اینگونه فرزندانشان را در راه انقلاب ایران وخدا دادند وچه رهبر مهربانی که برای او تفاوتی بین مسیحی واشوری ومسلمان نیست

1451245406didar.pdf

 نظر دهید »

تابلوی سیاسی

14 آذر 1394 توسط خاكستر

تابلو سیاسی امروز شنبه
مطالب خواندی از دنیا سیاست

1449307215tablo_cyaci.pdf

 نظر دهید »

اخبار سیاسی

14 آذر 1394 توسط خاكستر

اخبار سیاسی امروز
نمایش بزرگ اربعین ،عصبانیت عربستان،محموله های نفتی داعش و….

1449307754akhbar_cyaci.pdf

 نظر دهید »

نامه امام خامنه ای به جوانان

02 بهمن 1393 توسط خاكستر

بسم‌ الله الرّحمن الرّحیم

به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی

حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که درباره‌ی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده می‌انگارم، بلکه به این سبب که آینده‌ی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقت‌جویی را در قلبهای شما زنده‌تر و هوشیارتر می‌یابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کرده‌اند.
سخن من با شما درباره‌ی اسلام است و به‌طور خاص، درباره‌ی تصویر و چهره‌ای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهره‌گیری از آن، متأسّفانه سابقه‌ای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراس‌های» گوناگونی که تاکنون به ملّتهای غربی القاء شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، می‌بینید که در تاریخنگاری‌های جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزوّرانه‌ی دولتهای غربی با دیگر ملّتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از برده‌داری شرمسار است، از دوره‌ی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگین‌پوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محقّقین و مورّخین شما از خونریزی‌هایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیّت و قومیّت در جنگهای اوّل و دوّم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.

این به‌خودی‌خود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشته‌های دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمّی همچون شیوه‌ی برخورد با فرهنگ و اندیشه‌ی اسلامی، از شکل‌گیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟

شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینه‌ی مشترک تمام آن سودجویی‌های ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراس‌افکنی و نفرت‌پراکنی، این‌بار با شدّتی بی‌سابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامه‌ی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایه‌ی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواسته‌ی اوّل من این است که درباره‌ی انگیزه‌های این سیاه‌نمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.

خواسته‌ی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوری‌ها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بی‌واسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضاء میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیّتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقّی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریست‌های تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلّم) آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کرده‌اید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) و آموزه‌های انسانی و اخلاقی او را مطالعه کرده‌اید؟ آیا تاکنون به جز رسانه‌ها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کرده‌اید؟ آیا هرگز از خود پرسیده‌اید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدّن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟

من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهره‌پردازی‌های موهن و سخیف، بین شما و واقعیّت، سدّ عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس به‌صورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسش‌های جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسش‌ها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقت‌های نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّت‌پذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسوده‌تر به نگارش درآورند.

سیّدعلی خامنه‌ای

۱۳۹۳/۱۱/۱

 1 نظر

ارزو داشت برگردد

25 دی 1393 توسط خاكستر


دوران حکومت سی و هفت ساله محمدرضاشاه پهلوی با حوادث و تحولات متعدد سیاسی همراه بوده است. چه آغاز آن که با ورود نیروهای متفقین و اشغال بخش‌هایی از خاک ایران به وسیله‌ی آنان همراه بود و چه پایانش که با انقلابی اجتماعی برآمده از ائتلاقی میان طبقاتی و گسترده همراه شد.

یکی از مهمترین وقایعی که در طول این دوران دو بار و در برهه‌های حساس تاریخی تکرار شد، فرار محمدرضا شاه از کشور است که هرچند هر دو بار در شرایط مشابه آشفتگی سیاسی و در زمانی که پایه‌های حکومت او لرزان بود اتفاق افتاد، اما هریک نتایجی متفاوت داشت. در این نوشتار تلاش داریم تا به دو فرار تاریخی شاه از کشور در طول دوران سلطنتش پرداخته و به واکنش‌های داخلی و خارجی در قبال این فرارها بپردازیم.

فرار نخست شاه از کشور
(واکنش کشورهای خارجی و امید به بازگشت شاه در داخل کشور)
25 مرداد 1332 نخستین باری بود که شاه از ایران فرار و خاک کشور را ابتدا به مقصد عراق و سپس ایتالیا ترک کرد. اما اینکه چرا شاه از ایران فرار کرد موضوعی است که ابتدا باید به آن پرداخته و علت و زمینه‌ی فرار شاه از کشور را روشن کرد. ایران در سال 1332 تحت زمامداری محمد مصدق بود. نخست‌وزیری از جبهه ملی ایران که برخلاف بسیاری از نخست‌وزیران پیشین و نخست‌وزیران بعدی دوران پهلوی دوم تحت امر محمدرضا شاه نبود. مصدق نخست‌وزیری خود را با اجرایی کردن قانون ملی‌شدن صنعت نفت ایران آغاز کرد. قانونی که اجرایش یک بار دیگر همچون انقلاب مشروطه مردم را روبروی شاه و قدرت‌های خارجی قرار داد.

سیاست خارجی مصدق بر اصل موازنه منفی استوار بود. یعنی ضمن حفظ بیطرفی و عدم تعهد، کسب و تقویت استقلال ملی را نیز هدف قرار داده بود. از واگذاری امتیاز به قدرت‌های خارجی امتناع می‌کرد و مانع اعمال نفوذ قدرت‌های بیگانه در ایران بود. برخلاف آنچه از عهد قاجار مرسوم بود تلاشی در موازنه برقرار کردن آنها علیه یکدیگر به عمل نمی‌آمد. یک چنین سیاستی و رد صریح تقاضاهای خارجیان در بهترین حالت خود نیز برای نظام جهانی دشوار می‌نمود. ملی کردن نفت و جنگ سرد دولت ایران را شدیداً رویاروی بریتانیا قرار می‌داد، درگیری ایالات متحده در مورد ایران را روزافزون می‌کرد و خصومت منفعلانه شوروی را نیز برمی‌انگیخت. (فوران، 1382: 434)

با اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیس و بعد از چندین دور مذاکره، دولت محافظه‌کار بریتانیا که به تازگی بر مسند کار قرار گرفته بود به جای یافتن راه‌حل، زمینه‌چینی برای یک کودتا را تدارک دید و برنامه‌اش را فعالانه تدوین کرد. در این طرح ایالات متحده آمریکا نیز سرانجام جانب بریتانیا را گرفت. آمریکا در نهایت تصمیم داشت شاه را بر تخت سلطنت خود نگه دارد و نقش برتر انگلستان در ایران را به خود اختصاص دهد. به همین دلیل آیزنهاور با درخواست کمک ایران برای فروش و بازاریابی نفت مخالفت کرد. در این برهه زمانی آمریکا و انگلستان برای انجام کودتا علیه دولت مصدق به توافق رسیده بودند. شوروی نیز هرچند در جریان موضوع کودتا نبود، اما همچون این دو کشور از نهضت ملی نفت دل خوشی نداشت و به کمک دولت وقت نیامد.

دو هفته بعد از شروع زمامداری آیزنهاور در فوریه 1953 (بهمن- اسفند 1331) مقام‌های دو کشور بریتانیا و آمریکا دیدار کردند و در مورد سرنگونی دولت مصدق و انتصاب فضل‌الله زاهدی به نخست‌وزیری به توافق رسیدند و اسم رمز عملیات پاکسازی را نیز آژاکس نامیدند. شب 25 مرداد سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی از جانب شاه ماموریت یافت در حوالی نیمه شب به منزل مصدق برود و فرمان برکناری او از نخست‌وزیری و انتصاب زاهدی را به وی ابلاغ کند. مصدق که آماده دریافت چنین فرمانی بود به گارد نخست‌وزیری دستور داد نصیری و گارد سلطنتی واقع در شمیران را بازداشت و توقیف کنند. به این ترتیب تلاش شاه در کودتا کاملاً عقیم ماند (فوران، همان: 441) در اینجا بود که شاه روز یکشنبه 25 مرداد و برای نخستین بار به خارج از کشور فرار کرد.

قدرت‌های خارجی تاثیرگذار در تحولات ایران به ویژه انگلستان و آمریکا بعد از فرار شاه از کشور در 25 مرداد 1332 با تمام توان درصدد ایجاد شرایط بازگشت شاه به کشور بودند. بعد از ناکامی کودتای 25 مرداد که توسط کشورهای آمریکا و انگلستان برنامه‌ریزی شده بود، این کشورها درصدد برآمدند تا کار ناتمام مانده خود را کامل کنند تا شرایط را برای بازگشت شاه به کشور فراهم کنند. به این ترتیب کودتایی دیگر این بار در 28 مرداد انجام شد و توانست دولت مصدق را از قدرت کنار بزند.

ایالات متحده و انگلستان برای برکناری مصدق طی مدتی طولانی به طرق و وسایل سیاسی-عمدتاً شاه و مجلس- متکی بودند، اما پس از قیام سی تیر به این نتیجه رسیدند که برکناری قطعی و دایمی او از صحنه قدرت جز از طریق یک کودتای تمام عیار نظامی امکان‌پذیر نیست. (آبراهامیان، 1393: 200) به این ترتیب با انجام کودتا مشخص شد که آمریکا و انگلستان به هیچ عنوان با کنار رفتن شاه از صحنه قدرت سیاسی ایران موافقت نخواهند کرد. در این میان البته عوامل داخلی نیز در موفقیت کودتا و بازگشت شاه به کشور نقش داشتند.

مصدق در دوران زمامداری خود هرگز نتوانست کنترل کامل نهادهای دولتی ایران را در دست بگیرد هرچند به اهمیت این نکته پی برده بود و درصدد اعمال چنان کنترلی نیز برآمد. او توانست گروه هشت نفری جبهه ملی در مجلس شورای ملی را در سال 1329 به صورت یک نیروی پرتوان قانونگذاری درآورد و رهبری تمام مجلس را در امر ملی‌شدن به دست گیرد و هنگامی که مجلس با او همراهی نکرد توانست با کسب اختیارات فوق‌العاده کشور را از طریق فرمان‌های دولتی اداره کند؛ اما با همه این‌ها نتوانست وفاداری ارتش را به سمت دولت جلب کند. ارتش به شاه وفادار ماند و در نهایت ابزار سرنگونی دولت ملی شد. (فوران، 1382: 445)
در واقع ارتش به عنوان یک نیروی کاملا تاثیرگذار در این برهه زمانی حساس با حفظ انسجام خود و تصمیم فرماندهانش به ابزار اصلی شاه برای حفظ قدرتش بدل شد. در کنار این البته باید به اختلافات رخ داده میان رهبران نهضت ملی و شکاف میان نیروهای اجتماعی تاثیرگذار در ملی‌شدن نفت نیز توجه نمود. تکروی‌های مصدق به ویژه بعد از سی تیر و در ماه‌های پایانی منتج به کودتا عاملی شد تا بسیاری از نیروهای تاثیرگذار درون و بیرون جبهه ملی و مخالفان شاه از او جدا شده و در نتیجه راه برای انجام کودتا و توسل به نیروی نظامی برای بازگشت شاه به کشور باز شود. امکانی که در دومین فرار شاه از کشور میسر نشد.

فرار دوم شاه از کشور در 25 دی 1357
(امید حامیان بازگشت شاه در داخل و واکنش کشورهای غربی به فرار شاه)
شاه یک بار دیگر و این بار برای همیشه در 26 دی ماه 1357 به دنبال اوج ‌گرفتن تظاهرات مردمی از کشور فرار کرد! ماهیت تحولات کشور و زمان فرار شاه اما با سال 1332 و زمان کودتای 28 مرداد تفاوت‌های زیادی داشت. درست است که در هر دو مقطع، محمدرضا شاه را در صف مخالفان و دشمنان داخلی و به‌ویژه خارجی ملت ایران می‌بینیم، اما در هریک از این دو برهه‌ مهم و حساس کشور، ملت ایران دو هدف جداگانه را دنبال می‌کردند.

در دو سه سال منتهی به کودتای 18 مرداد 1332، ملت ایران نهضت ملی کردن نفت و مبارزه با استعمارگران خارجی را دنبال می‌کرد؛ اما قیام ملت ایران در مقطع سالهای 1356- 1357، هدف بنیادی‌تر، بزرگتر و سرنوشت‌سازتر سرنگونی رژیم پهلوی و برقراری نظام سیاسی جدیدی را دنبال می‌کرد. بنابراین، در مقطع نخست به‌رغم مقابله آشکاری که شاه با منافع و خواست‌های ملت ایران و همگامی‌ای که با کشورهای خارجی ناقض حقوق و منافع مردم ایران (انگلستان و آمریکا) داشت، قاطبه رهبران نهضت (که البته به‌تدریج اختلافاتی جدی هم با یکدیگر پیدا کردند) برنامه و هدفی در راستای از میان برداشتن احتمالی نظام شاهنشاهی پهلوی دنبال نمی‌کردند.

بگذریم از اینکه در میان اقشار وسیعی از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بسیار جدی و گسترده شده بود و چه بسا برای سرنگون ساختن کلیت نظامِ وقت هم آمادگی‌هایی نسبی به‌وجود آمده بود، اما در این‌باره هیچ برنامه و استراتژی مشخص و از پیش تعیین شده‌ای وجود نداشت. (چیذری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) برخلاف نخستین فرار شاه در سال 1332 که شکاف میان رهبران نهضت ملی در نهایت نیروهای اجتماعی را در مخالفت با شاه دچار تردید و تفرقه کرد، این بار و در سال 1357 به‌رغم حضور گسترده‌تر طبقات اجتماعی و گروه‌های مختلف مردمی، رهبری منسجم انقلاب به وسیله امام خمینی‌(ره) و مخالفت ایشان در برابر هر نوع معامله یا مسامحه در برابر شاه، امید به بازگشت شاه را در داخل و خارج کاهش داده بود تا جایی که حتی آمریکایی‌ها هم با وجود تمام تلاش‌های خود برای حفظ شاه بر مسند قدرت در نهایت از امکان بقای سلطنت او ناامید شدند.

به عبارتی برخلاف فرار اول شاه از کشور در جریان کودتای ناموفق 25 مرداد در فرار دوم شاه از کشور در سال 1357 نیروهای داخلی طرفدار او نتوانستند کاری از پیش ببرند. این بار برخلاف 25 مرداد 1332 که شاه با حمایت قاطعانه‌ی قدرت‌های خارجی و ارتش و برخی گروه‌های حاشیه شهری بر تخت سلطنت خود بازگشته بود ارتش در نهایت با وجود صرف میلیاردها دلار از طرف شاه نتوانست حمایت قاطعی از او به عمل آورد و در نهایت تصمیم به بی‌طرفی گرفت. شاه بعد از بازگشت به کشور پس از موفقیت کودتای 28 مرداد این جمله تاریخی را گفته بود که حکومتم را مدیون خدا، آمریکایی‌ها و ارتشم هستم؛ اما این بار برخلاف سال 1332 ارتش به عنوان آخرین دژ دفاعی شاه چندان مستحکم و قابل اعتماد نشان نمی‌داد.

در ماه‌های سرنوشت‌ساز انقلاب به طور متوسط در هر روز هزار سرباز از ارتش فرار می‌کردند و آنهایی هم که باقی می‌ماندند از دستورات فرماندهانشان سرپیچی می‌کردند. در فرماندهی عالی ارتش هم دودستگی پدید آمده بود: عده‌ای معتقد بودند باید با تمام توان به مقابله با راهپیمایان پرداخت و عده‌ای هم می‌گفتند این کار بی‌حاصل است و ارتش را با خطر روبرو می‌سازد. (فوران، همان منبع: 580) رئیس ستاد کل ارتش در نهایت در ساعت 2 بعد از ظهر روز 22 بهمن اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب ارتش بی‌طرف است. ساعت 6 بعد از ظهر همان روز بود که رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب» تا به این ترتیب روشن شود دومین فرار شاه از کشور دیگر برگشتی ندارد. (آبراهامیان، 1392: 652)
در ابعاد خارجی نیز این‌بار برخلاف سال 1332 تفاوت‌های زیادی وجود داشت. هرچند قدرت‌های خارجی به ویژه ایالات متحده به عنوان بانفوذترین کشور خارجی حاضر در ایران به همراه انگلستان خواهان حفظ قدرت محمدرضاشاه بودند و در این راه تا آخرین روزهای انقلاب نیز از شاه حمایت به عمل آوردند، اما این حمایت‌ها به‌واسطه قدرت بالای مخالفان داخلی و یکدستی و انسجامی که در میان آنان و رهبری جنبش انقلابی قرار داشت از قاطعیت برخوردار نبود و نتوانست نتیجه‌ای را که در سال 1332 به دست آمده بود یک بار دیگر تکرار کند و شاه را برای بار دوم به قدرت بازگرداند. در این میان برخی تحولات داخلی در آمریکا، بزرگترین متحد شاه، نیز او را در حمایت این کشور از خود دچار تردید کرده بود.

کمتر سراغ داریم در میان رهبران جهان سومی رهبری به اندازه شاه نگران رابطه‌اش با واشنگتن بوده باشد. (زیباکلام، 1384: 165) در واقع تصور شاه از پشتیبانی جدی و همه‌جانبه‌ی آمریکا که در دوره‌ی روسای جمهور پیشین این کشور باعث اعتماد به نفس او می‌شد با روی کارآمدن جیمی کارتر و سیاست حقوق بشر وی دستخوش تزلزل شد.

البته کارتر در آغاز سال 1978 و 9 روز پیش از تظاهرات 19 دی 1356 در کنار شاه، ایران را جزیره ثبات و وی را دوست نزدیک خود خواند و رضایت خود را از او ابراز کرد. هرچند کارتر در پیگیری مسئله‌ی حقوق بشر جدی نبود اما طرح آن به شدت اقدامات شاه را تحت‌الشعاع قرار داد و او را نسبت به حمایت‌های آمریکا از خود دلسرد کرد. (ملکوتیان، 1387: 124) در این دوره و هم‌زمان با بحران اقتصادی که گریبان رژیم شاه را گرفته بود دولت‌ها و سازمان‌های خارجی نیز شاه را تحت فشار قرار دادند تا نظارت‌های پلیسی را تعدیل کند؛ اگرچه این سیاست‌ها بسیار دیر و پس از قیام مردم ایران دنبال شد. در اواخر سال 1354، سازمان عفو بین‌الملل پی برد که ایران یکی از بزرگترین نقض‌کنندگان حقوق بشر در جهان است. نهاد محافظه‌کارتر کمیسیون بین‌المللی قضات در ژنو هم رژیم را به شکنجه زندانیان و نقض حقوق مدنی شهروندان خود متهم کرد و از شاه خواست وضع حقوق بشر در ایران را اصلاح کند. (آبراهامیان، 1392: 614)

دستگاه سیاست خارجی آمریکا نیز در آستانه انقلاب برخلاف سال 1332 از انسجام کافی برخوردار نبود و در حالی که برژینسکی خواهان برخورد کوبنده با مخالفان و همراهی آمریکا با شاه در این راه بود، وزارت امور خارجه و سفیر وقت این کشور در تهران با مشاهده‌ی امواج طوفنده انقلاب کار شاه را تمام ‌شده می‌دانستند و به این ترتیب واکنش به فرار شاه در 26 دی 1357 و حمایت از او مانند فرار نخست وی که با کودتایی انگلیسی-آمریکایی همراه شد، با قاطعیت همراه نبود.

نتیجه‌گیری:
دو حادثه‌ی تاریخی که منجر به فرار شاه از کشور شد، اهداف و خواسته‌های یکسانی را دنبال نمی‌کردند. در هر دو دوره، شاه و ثبات قدرتش در ایران مورد توجه قدرت‌های جهانی بانفوذ در ایران به ویژه آمریکا و انگلستان قرار داشت؛ اما به‌رغم این شباهت و تلاش کشورهای مذکور برای حفظ شاه بر تخت سلطنت، تفاوت‌های داخلی، گستردگی اعتراضات و اهداف متفاوت مردم در سال 57 با سال 32 کاری کرد تا این کشورها هم در حمایت از شاه انسجام سال 32 را نداشته باشند. بنا به همین دلایل داخلی و خارجی بود که فرار شاه در سال 32 با دومین فرار وی در 26 دی 1357 برآیندی متفاوت داشت و شاه در سال 57 دیگر نتوانست به قدرت بازگردد. (*)


فهرست منابع:
1. فوران، جان (1382)، مقاومت شکننده، تهران، انتشارات رسا.
2. ابراهامیان، یرواند (1392)، ایران بین دو انقلاب، تهران
3. آبراهامیان، یرواند (1393)، کودتا، سیا و ریشه های روابط ایران و ایالات متحده آمریکا در عصر جدید، ترجمه ناصر زرافشان، تهران، انتشارات آگاه.
4. زیباکلام، صادق (1384)، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی ایران، تهران: انتشارات
5. ملکوتیان، مصطفی (1387)، بازخوانی علل وقوع انقلاب اسلامی در سپهر نظریه‌پردازی‌ها، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 نظر دهید »

امام خامنه ای

25 دی 1393 توسط خاكستر

 1 نظر

سکوت قابل‌تأمل «آیپک» درقبال مذاکرات هسته‌ای!

01 آذر 1393 توسط خاكستر

در حالی که آمریکا و دیگر اعضای گروه 1+5 (آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین به‌علاوه آلمان) برای رسیدن به توافق نهایی درباره برنامه مذاکرات هسته‌ای ایران در حال مذاکره هستند، یک صدا به طرز غیرمعمولی ساکت و آرام شده است و آن، لابی صهیونیستی در آمریکا موسوم به (آیپک) است. خبرگزاری رویترز گزارش کرد که رژیم صهیونیستی به‌شدت به تلاش‌ها برای رسیدن به توافق نهایی هسته‌ای بی‌اعتماد است؛ اما حامی سرسخت صهیونیست‌ها در آمریکا که همان آیپک است، کنار کشیده است. آن‌ها اوایل سال جاری میلادی موفق نشدند با وجود تلاش‌های بسیار زیاد، دولت آمریکا را به تحمیل تحریم‌های بیشتر علیه ایران وادار کنند و کاخ سفید گفت که تحریم‌ها، مذاکرات با ایران را از مسیر اصلی منحرف می‌کند. بر اساس این گزارش، در حالی که نشانه‌های زیادی وجود دارد که مهلت 24 نوامبر برای رسیدن به توافق هسته‌ای با ایران، احتمالاً دوباره تمدید شود، آیپک سکوت پیشه کرده است و بررسی می‌کند که چگونه در میان جو سیاسی در حال تغییر واشنگتن، به نتیجه این مذاکرات واکنش نشان دهد. یک منبع نزدیک به آیپک می‌گوید: تا زمانی که مشخص نشود که چه در وین رخ می‌دهد، چیزی برای لابی‌ کردن وجود ندارد؛ اما بعد از آن، سؤال اینجا است که شاهد یک فشار شدید برای تعامل با کنگره باشید یا خیر. ممکن است این، آرامش قبل از توفان باشد.» جمهوری‌خواهان موفق شدند در انتخابات میان‌دوره‌ای کنگره، سنا را به دست گیرند و این احتمال می‌رود که آیپک از کنگره تحت تسلط جمهوری‌خواهان که از ماه ژانویه سال آتی میلادی آغاز به کار می‌کنند، برای اتخاذ اقدامات بیشتر علیه ایران استفاده کند و احتمال کمی وجود دارد که اوباما بتواند از وتو کردن تحریم‌ها علیه ایران استفاده کند. در ماه فوریه، اوباما توانست کمپین تحت حمایت آیپک برای وادار کردن کنگره برای تحمیل تحریم‌های بیشتر علیه ایران را بلوکه کند و موجب شد این لابی صهیونیستی، بزرگ‌ترین شکست سیاسی خود در ظرف چندین سال را متحمل شود.

 1 نظر

راه برجسته و شفاف کردن منطق و عملکرد ایران

01 آذر 1393 توسط خاكستر

روند گفت‌وگوهای هسته‌ای ایران با گروه 1+5 پس از یک سال، این روزها با دور دهم گفت‌وگوها در وین به ایستگاه پایانی رسیده است. دو طرف گفت‌وگو در این روزهای پایانی تلاش می‌کنند به نقطه قابل‌قبولی برسند؛ اما در این میان، اصرار آمریکا بر زیاده‌خواهی، مانع تقویت برخی از خوش‌بینی‌هایی شد که در آغاز مذاکرات دور دهم کم‌وبیش ابراز می‌گردید. در هر صورت، در حال حاضر که گفت‌وگوها در جریان است، برای طرف ایرانی دو موضوع از اهمیت بیشتری برخوردار است که هم خود مذاکره‌کنندگان باید به آن توجه داشته باشند و هم کسانی که به انحای مختلف، مذاکره‌کنندگان را پشتیبانی می‌کنند که در رأس آن، رسانه‌ها قرار دارند.

موضوع یکم، مقابله با فضایی است که مذاکره‌کنندگان طرف مقابل با همراهی رسانه‌هایشان به آن دامن می‌زنند که عبارت است از مقصر نشان دادن ایران در صورت شکست احتمالی مذاکرات. تبیین دقیق محورهای گفت‌وگو، دیدگاه طرف ایرانی و دیدگاه طرف مقابل به‌روشنی مشخص می‌کند که عامل شکست احتمالی گفت‌وگوها، طرف مقابل است.

موضوع دوم، گروگیری است. طرف مقابل (بخوانید آمریکا) لغو یکباره تحریم‌ها را خط قرمز اعلام کرده و در مقابل، از ایران خواسته بخش‌های توافق شده مذاکرات را به‌طور کامل اجرا کند. طرف ایرانی تاکنون این درخواست زیاده‌خواهانه را نپذیرفته و نباید هم بپذیرد. منطق آنچه که آمریکایی‌ها با بی‌منطقی بیان و درخواست کرده‌اند، برداشتن گام‌های متقابل است؛ یعنی ایران باید به میزانی که آمریکا تحریم لغو می‌کند، بخش‌های توافق شده را اجرا کند؛ از قضا برجسته ساختن این منطق محکم و مخاطب‌پسند، به خنثی کردن موضوع یکم نیز کمک شایانی می‌کند. به‌نظر می‌رسد زمان آن رسیده تا ایران از سیاست کارآمد «ما‌به‌ازای همگن» استفاده کند و بر آن اصرار ورزد؛ زیرا این سیاست هم ظرفیت رویارویی با عملیات فریب و رسانه‌ای طرف مقابل و هم ظرفیت شفاف‌سازی منطق ایران و نیز حمایت قوی و هوشمندانه از مطالبات به‌حق هسته‌ای را دارد و می‌تواند نقطه پایان درخشانی برای این مرحله از گفت‌وگوها و نقطه‌ بسیار مناسبی برای مرحله احتمالی بعدی گفت‌وگوها در صورت تمدید باشد.

 نظر دهید »

درمانی برای فروپاشی نهاد خانواده

14 آبان 1393 توسط خاكستر

فروپاشی بنیان خانواده در غرب

امروزه غرب دچار فاجعه‌ای است که «فروریختن بنیان خانواده» خوانده می‌شود. اولین سؤالی که با شنیدن این جمله به ذهن متبادر می‌شود این است که ریشه‌ی فروپاشی نهاد خانواده در دنیای مدرن و فرهنگ موسوم به مدرنیته را چه می‌توان دانست؟ به نظر می‌رسد که ریشه‌ی این فاجعه را باید در «اومانیسم» (1) و یا به عبارت واضح‌تر «اصالت و خودبنیادی بشر» دانست. اومانیسم به معنای مکتبی که پرچمدار اصالت دادن به نفس امّاره، در مقابل اصالت ‌دادن به بندگی خداست.

با دقت در این مطلب که اومانیسم، بشر را به‌جای خدا، ملاک همه‌ی بدی‌ها و خوبی‌ها می‌داند، به این نتیجه‌ی بدیهی خواهیم رسید که «بد» آن چیزی است که بشر نخواهد و «خوب» آن چیزی است که بشر بخواهد.

اکنون باید پرسید آیا با وجود سیطره‌ی چنین فرهنگی، حفظ خانواده در غرب ممکن خواهد بود؟ و به عبارت دیگر، آیا می‌توان از یک سو به «اصالت نفسانیات» معتقد بود و از سوی دیگر «حفظ نهاد خانواده» را انتظار کشید؟! آن هم خانواده‌ای که شرط بقایش عدم حاکمیت نفسانیات است، زیرا که در حاکمیت نفسانیات هیچ جمعی به‌عنوان جمعِ همدل باقی نمی‌ماند؛ یا همه پراکنده‌اند و یا همه مقهور قدرت یک فرد قرار می‌گیرند که هیچ‌کدام از این دو نوع جمع، جمع خانواده نیست.

در یک تحلیل صحیح، هرگز نمی‌توان خانواده را مجموعه‌ای مرکب از اجزای پراکنده که در کنار هم گرد آمده باشند دانست، بلکه خانواده جمع یگانه‌ای است برای زندگی و پایداری در زیر پرتو مودت و رحمت حق. مسلماً با پذیرش تمدن غربی و «اومانیسم»، که ناخودآگاه در روح و روان افرادِ غیرموحد جریان می‌یابد، خانواده‌ای باقی نمی‌ماند.

فمینیسم و تهدید بنیاد خانواده

با توجه به شرایطی که در این دوران پیش آمده، زنان علاوه بر کار در خانه، امکان انجام کارهایی افزون‌تر از همسرداری و تربیت فرزند را نیز دارند. لذا موضوع حضور زنان در صحنه‌ی فعالیت‌های اجتماعی جدی است. البته فعالیت‌هایی که با شخصیت زن هماهنگی و سازگاری داشته باشد و اساساً با همین نگاه به زن است که معمار کبیر انقلاب اسلامی امام‌ خمینی (ره) در وصیت‌نامه‌ی سیاسی-الهی خود می‌فرمایند:

«ما مفتخریم که بانوان و زنانِ پیر و جوان و خرد و کلان در صحنه‌های فرهنگی و اقتصادی و نظامی حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالی اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند… این قیدها را [یعنی: سخت‌گیری‌های منجر به عدم حضور زنان در صحنه‌ها] دشمنان برای منافع خود، به ‌دست نادانان و بعضی از آخوندهای بی‌اطلاع از مصالح مسلمین به‌وجود آورده‌اند.»(2)

پس با نگاه دینی هرگز نمی‌توان از حضور زنان در صحنه‌های اجتماعی جلوگیری کرد، بلکه برعکس، این وظیفه‌ی آحاد جامعه است که بستر مناسب و طبیعی چنین حضوری را فراهم کنند که اگر این حضور در مسیر طبیعی خود جاری شود، نه تنها وظایف همسری و مادرانه‌ی زنان در خانه تحت تأثیرات منفی آن حضورها قرار نمی‌گیرد، بلکه جامعه از توانایی‌ بالقوه‌ی بانوان در حوزه‌های دیگر نیز برخوردار خواهد شد و زنان نیز دیگر احساس نخواهند کرد که جنس دوم هستند و در اجتماع از درجه‌ی پایین‌تری نسبت به مردان برخوردارند و یا احیاناً حقوق انسانی آنان ضایع شده‌ است که اگر چنین احساسی در آنان ایجاد شود، خسارت‌های زیانباری دامن‌گیر خودشان و خانواده و فرزندانشان خواهد شد.

اما در این میان، جنبشی برخاسته از مبانی اومانیستی به نام «فمینیسم» (3) با طرح شعارهای فریبنده‌ای همچون آزادی زنان و حضور آن‌ها در فعالیت‌های اجتماعی، مسیری را برای آنان تعیین می‌کند که با ایجاد احساس استقلال کاذب برای زنان در مقابل مردان، عملاً به ویرانی بنیاد خانواده می‌انجامد.

یکی از لوازم طبیعی نگاه فمینیستی، پست‌انگاری پدیده‌ی زایش برای زن و تربیت فرزند است. با این نگاه تمام آنچه در طول تاریخ بر زنان گذشته است، ظلمی است که از سوی مردان به‌عنوان جنس خشن و سلطه‌گر بر زنان به‌عنوان جنس ضعیف و مظلوم رفته است و اینکه زنان در خانه مانده و همسرداری و مادری کرده‌اند، نه مسیری طبیعی، بلکه از روی اجبار و اضطرار بوده است! که در پاسخ به این قضاوت باید گفت: نگاه این‌چنین نسبت به گذشته‌ی زنان، آن ‌هم توسط کسانی که داعیه‌ی دفاع از حقوق زن دارند، خود ظلم مضاعفی است نسبت به زن!

نتیجه‌ی نگاه اومانیستی و فمینیستی به زن و خانواده
با توجه به آنچه گذشت، آیا اگر نگران از دست رفتن همه چیز باشیم، نگرانی بجایی نیست؟ آیا دیگر می‌توانیم انتظار داشته باشیم نمونه‌ی انسان‌های بزرگی را ببینیم که به اعتراف خودشان، هرچه داشته‌اند از دامان پاک و تربیت صحیح مادران، کسب کرده‌اند؟ اگر مادر به‌عنوان عاملی برای انسِ فرزندان در زندگی نقش فعال نداشته باشد، چه کسی به کودک راه نشان دهد و جهت‌دهی کند؟ آیا غیر از این است که هرجا جوانان، جوانانی تربیت‌پذیر نیستند، ریشه‌ی آن را باید در ضعف نقش مادران آن‌ها جُست؟ خانم کارمندی که ایفای نقش مادری را در خرید انواع اسباب‌بازی‌های گران‌قیمت جست‌وجو می‌کند، عملاً مادری خود را به فرزندانش هدیه نداده، بلکه بخشی از حقوق خود را به آن‌ها هدیه داده است!

با شرایطی که امروزه پیش آمده و عموماً پدر و مادر در محل کار هستند و معلم هم از نقش پرورشی خود تهی شده و تنها به آموزش مطالب کتب درسی اکتفا می‌کند، چه کسی باید با جوان اُنس بگیرد؟ این‌گونه کودکان و جوانان خودشان می‌مانند و خودشان؛ مثل یک علف خودرو بی‌کس و بی‌یاور و عاصی و سرکش! آری! جامعه‌ی امروز ما به چنین ورطه‌ای فروافتاده و راه نجات آن ‌هم چیزی جز تجدیدنظر کلی نسبت به نقش زنان نیست.

نگاه صحیح به نقش مادری

توان جسمی برتر مرد اقتضا می‌کند که حضور در بازار کار و کسب مادیات برای خرج خانه با او باشد و از سوی دیگر، لطافت روحی زن اقتضا می‌کند که تربیت نسل انسانی به او سپرده شود.

با این وجود، کشاندن زن (که از قدرت جسمی کمتر و توان تربیتی بالاتر برخوردار است) به بازار کار و فعالیت‌های بدنی و دور ساختن او از محیط تربیتی، نه فقط به صلاح زن نیست، بلکه نظام جامعه را از رشد و تعالی بازمی‌دارد.

دیدگاه اسلام درباره‌ی مقام مادر و کارکردهای ویژه‌ی آن

یکی از نقش‌های ارزشمند زنان، مادر بودن است که در تمام فرهنگ‌های متمدن و غیرمتمدن از احترامی نسبی برخوردار بوده است. در اسلام نیز این نقش بسیار پُررنگ و اصیل دانسته شده است.

در قرآن کریم احترام و احسان به والدین [حتی اگر کافر باشند] در ردیف اطاعت از خدا و توحید عبادت قرار گرفته است و در برخی از آیات قرآن، سپاس و شکر والدین را در ردیف شکر نعمت‌های الهی قرار داده است. آنجا که می‌فرماید:

وَوَصَّیْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (4)

در احادیث متواتری شأن مادر را در مقایسه با حق پدر به‌مراتب بیشتر و برتر و اطاعت از او و احسان به او را موجب ثواب فراوان‌تر بیان کرده است و در حدیثی دیگر آمده است که بهشت زیر پای مادران است: «الْجَنَّةُ تَحْتَ‏ أَقْدَامِ‏ الْأُمَّهَات»(5)

زن در جایگاه مادری

نقش‌های عمده و زندگی‌ساز زن در باب کارکرد مادری را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:

الف) حفظ و بقای نسل انسان

نقش زن در ادامه‌ی نسل بشر و حفظ آن از نابودی در حدی است که اگر فقط همین یک نقش را برای زن در نظر بگیریم، تأثیر او را در طبیعت به‌عنوان مهم‌ترین رکن وجود بشریت خواهیم دانست.

ب) حضانت و نگهبانی از کودکان

نگهداری کودک از آغاز تولد تا اتمام شیرخوارگی و پس از آن، یکی از مهم‌ترین عوامل بقای اطفال است که این نقش حساس، پیوسته و در طول تاریخ بر دوش زنان بوده است.

ج) فراهم کردن محیط عاطفی در خانه

زن پیام‌آور مهرورزی و گذشت و سازگاری است و اگر زن در جامعه نباشد، خشونت و بی‌مهری محیط را آکنده و زندگی را دشوار و غیرقابل‌تحمل خواهد ساخت. همین خصوصیت زن است که با تلطیف غرایز پرتلاطم و مهاجم مرد، ترکیبی مطلوب به دست می‌دهد و محیط را برای خود و شوهر و فرزندان مساعد می‌سازد.

د) انتقال فرهنگ به نسل بعد

بخش عمده‌ای از فرهنگ جامعه به‌طور طبیعی به‌وسیله‌ی مادر به فرزندان منتقل می‌شود و این کار یکی از نقش‌های مهم اجتماعی زنان است. لذا اگر زن تربیت‌یافته‌ی فرهنگ عالی اسلام باشد، به‌راحتی پیرایشی میان آداب و عرف جاهلی و غلط و صحیح و درست آن به عمل می‌آورد و مانع نفوذ هر چیز غلطی در اندیشه و مغز کودک خود می‌شود.

هـ) تربیت کودک و پرورش عواطف

بسیاری از عواطف انسانی نیاز به پرورش و رشد و بلوغ و آرایش و پیرایش دارند. بخشی از این پرورش با اراده و دست بشر در دوران تکامل روحی خود در طول زندگی باید انجام شود. اما بخش عمده و نخستین آن باید در کودکی و در دامان مادر پرورش یابد، وگرنه در بزرگی آثار شوم و مخرب خامی و ناپروردگی آن ظاهر خواهد شد و افرادی بیمار به جامعه سرازیر خواهند گردید.

دامان مادر نخستین مدرسه‌ی کودک است که در این مدرسه، نخستین خشت بنای فکری و روحی کودک را می‌گذارند و بعدها نیز تربیت مادر همیشه بر پرورش محیط‌های مدرسه و جامعه یا آموزش و پرورش‌های معلم و استاد تا حدود زیادی اشراف و غلبه دارد و می‌تواند آن‌ها را کم‌اثر یا تقویت نماید.

راه برون‌رفت از بحران کنونی در نقش مادری

نظام سرمایه‌داری برای استفاده از کارِ زنان، آنان را تشویق به خارج شدن از نظام خانوادگی می‌کند و جنبش فمینیسم هم علاوه بر تحریک ‌شدن توسط نظام سرمایه‌داری به دلایل دیگری همچون خودبنیادی بشر یا اومانیسم، هسته‌ی خانواده را نشانه رفته و درصدد وارد کردن خسارت به کانون خانواده است. راه‌حل برون‌رفت از این خطرِ بزرگ، احیای کرامت حقیقی زنان است که خالق آنان به آنان و مردان گوشزد کرده است. در همین راستا، برجسته کردن الگوهای حقیقی و توجه به نقش آنان می‌تواند عامل مؤثری به شمار آید. با نظر به این نکته، به سیره‌ی زندگانی تنها معصومی که نقش مادری داشته است رو می‌آوریم و گوشه‌ای از نقش مادرانه‌ی او را به تماشا می‌نشینیم:

نقش‌های مادرانه و تربیتی حضرت فاطمه (س)

الف) استفاده از بازی و جلوه‌های هنری

از جمله مواردی که در شیوه‌ی تربیت حضرت فاطمه (س) جایگاه خاصی داشت، تحرک و بازی کودکان بود. این فعالیت و تکاپو به‌قدری برای سلامتی و رشد مناسب کودک ضروری است که حتی برای تشویق آن‌ها به تحرک و بازی، بزرگ‌ترها نیز باید تن به بازی و جست‌وخیز بدهند.

استفاده از جلوه‌های هنری همچون شعر، برای پرورش کودکان، فرازی دیگر از عشق، علاقه و احترام نسبت به فرزندان است.

حضرت فاطمه (س) با توجه به این دو عامل مهم، هم به بازی با کودکان می‌پرداخت و هم در کنار این پرورش جسمی فرزندان، برای پرورش جنبه‌ی روحی آنان نیز از زیبایی و گیرایی هنر شعر استفاده می‌کرد. به‌عنوان نمونه، ایشان در هنگام بازی با فرزندان، این اشعار را برای آن‌ها زمزمه می‌کردند:

اَشْبِه اَباکَ یا حَسَنْ … وَاخْلَعْ عَنِ الْحَقّ اَلرَسن … وَ اعْبُدْ اِلهَاً ذا المَنَنْ … وَ لا توال ذا الْاحَنْ(6)

«حسن جان! مانند پدرت علی باش و ریسمان از گردن حق بردار، خدای احسان‌کننده را پرستش کن و با افراد کینه‌توز دوستی نکن.»

همچنین به دیگر دلبند خویش می‌فرمود:

اَنتَ شَبِیهاً بِاَبِی … لَستَ شَبِیهاً بِعَلِی(7)

«حسین جان! تو به پدرم رسول خدا شباهت داری، نه به پدرت علی (ع)»

ب) توجه به حضور و غیاب فرزندان

بی‌توجهی به نظارت بر فرزندان به‌ویژه در رفت‌وآمدهای اجتماعی آن‌ها، نتایج زیانباری به دنبال دارد. با توجه به خطرها و تهدیداتی که هر لحظه سعادت یک جوان را در معرض نابودی قرار می‌دهد، لازم است رفتار آن‌ها به‌ویژه در هنگام ورود به خانه و خروج از آن به‌دقت بررسی شود. اعتیاد، فساد، انحرافات فکری و بسیاری از خطرات دیگر از همین بی‌توجهی پدر و مادر آغاز می‌شود.

حضرت فاطمه زهرا (س) با فداکاری و محبت خاصی که نسبت به فرزندانش نشان می‌داد، مراقب تمام حرکات و سکنات آن‌ها بود و به‌دقت آن‌ها را زیر نظر داشت. نقل شده است که روزی پیامبر (ص) عازم خانه‌ی دخترش فاطمه شد. چون به خانه رسید، دید فاطمه مضطرب پشت در ایستاده است. آن حضرت فرمود چرا اینجا ایستاده‌ای؟ فاطمه (س) با آهنگی مضطرب عرض کرد: فرزندانم صبح بیرون رفته‌اند و تاکنون هیچ خبری از آن‌ها ندارم. پیامبر به دنبال آن‌ها روانه شد. چون به نزدیک غار جبل رسید، آن‌ها را دید که در کمال سلامت مشغول بازی‌اند. آن‌ها را به دوش گرفت و به‌سوی مادرشان روانه شد. این واقعه خود نمونه‌ای گویا از توجه و اهمیت‌ دادن حضرت فاطمه (س) به حضور فرزندان خردسالش است.

ج) توجه به جنبه‌های عبادی در تربیت فرزندان

شب قدر برای حضرت فاطمه (س) یک شب عادی جلوه نمی‌کرد، بلکه آن‌ را شبی فوق‌العاده و بی‌نظیر می‌دانست. لذا نه تنها خویش را برای آن شب آماده می‌کرد، بلکه فرزندان خود را نیز مجهز می‌ساخت و در آن شب، نمی‌گذاشت که بخواب‌اند. به همین منظور، فرزندان را با طعام مختصر، برای بیدار ماندن در آن شب رحمت، آماده می‌نمود.

آری! بانوی اسلام نسبت به فرزندان خود احساس مسئولیت می‌کرد، آن‌ها را از خود جدا نمی‌دانست و نمی‌توانست بی‌تفاوت از کنار جریانات بگذرد. این درسی بزرگ از آن بانوی یگانه به تمامی بانوان مسلمان و به همه‌ی شیعیان اهل بیت است که امر تربیت فرزندان خود را مهم بشمارند و آنان را با تعالیم الهی بارآورند و حتی مستحبات را به آن‌ها بیاموزند و بالاخره عزیزان خود را با معنویت پرورش داده و آشنا سازند.

د) تشویق فرزندان به فراگیری علم

حضرت فاطمه (س) از همان آغاز کودکی فرزندانش، غیر از اینکه عبادت خدای تعالی را در روح و روان آن‌ها تثبیت کرد، به آن‌ها علم آموخت و آن‌ها را برای کسب معارف تشویق و برای فراگیری علم، آماده می‌کرد. به‌عنوان مثال، به فرزندش امام حسن (ع) که هفت‌ساله بود می‌فرمودند:

«به مسجد برو، آنچه را از پیامبر اکرم شنیدی فراگیر و نزد من بیا و برای من بازگو کن.»(9)

پی‌نوشت‌ها:

(1) Humanism

(2) وصیت‌نامه‌ی سیاسی‌الهی امام‌ خمینی (ره)، ص 4.

(3) Feminism

(4) سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 14.

(5) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏15، ص 181.

(6) بحار الانوار، ج 43، ص 286.

(7) کشف الغمه، ص 49 و ینابیع الموده، ص 93.

(8) بحار الانوار، ج 97، ص 20.

(9) نگاهی بر زندگی حضرت فاطمه (س)، ص 64.

منابع:

(1) فلسفه‌ی زن بودن، سید محمد خامنه‌ای، تهران، نشر بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ دوم، 1387.

(2) زن آن‌گونه که باید باشد، اصغر طاهرزاده، اصفهان، نشر لُب‌المیزان، چاپ اول، 1387.

(3) سیره و سخن فاطمه (س)، علی کریمی جهرمی، قم، نشر راسخون، چاپ اول، 1380.

(4) نگاهی بر زندگی حضرت فاطمه (س)، محمد محمدی اشتهاردی، قم، مؤسسه‌ی تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت (ع)، چاپ اول.

نویسنده:حجت‌الاسلام والمسلمین مصطفی عزتی

 3 نظر

از سقیفه تا عاشورا

13 آبان 1393 توسط خاكستر

بعد از رحلت حضرت رسول اکرم، تحولاتی در جامعه‌ی اسلامی در دو سطح خواص و عوام اتفاق افتاد که می‌توان از آن به‌عنوان انحراف یاد کرد.


بعد از رحلت رسول خدا، سه آزمون بزرگ الهی برای خواص و امت پیامبر پیش آمد. آزمون اول ولایت‌پذیری، آزمون دوم توسعه‌ی جامعه‌ی اسلامی و آزمون سوم توزیع عادلانه‌ی درآمد‌های بیت‌المال بود. درباره‌ی آزمون اول باید گفت که مردم ابتدا در غدیر با پیامبر بیعت کردند، اما بعد از رحلت ایشان از همان روز اول بنای مخالفت گذاشتند و برای این کار هم دو بهانه مطرح کردند. یک بهانه این بود که نظام قبیلگی نمی‌خواست خلافت در میان خاندان بنی‌هاشم ادامه یابد و رسالت را برای آنان کافی می‌دانست. بهانه‌ی دوم آن‌ها هم این بود که می‌گفتند ما می‌خواهیم اسلام به‌صورت تساهل و تسامح ادامه یابد و عقیده داشتند که اگر علی (ع) خلافت را برعهده گیرد، مردم را به همان مسیری‌ هدایت می‌کند که رسول خدا هدایت می‌کرد که البته هر دو این بهانه‌ها باطل است.
بنیان این لغزش این بود که آنان ولایت آسمانی اهل‌بیت را قبول نداشتند و عقیده داشتند که نسل رسول خدا نسلی زمینی و ولایت ایشان رأیی شخصی بود و رأیی نبود که از طرف خدا به حضرت رسول رسیده باشد. همچنین معتقد بودند که انتخاب و انتساب الهی مطرح نبود و هرچه بود نظر شخصی رسول خدا بود. پس یکی از آفاتی که انقلاب دینی را بعد از رحلت رهبر الهی آن تهدید می‌کند، این است که دیگران اعتقاد داشته باشند خلیفه‌ی برحق و ولی خدایی که جانشین امام اول است، توسط خداوند انتخاب نشده و بهتر است معیارهای الهی کنار گذاشته شوند.
لغزش دوم این بود که آن‌ها می‌خواستند فتوحات انجام دهند و کشورهای دیگر را فتح و مردم آن‌ کشورها را به اسلام دعوت کنند. فتوحات انجام شد و آنان ایران، عراق، مصر، سوریه و اردن را فتح کردند. به دنبال فتوحات پی‌درپی، رشد اقتصادی نیز به وجود آمد، اما آن‌ها فرهنگ استفاده از ثروت را در جامعه‌ نداشتند و نمی‌دانستند کار درست چیست. عده‌ای مثل اهل‌بیت و یاران ایشان، این ثروت‌ها را صرف تولید بیشتر و انفاق کردند، اما بقیه‌ی افراد پول‌ها را صرف تکاثر، ذخیره و تجمل‌گرایی کردند. در پی این لغزش بود که اشرافیت اتفاق افتاد.
لغزش سوم این بود که این افراد درآمد خزانه‌ی بیت‌المال را که ‌باید میان همه به‌صورت مساوی تقسیم می‌شد، به‌صورت نامساوی تقسیم می‌کردند. مثلاً گفتند مهاجرانی که در جنگ بدر شرکت داشتند، پنج‌ هزار درهم بگیرند و کسانی که جزء انصار هستند و در جنگ بدر شرکت کرده‌اند، چهار هزار درهم دریافت کنند و همین‌طور درآمدها را کاهش دادند تا به 25 درهم رسید که برای مردم عادی مدینه بود و این‌گونه اختلاف طبقاتی نیز به وجود آمد.
به دلیل نپذیرفتن و کنار گذاشتن ولایت امام علی (ع)، که یک انسان متعالی بودند و می‌توانستند برای جامعه‌ی اسلامی گره‌گشا باشند، چنین مشکلاتی به وجود آمد. ایشان می‌توانستند آنان را راهنمایی کنند که چگونه باید از ثروت فتوحات بهره برد و آن را عادلانه توزیع کرد، اما نبود ایشان باعث بروز مشکلات فرهنگی و ارزشی بسیاری در جامعه‌ی اسلامی شد. آن‌ها به علت اینکه معلم نداشتند، به اشتباه افتادند و بدعت‌های زیادی را وارد دین کردند. اختلاف طبقاتی هم موجب شد که ارزش‌ها زیر سؤال رود. حتی نزدیک به دوران خلیفه‌ی سوم، اشرافیت بسیاری از اصحاب را نیز به خود جذب کرده بود و دیگر کسی برای ارزش‌ها دل نمی‌سوزاند.
در دوران بنی‌امیه هم وضعیت چنین بود و همچنان نخبگان ارزشی جامعه خانه‌نشین بودند. آرام‌آرام زرسالاری، ثروت‌های بادآورده و دنیاطلبی، ابتدا بین خواص و سپس میان عموم مردم، پدید آمد. دنیا دیگر به‌عنوان یک ارزش تلقی می‌شد و جامعه به سمت دنیاگرایی پیش می‌رفت. در چنین شرایطی به حق عمل نمی‌شد و نهی از باطل نیز صورت نمی‌گرفت. در زمان واقعه‌ی عاشورا، مردم با اینکه تشخیص می‌دادند که امام حسین (ع) برحق است، ایشان را همراهی نکردند و به سمتی جذب شدند که پول و جاه و جلال بیشتری وجود داشت.

حضرت علی (ع) در دوران حکومت خود، در جهت اصلاح جامعه‌ی اسلامی اقداماتی را به انجام رسانید و ایشان در زمان حکمرانی خویش، مترصداصلاحاتی در جامعه‌ی مسلمین بودند


امیرالمؤمنین (ع) در دوران حکومت خود، سه کار اساسی انجام دادند. اولاً هدف خود را این قرار دادند که حتی برای دوران کوتاهی هم که امکان دارد، الگویی از جامعه‌ و حکومت نمونه‌ی اسلامی را به منصه‌ی ظهور برسانند که ثابت کند اسلام و دین جامع است و می‌تواند حکومت داشته باشد. بنی‌امیه مردم را متوجه کرده بودند که شما به ما نیاز دارید. بنی‌امیه سرشت مستکبری داشتند و قبل از بعثت رسول خدا، مکه در اختیار آنان بود و دوباره آنان روی کار آمدند. همین زمان، ابوسفیان سر قبر حمزه سیدالشهدا رفت و گفت تو برای چیزی با ما جنگیدی که عاقبت به دست ما رسید.
انگار بنی‌امیه می‌خواستند به جامعه بفهمانند که حکومت دینی نمی‌شود، دین نمی‌تواند حکومت را اداره کند، بُعد اجتماعی ندارد و فقط برای زندگی فردی خوب است. اما امیرالمؤمنین (ع) در چهار سال حکومت ‌خود، می‌خواستند این نظریات را ابطال و تلاش کنند حکومت اسلامی ادامه پیدا کند، اما دیگران اجازه ندادند. اما امیرالمؤمنین این نظریه را توسط سه کارکرد ابطال کردند. فرمودند که تمام کارگزاران فاسد اموی باید حذف شوند و همه را هم عزل کردند. دوم اینکه دستور دادند بیت‌المال باید مساوی تقسیم شود و سوم اینکه حدود الهی در دادگاه و قوه‌ی قضاییه باید یکسان جاری شود و نباید عده‌ای استثنا باشند.
این سه کار را که انجام دادند، بسیاری از افراد اعتراض کردند. وقتی حاکمان یک جامعه‌ اصلاح شوند، مردم هم آرام‌آرام به‌شکل حاکم جدید اصلاح‌شده درمی‌آیند. به همین دلیل گفته‌ شده که معمولاً مردم به حاکمان خود شبیه می‌شوند. امیرالمؤمنین می‌فرمود که حاکم نباید ظالم، فاسد و ستمگر باشد و همین دستور کم‌کم و به‌صورت طبیعی جامعه را به سمت ارزش‌ها سوق می‌داد. همچنین وقتی در دادگاه و قوه‌ی قضاییه حدود الهی را یکسان جاری می‌کردند، خاطیان و ستمگران و ظالمان می‌ترسیدند و به خود اجازه‌ی ظلم و تجاوز به حقوق دیگران را نمی‌دادند و این موضوع موجب اصلاح جامعه می‌شد.
وقتی هم که ثروت درست جابه‌جا می‌شد، هم مستضعف از استضعاف درمی‌آمد و هم ثروت کسی که وضع مال خوبی داشت، تهذیب می‌شد. حضرت علی (ع) برای این سه کار بسیار پافشاری کردند.
اما دشمنان سه جنگ جمل، صفین و نهروان را علیه ایشان برپا کردند تا اجازه ندهند که حضرت کار خود را پیش ببرند. جنگ جمل را جاه‌طلبان و جنگ صفین را بنی‌امیه برپا کردند که می‌خواستند حکومت را به دست گیرند و طلحه و زبیر هم فریب آن‌ها را خورده‌ بودند. بعد از جنگ صفین، که بسیار طول کشید و جامعه به آرامش نرسید، نهروانی‌ها گفتند ما نه طرفدار علی (ع) هستیم و نه طرفدار معاویه، ما قرآن را می‌خوانیم و براساس آن حکومت تشکیل می‌دهیم و خود حکومت می‌کنیم. این‌گونه دوباره آشوب دیگری به راه انداختند و حکومت حضرت علی را تضعیف کردند و ایشان را به شهادت رساندند.
با همه‌ی این شرایط، حضرت علی (ع) الگویی از حکومت دینی را به نمایش گذاشتند، گرچه فروغ این الگو در تاریخ زود از بین رفت، اما یاد آن در دل‌ها ماند و مسلمانان فهمیدند که حکومت نمونه همان حکومت پیامبر (ص) و علی (ع) است. غیرمسلمانان، مسیحی‌ها و افراد اهل سنت مثل ابن‌ابی‌الحدید حضرت علی (ع) را ستودند.

پس از امیرالمؤمنین (ع) جامعه به سمت‌وسویی حرکت کرد و تغییراتی در جامعه پدید آمد


بعد از حضرت علی (ع)، شرایط جامعه امام حسن (ع) را وادار کرد که با معاویه صلح کند و حضرت به دو علت صلح را پذیرفت. علت اول این بود که یاران ایشان تاب جنگیدن نداشتند و اگر می‌جنگیدند، شیعیان از بین می‌رفتند و علت دوم این بود که حتی اگر شیعیان می‌جنگیدند و به شهادت هم می‌رسیدند، اثر قیام و شهادت آن‌ها توسط فریبکاری‌های معاویه از بین می‌رفت. معاویه چهره‌ی پوشالی خود را نشان می‌داد و از لوای اسلام استفاده می‌کرد و اگر شیعیان هم شهید می‌شدند، برخلاف روز عاشورا، خون آن‌ها اثر‌گذار نمی‌شد.
بنابراین امام حسن (ع) با صلح خود زمینه را آماده کرد که مشت بنی‌امیه باز و شیعه حفظ شود. ایشان می‌خواستند روزی قیام کنند که قیام تأثیرگذار باشد. بعد از صلح امام حسن، مشت بنی‌امیه باز شد و آنان عملاً اعلام کردند که به دنبال اجرای دین نیستند و فقط می‌خواهند حکومت کنند. آن‌ها همچنین در هنگام حکومت خود، به مردم ظلم می‌کردند. این مسائل مردم را متوجه کرد که این افراد به دنبال دین نیستند.
حال این سؤال پیش می‌آید که چرا جامعه به این سمت رفت. پاسخ این است که وقتی جامعه به سمت دنیا و ارزش‌های دنیایی سوق پیدا کرد و سبک زندگی مادی حاکم شد، طبیعتاً انگیزه و عشق به جهاد و شهادت‌طلبی از بین رفت. این افراد شهادت‌طلبی را خسارت می‌دانستند و می‌ترسیدند چند سال زودتر از دنیا بروند. آن‌ها می‌خواستند بیشتر زندگی کنند، بیشتر بخورند و از زندگی بیشتر لذت ببرند.
در صورتی که زمان رسول خدا چنین حالتی بین مردم وجود نداشت و علاقه‌ی همه این بود که زودتر به سرای آخرت و بهشت برسند. اما در آن زمان اعتقاد مردم به بهشت، جهنم و درستی ارزش‌ها سست شده بود. مثلاً می‌گفتند نماز و روزه و زیارت را قبول داریم، اما واقعیت این است که دنیا را دنیاداران باید اداره کنند و بنابراین باید با آن‌ها مصالحه و معامله کرد.
حتی عقیده داشتند که اگر آن‌ها اهل گناه هم هستند، ما نباید بر آنان و خودمان درباره‌ی احکام اسلامی سخت بگیریم. مثلاً می‌گفتند ربا یا گران‌فروشی اشکالی ندارد، خلاف نیست و فقط نوعی زیرکی است. بنابراین این‌گونه فکر آن‌ها عوض شد و زمینه برای شهادت امام حسین (ع) آماده گردید. امام حسین (ع) می‌فرمایند: «الناسعبید الدنیاو الدین لعق علی السنتهم»، در حالی که مردم طوری شده‌اند که واقعاً دین ندارند و بنده‌ی دنیا هستند و دین‌داران واقعی بسیار کم هستند.


وضعیت و مختصات جامعه‌ی اسلامی در محرم سال 61 هجری چگونه بود


در سال 61 هجری، جامعه‌ی اسلامی به جایی رسیده بود که اولاً امر ‌به ‌معروف و نهی ‌از منکر از جامعه رخت بربسته بود و حتی خواص و متدینین جامعه هم امر ‌به ‌معروف و نهی ‌از منکر نمی‌کردند. ثانیاً همه عقیده داشتند که دین از سیاست جداست، دین ما باید فردی باشد و در عرصه‌ی سیاست نباید به دنبال دین باشیم و سیاست را باید به دنیاداران واگذار کنیم. سومین خصوصیت جامعه‌ی آن زمان این بود که نباید این همه درباره‌ی مفاسد اخلاقی سخت‌گیری کنیم و کاری به کار دیگران داشته باشیم. همچنین مردم معتقد شده بودند که می‌توان در دل، امامان برحق و انسان‌های متعالی را دوست داشت، اما در عمل خلاف آنان رفتار کرد. بنابراین افرادی وجود داشتند که حقایق را در مقام ذهنی می‌پذیرفتند، اما در مقام قلبی به آن باور نداشتند و باورها در جامعه سست شده بود. اسلام، دین، نماز، روزه و حج وجود داشت، اما پوک و توخالی بود و هیچ بطنی نداشت. دین مردم در دل‌ها وارونه و جامعه از دین و ایمان واقعی تهی شده بود.
شاخصه‌ی دیگر آن زمان این است که معارف اسلامی را به تأویل بردند و به‌صورت وارونه معنا کردند و جلوه دادند. امام حسین (ع) را شهید کردند و بعد گفتند که ایشان و یارانشان مسلمان نبوده و خارجی بودند و ما باید بر کشته‌های خود نماز بخوانیم و آن‌ها را دفن کنیم و لشگر حسین (ع) را رها کنیم. جامعه‌ی اسلامی هم این موضوع را پذیرفت و عده‌ای از مسلمانان کوفه هم این کار را انجام دادند. خیانت در این جامعه کاری عادی و سبکی از زندگی شده بود. همچنین وفای به عهد و پیمان در جامعه کم و قساوت قلب در آن زیاد شده بود؛ یعنی می‌دیدند راهی که حسین‌بن‌علی (ع) انتخاب کرده راه درست است، ولی توان حرکت نداشتند، زیرا قلب آن‌ها بیمار شده بود.


حضرت سیدالشهدا (ع) برای اصلاح امت حضرت رسول اکرم (ص)، در جهت مبارزه با بعضی از رویه‌های حاکم بر جهان اسلام قیام نمودند


از کلمات و روش امام حسین (ع) مشخص می‌شود که حضرت برای اصلاح جامعه تلاش کردند و اصلاح جامعه را در احیای امر ‌به ‌معروف و نهی ‌از منکر می‌دیدند. ایشان این کار را انجام می‌دادند، اما برای اصلاح جامعه‌ی آن زمان فقط دو راه وجود داشت. یک راه تشکیل حکومت و راه دوم شهادت بود. مردم آن زمان می‌فهمیدند که تشکیل حکومت توسط حسین‌بن‌علی (ع) می‌تواند جامعه را اصلاح کند، اما معتقد بودند که ایشان موفق نمی‌شود و به همین دلیل، ایشان را یاری نکردند، اما آن‌ها این موضوع را نمی‌فهمیدند که خون حسین‌بن‌علی هم می‌تواند جامعه را اصلاح کند.
به همین دلیل، امام حسین (ع) فرمودند که «هرکس به من ملحق شود، شهید می‌شود و هرکس به من ملحق نشود به پیروزی نمی‌رسد.» بسیاری از افراد نفهمیدند که چه اتفاقی افتاد، اما غروب روز یازدهم وقتی حضرت زینب (س) از گودی قتلگاه می‌گذشتند و با رسول خدا صحبت می‌کردند، ‌فرمودند: «ای رسول خدا، این همان نوه‌‌ی توست که با خاک و خون برای خود کفن درست کرده و اعضای بدن او قطعه‌قطعه شده است.» بنابراین امام حسین (ع) ایمان دینی را زنده کردند.
ما یک تمدن داریم، یک حکومت و یک فرهنگ. تمدن در این تعریفی که من ارائه می‌دهم بُعد رشد مادی یک جامعه است، حکومت نهاد و سازمانی است که عدالت را در جامعه تأمین و برقرار می‌کند و فرهنگ عبارت است از ارزش‌ها، احکام و اعتقادات که هسته‌ی مرکزی فرهنگ، اعتقادات است که اگر سست شود، ارزش‌ها، احکام و سنت‌ها هم از دست می‌رود. امام حسین (ع) با قیام خود، اعتقادات را محکم کردند و اجازه ندادند که باور به رسالت رسول خدا و نبوت ضایع شود. بنی‌امیه می‌خواستند اعلام کنند که دیگر اندیشه‌ی توحید و نبوت برمبنای اسلام باطل است و باید به دوران جاهلیت و بت‌پرستی بازگردیم، اما امام حسین‌ (ع) با بیدار کردن ارادت مردم به خدا و رسول اجازه ندادند که کسی جرئت انجام چنین کاری را پیدا کند.
این‌گونه بسیاری از ارزش‌ها و احکام اسلامی هم از دل همین اعتقادات جوانه زد. وقتی فرهنگ اسلامی ماند، زمینه برای حکومت و تمدن اسلامی نیز فراهم شد؛ یعنی از دل دینِ اسلام، حکومت اسلامی و از دل حکومت اسلامی تمدن اسلامی جوانه ‌زد. امام حسین (ع) این اعتقادات را بعد از شهادت خود، فوراً در دل‌ها زنده کردند.
این قیام فقط یکی از تأثیرات شهادت امام حسین (ع) در تاریخ است که در کوتاه‌مدت مشخص شد. اما تأثیر مهم دیگر، احیای تشیع در کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت بود. تشیع همان اعتقاد به اسلام ناب است که علاوه بر ایمان به توحید و نبوت، سنت‌ها و ارزش‌های الهی را برمبنای اسلام اصیل به جامعه ارائه می‌دهد. امام حسین (ع) با قیام و شهادت خود اجازه ندادند که تشیع نابود شود، به‌طوری‌که بعد از آن در کوتاه‌مدت قیام مختار و قیام توابین رخ داد و در میان‌مدت سنت‌های عزاداری مرسوم و عزاداری تبدیل به یک نهضت فرهنگی در تاریخ شد.
حتی زمان متوکل که می‌خواستند قبر سیدالشهدا را شخم بزنند، شاهدی گفت که بنی‌عباس از اینکه نتوانستند در واقعه‌ی کربلا و ریختن خون امام حسین با بنی‌امیه مشارکت کنند، پشیمان هستند و به همین دلیل می‌خواهند قبر آن حضرت را شخم بزنند. آن زمان در میان مسلمانان و شیعه این کار بسیار منفور و در مقابل، عزاداری سیدالشهدا و زیارت ایشان در تاریخ بسیار باب شده بود و به همین دلیل، خلیفه‌ی بعدی سریع آن مکان را احیا کرد و آنجا مأمن شیعیان گردید. سپس تشیع مدام گسترش پیدا کرد و حکومت‌هایی مثل آل‌بویه و صفویان به وجود آمدند و در بلند‌مدت حکومت شیعه باقی ماند تا حکومت اسلامی ایران از دل این فرهنگ سر برآورد.
ما با نام سیدالشهدا این حکومت را به نتیجه رساندیم. با حماسه‌ی حسینی انقلاب کردیم، با حماسه حسینی جنگ را پیش بردیم و هم‌اکنون با حماسه‌ی حسینی می‌خواهیم تمدن اسلامی را احیا کنیم.
درست است که به بسیاری از ارکان اسلام عمل نمی‌شود، کمااینکه در زمان امیرالمؤمنین علی (ع) هم عده‌ای اجازه نمی‌دادند که احکام اسلام اجرا شود، اما خمیرمایه‌ی حکومت انقلابی این پتانسیل را در خود دارد که به مرور زمان، به همه‌ی ارکان اسلامی عمل کند. می‌توان گفت در حال حاضر، انقلاب شیعیان لبنان و آنچه در عراق و یمن اتفاق می‌افتد، مرهون خون سیدالشهدا و تأثیر تاریخی آن عمل است.

ما در شرایط کنونی باید کارهایی انجام دهیم که جامعه‌ی ما نیز دچار ویژگی‌ها و رویه‌های انحرافی و غلط جامعه‌ی بعد از رحلت حضرت رسول (ص) نشود


باید اشتباهات آن جامعه‌ی پنجاه‌ساله را شناسایی کرده و با دید جامعه‌شناختی آن را بررسی کنیم و اجازه ندهیم آن اشتباهات دوباره تکرار شود. همچنین باید ولایت‌پذیر باشیم و اجازه ندهیم که ضدیت با ولایت فقیه و مخالفت در تصمیم ولی‌فقیه در جامعه رواج پیدا کند، زیرا این‌گونه آرام‌آرام جامعه معلم خود را گم می‌کند و به جاهلیت روی می‌آورد.
نکته‌ی بعدی این است که در کنار پیشرفت، باید به عدالت هم توجه کنیم و این‌گونه نباشد که عدالت را بگذاریم برای بعد و اول به توسعه بپردازیم، زیرا نتیجه‌ این می‌شود که عده‌ای از افراد خوب جامعه جذب ثروت می‌شوند و رفتار خوب خود را از دست می‌دهند و جامعه به بی‌غیرتی دینی مبتلا می‌شود. به نظر من، ما باید به سه آزمایشی که در صدر اسلام برای خواص پیش آمد و به عوام هم سرایت کرد، بیشتر توجه کنیم و نسبت به ولایت مطیع باشیم و نسبت به خدا اخلاص و نسبت به مردم صداقت داشته باشیم.
یکی از اصحاب بزرگ رسول خدا به نام عبدالله اوف، بعد از ایشان ثروتمند شد. او در 25سالگی مسلمان شده و از مکه به مدینه هجرت کرده بود و در جنگ‌های صدر اسلام حضور داشته و تبدیل به شخصیت بزرگی شده بود؛ به‌طوری‌که بعد از رسول خدا خلیفه‌ی دوم شش نفر را معرفی کرده بود که بعد از او یکی از آنان خلیفه شود و عبدالله اوف یکی آن شش نفر بود و خلیفه گفته بود که اگر رأی شما نصف شد، هر گروهی که عبدالرحمن در آن است، رأی آن مقدم است. عبدالرحمن اوف با این ویژگی‌ها به ثروت‌اندوزی مبتلا شد. روزی رزمنده‌ای از شام به خانه‌ی او آمد و گفت ما در جبهه‌ها زندگی ساده‌ای داریم و برای شهادت به جبهه می‌رویم، در حالی که تو زندگی مرفه و آرامی داری. ایشان در جواب گفت که ما در زمان رسول خدا به سختی‌ها آزمایش شدیم، صبر کردیم و دین خود را نگه داشتیم، اما بعد از رسول خدا به راحتی‌ها آزمایش شدیم و صبر از کف ما رفت. این موضوع نشان می‌دهد که مقاومت کردن در مقابل سختی‌ها و دین‌داری کردن آسان‌تر از مقاومت کردن در مقابل راحتی‌هاست.

 1 نظر

آفتاب در مصاف

03 آبان 1393 توسط خاكستر

معرفی کتاب «آفتاب در مصاف»

«آفتاب در مصاف» در مدت کوتاهی بعد از انتشار سه بار تجدید چاپ شد و با استقبال خوب مخاطبان معارف عاشورایی مواجه شد. این کتاب در شش فصل «کلیات»، «امام حسین علیه‌السلام»، «عاشورا»، «یاران عاشورا»، «دشمنان عاشورا» و «زیارات و ادعیه» گردآوری شده است.

در آستانه‌ی ماه محرم، نسخه‌ی الکترونیکی این کتاب در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفت.
کتاب «آفتاب در مصاف» یکی از تازه‌ترین آثار درباره‌ی علل و ابعاد حادثه‌ی عاشورا برگرفته از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی است که از سوی دفتر حفظ و نشر آثار معظم‌له انتشار یافته است  برای دانلود به وبسایت    www.khamenei.ir مراجعه نمایید

 1 نظر

آسیب شناسی دین از دیدگاه امام حسین(ع)

02 آبان 1393 توسط خاكستر

آغازین سخن
هر مکتبی برای سعادت و تکامل انسان برنامه ای از نظر عقیده، اخلاق و عمل ارائه می دهد که به مجموعه آن «دین» گفته می شود. در اصطلاح قرآن کریم دین همان روش زندگی است که در فطرت انسان به ودیعه گذاشته شده است و انسان ذاتاً به آن گرایش دارد، بنابراین هدایت و نجات هر جامعه ای مرهون حفظ و به کارگیری این برنامه های الهی است که تمام ابعاد مادّی و معنوی زندگی بشر را تحت پوشش قرار می دهد.
وقتی جامعه ای بر اساس آرمان های الهی شکل گرفته باشد، امّا بر اساس افکار و ایدئولوژی های مادّی و غیر مذهبی اداره شود، بی تردید ضربات و شکست های جبران ناپذیری را متحمّل خواهد شد که به آن ها عوامل آسیب زا در حوزه دین گفته می شود. منظور از آسیب های دینی عوامل و متغیرّهایی است که موجب می شود دین از محتوای حقیقی خود فاصله بگیرد و دچار انحراف و بی راهه گردد و حاکمیت حقیقی خود را از دست دهد. نگارنده سعی دارد در این نوشتار با رویکرد جامعه شناختی به بیان مهم ترین عوامل آسیب زا در حوزه دین اسلام از منظر حضرت امام حسین(ع) بپردازد امید است که در سال نوآوری و شکوفایی مورد توجه و عنایت پویندگان راه ولایت و سالکان کوی حسین(ع) قرار گیرد.
بدعت و تحریف
اسلام به عنوان کامل ترین دین دارای برنامه های متنوّع زندگی است و در احکام و دستورات خود تغییرات و دگرگونی هایی را پیش بینی کرده است. به همین جهت اهرم هایی را برای پویایی خود در نظر گرفته است، لذا اگر این تغییر و تحوّلات بیرون از حوزه دین بر آن تحمیل گردد، بدعت و تحریف شناخته می شود. واژه بدعت به معنای نسبت دادن عقاید و دیدگاه های جدید به دین است که با مبانی قرآن و سنت معصومین(ع) سازگاری ندارد.(1) امام حسین(ع) ظهور بدعت ها و رواج تحریفات را یکی از مهم ترین عوامل آسیب زا در قلمرو امامت می دانست و معتقد بود که حکومت اموی موجب پدید آمدن بدعت هایی در دین شده است و با تقویت آن ها جامعه مسلمین را به مخاطره انداخته است. زمانی که پایه و اساس دین اسلام به دست نبی مکرم اسلام بنیان نهاده شد، بنی امیّه مخالفت با آن حضرت و دین نوپای او را آغاز کردند، اما با مقاومت پیامبر(ص) و یارانش آنان تسلیم شدند و به اسلام گرویدند، ولی منتظر فرصتی بودند تا دوباره به جایگاه خود برگردند. این فرصت با به خلافت رسیدن عثمان فراهم شد. بدعت در دین یکی از حرکت های تبلیغی امویان بود. از نیمه دوم دوران خلافت خلیفه سوم تا پایان دوران حکومت معاویه به تدریج بسیاری از اصول و ارزش های اسلام تعطیل شد و بدعت هایی در دین پدیدار گشت.
این بدعت ها آنقدر زیاد و آشکار بود که عایشه درباره آن گفت: «پیراهن رسول خدا هنوز نپوسیده ولی تو سنّت او را از بین برده ای!»(2)
عثمان بسیاری از بنی امیه را به قدرت رسانید و به معاویه که از زمان خلیفه دوم به حکومت شام رسیده بود، اختیارات بیش تری داد. معاویه در گام اول به تحریف و واژگون نشان دادن دین در نزد مردم کم اطّلاع اقدام نمود و در تحریفات تا آن جا پیش رفت که وقتی با سپاه خود به صفّین می رفت در بین راه روز چهارشنبه نماز جمعه خواند؛(3) به طوری که حتّی یک نفر نپرسید که بین چهارشنبه و نماز جمعه چه ارتباطی وجود دارد؟!
حکومت معاویه آکنده از انواع انحرافات و خلاف ها در ابعاد مختلف بود. در ایام خلافت خود، چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا(ص) را ترک کرد؛ وقتی علت را پرسیدند گفت: نام پیامبر(ص) را بر زبان جاری نمی کنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند. هم چنین برخی احکام حج را عملاً تغییر داد و موقع احرام بر خود عطر زد.(4)
بیست و پنج سال پس از رحلت پیامبر(ص)، حضرت علی(ع) فرمود: «آگاه باشید که شما پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت به خوی بادیه نشینی خود بازگشتید و پس از پیوند دوستی و برادری، دسته دسته متفرّق شدید. بدانید که شما رشته پیوند با اسلام را گسستید و حدود آنرا شکستید و احکام آن را به کار نیستید.»(5)
با وجود آن که حضرت علی(ع) در راه احیای حق و عدالت سختی های زیادی را تحمّل نموده بود، امّا معاویه هم چنان به فتنه گری و آشوب خود ادامه داد. با شهادت حضرت امام علی(ع) و آغاز امامت امام حسن مجتبی(ع) معاویه بهمخالفت و کارشکنی با آن امام همام پرداخت و چون همواره از موقعیّت معنوی و اجتماعی آن حضرت واهمه داشت، چندین بار نقشه شهادت کریم اهل بیت(ع) را طرّاحی کرد و سرانجام سبط نبی اکرم(ص) را با زهر مسموم و به شهادت رساند.
در عصر امام حسین(ع) به خصوص در سال های آخر امامت ایشان، بیش تر صحابه پیامبر از دنیا رفته بودند و اکثر مسلمانان این دوره به خصوص در شهرهای تازه مسلمان، نه رسول خدا(ص) را دیده بودند و نه صحابه نیک اندیش و درست کردار پیامبر(ص) را!
بدین روی هر آن چه از طرف خلیفه حاکم و اطرافیان اعمال می شد، به اسم اسلام و دین تجلّی پیدا می کرد و ظهور بدعت ها اصل و پایه دین و تعالیم اصیل آن را مسخ می نمود.
امام حسین(ع) با این واقعیّت تلخ روبه رو بود که اسلام دگرگون شده و هرچه به نام اسلام مطرح و ترویج می شود، کاملاً خلاف اسلام است. اسلام اموی مسلّط است و سلطنت معاویه و یزید هرقدر مجال و قدرت بیشتری می یابد. حقیقت اسلام را بیش تر تحریف می نماید و تحریف مکتب بدترین خطر برای آن است، لذا آن حضرت یکی از دلایل مهم قیام خود را مبارزه با بدعت و احیای سنّت نام برده و در نامه ای که به برخی از بزرگان بصره نوشت، هدف خود را این چنین بیان می کند: «….و انا ادعوکم الی کتاب اللّه و سنّة نبیّه فانّ السّنّة قد امیتت و انّ البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولی و تطیعوا امری اهدکم سبیل الرّشاد و السّلام علیکم و رحمة اللّه؛(6) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می کنم، زیرا سنت نابود شده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و از من اطاعت کنید، شما را به راه رشد و بالندگی هدایت می کنم، درود خدا بر شما باد!»
در عصر سید الشهدا(ع) وضع اسلام، مسلمانان و حکومت به حدی آشفته و غیر قابل پذیرش شده بود که وظیفه هر مسلمانی اظهار مخالفت و جلوگیری از آن انحراف و سقوط بود.
امام حسین(ع) در قیام پرشکوه خود در صدد برآمد تا چهره واقعی آیین محمّدی و اسلام ناب را به جهانیان معرفی نماید و پیام معنوی قرآن را به تشنگان معارف برساند و از فرهنگ دینی آسیب زدایی کند.
فرقه گرایی
از جمله عواملی که منجر به فروپاشی جامعه الهی انسانی می شود شکسته شدن وحدت و یکپارچگی دین داران در فضای شبهه و تردید است، از منظر امام حسین(ع) حفظ وحدت بهترین شیوه برای سرافرازی جامعه مسلمین و تبیین اسلام ناب محمّدی است. پس از رحلت پیامبراکرم(ص) چنان که خود آن حضرت پیش بینی کرده بود، امت اسلام به لحاظ سیاسی، فکری و عقیدتی گرفتار تفرقه گردیدند و به فرقه های گوناگون تقسیم شدند. هر یک از این فرقه ها مدّعی بودند که تنها مسلک آنان حق است. تاریخ اسلام سرشار از جنگ و جدال های طایفه ای و فرقه ای است و چه بلاها و آسیب هایی که از این رهگذر بر سر اسلام و مسلمانان نیامد!
گوستاولوبون درباره اختلاف مسلمانان و آسیب پذیری جامعه آنان می نویسد: «مسلمانان زمانی که اسلام را قبول کردند، همگی تحت لوای توحید جمع شدند، تمام قوای خود را متوجه بیگانگان نمودند و همین موضوع سبب عمده پیشرفت و کامیابی آنان گردید و هنگامی هم که دشمنی برای پیکار باقی نماند، عادت مذکور مجبورشان ساخت که مانند ایام پیشین (دوره جاهلیت) مشغول جنگ شوند و همان چیزی که موجب ترقّی آنان بود، در اثر عدم رهبری صحیح در عصرهای بعد موجب انحطاط و زوال آنان گردید.»(7)
و این همان چیزی است که سالار شهیدان حضرت ابا عبداللّه (ع) به لشکریان کوفه فرمود: «آگاه باشید پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی شود که سوار مرکب مراد خویش گردید. مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش سوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور سنگ آسیا مضطربتان گرداند.»(8)
از این کلام گهربار حضرت سیدالشهدا(ع) چنین استنباط می شود که مخالفت با امامی که مردم را به معروف فرا می خواند و از منکر نهی می کند و اراده اصلاح جامعه را دارد جز خواری و ذلّت و آسیب پذیری نتیجه ای نخواهد داشت.
شکستن حرمت احکام اسلام
از جمله آسیب هایی که می تواند فرهنگ یک جامعه را مورد تهاجم قرار دهد و شالوده آن را تخریب نماید، شکسته شدن حریم هاست که این امر موجب بی اعتمادی و تزلزل در باورها می شود. امویان پس از نفوذ در دستگاه های اجرایی، اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند. یکی از مهم ترین روش های استحاله آنان شکستن حرمت احکام اسلامی از طریق رواج فساد اخلاقی، اقتصادی، اداری و تحریک احساسات مسلمانان بود. سرور عاشوراییان بر این نکته تأکید می کند و می فرماید: «این قوم بنی امیّه، طاعت و سرسپردگی شیطان را پذیرفته اند و از طاعت خدای رحمان سربرتافته اند، در زمین فساد کرده اند، حدود الهی را تعطیل نموده میگساری می کنند و اموال فقیران و محرومان را به خود اختصاص می دهند و من از هر کس دیگر به یاری دین و عزّت بخشیدن به شریعت خداو جهاد در راه او شایسته تر هستم. باشد که سخن خداوند برترین سخنان است.»(9)
نفی اندیشه ها و ارزش ها
انحرافات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی در جامعه اسلامی با رحلت پیامبر(ص) آغاز شد و روز به روز گسترش یافت. در عصر عثمان ارزش های اسلامی و معنوی یکی پس از دیگری جای خود را به معیارهای مادّی و جاهلی داد و این روند انحرافی در اواخر عمر معاویه به اوج خود رسید. با حاکمیّت یزیدبن معاویه، مبارزه با مبانی و ارزش های اسلامی شکل علنی به خود گرفت. امام حسین(ع) درپاسخ مروان که از آن حضرت برای یزید بیعت می خواست، فرمود: «انّا للّه و انّا الیه راجعون و علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الامّة براعٍ مثل یزید؛(10) وقتی امت گرفتار شخصی مانند یزید شود، فاتحه اسلام خوانده شده است.»
شهید مطهری(ره) در این زمینه می گوید: «فرق است بین خلیفه ای که شخصاً ناصالح است ولی امور را درست می چرخاند و بین خلیفه ای که وجودش علیه مصالح مسلمانان است. در زمان امام حسین(ع) مشکل عمده این بود که مدار خلافت اسلامی تبدیل به سلطنت جائرانه، ظالمانه، مترفانه و فاسقانه شده بود و اگر امام حسین(ع) قیام نمی کرد، خطر این بود که بساط اسلام از طرف مردم با انقلاب ممالک فتح شده برچیده شود.»(11)
از بین رفتن روحیه حق گرایی
سکوت در برابر انحرافات و مفاسد از مهم ترین عوامل آسیب زا در پیشرفت معنوی یک جامعه است که روحیه حق گرایی را به طور کلی از بین می برد. هنوز نیم قرن از ارتحال پیامبر عظیم الشأن نگذشته بود که حوادث ووقایعی پیش آمد که تصوّر آن هم استخوان سوز است.
ظهور و بروز جریان جعل حدیث، سازمان دهی جریان های اعتقادی و انحرافی و احیای ارزش های قومی و قبیله ای و بسنده کردن به آن چه که از طرف بنی امیّه به اسم اسلام به خورد جامعه داده می شد، از نمونه های بارز از بین رفتن روحیه حق گرایی بود.
سکوت در برابر بی عدالتی ها و کفر و شرک در حدّی بود که یزید بن معاویه به راحتی توانست افکار کفرآمیز خود را که حاکی از عدم ایمان و باور قلبی حتّی به رسالت حضرت ختمی مرتبت بود، بر زبان جاری سازد. او گستاخانه همه باورها و اعتقادات دینی را به بازی گرفت و کسی هم در برابرش دم بر نمی آورد. امام حسین(ع) در مورد چنین عامل آسیب زا فرمود: «جدّاً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتی ها آشکار گردیده و نیکی ها و فضیلت ها از محیط ما رخت بر بسته است. مردم در زندگی پست و ذلّت باری به سر می برند و صحنه زندگی همچون چراگاهی سنگلاخ و کم علف به جایگاه سخت و دشواری تبدیل شده است! آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی شود؟! در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان، مشتاق دیدار پروردگار باشد. در این محیط ذلّت بار و آلوده مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی دانم.»(12)
ستم پذیری
تن به ستم دادن آسیب مهمی برای دین داری مردم است. ستم پذیری موجب می شود که جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان ها با عزّت زندگی کنند، قطعاً خط سیر جامعه سر از ستم و بی عدالتی در نمی آورد.
سالار شهیدان می فرماید: «آن چه جبّاران را بر شما مسلّط نموده است این است که شما از مرگ گریزانید و به این زندگی ننگین ناپایدار دل خوش نموده اند. مردم ضعیف را تسلیم آنان کرده اید، جمعی برده وار بی اراده و مقهور هستند و گروهی گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصرّف می کنند. شگفتا که سرزمین اسلام قبضه کسانی است که یا خائن و یا ستمکار هستند یا باجگیرند و نابکار و یا بی رحم و بی انصاف.»(13)
حضرت اباعبداللّه(ع) خطاب به حرّ بن یزید ریاحی فرمود: «این خواری و ذلّت برای تو بس است که زنده بمانی و مورد ستم و تجاوز قرار بگیری و نتوانی از حق خود دفاع کنی.»(14)
استفاده ابزاری از دین
یکی دیگر از آسیب های دین از منظر حضرت سیدالشهداء(ع) استفاده ابزاری از دین است. کسانی که برای دست یافتن به مقاصد و منافع خویش به دین پناه می برند و آن را ابزاری جهت نیل به مقصود قرار می دهند و اعمال درست و نادرست خود را با رنگ و آب به دین نسبت می دهند، بستر دین را دچار آسیب و آفت می کنند. سخن فرزدق (شاعر) به سالار شهیدان این حقیقت را تأیید می کند. وی می گوید: از کوفه بازگشتم که امام حسین(ع) مرا دید. پرسید: ای ابا فراس از مردم کوفه چه خبر؟ گفتم: «قلوبهم معک و سیوفهم مع بنی امیّة؛(15) دل های مردم با توست، امّا شمشیرهایشان با بنی امیّه و علیه توست.»
امام حسین(ع) در جواب من فرمود: «آری! این سخن حقی است که تو از روی صداقت و راستی می گویی، زیرا مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آن هاست! حمایت آنان از دین تا آن جاست که زندگی ایشان همراه با رفاه و آسایش باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دین داران کم هستند.»(16) در این بیان حضرت ابا عبداللّه(ع) باصراحت، بحث استفاده ابزاری از دین و سپر قرار دادن دین را مطرح نموده و رد کرده است.
جاه طلبی
از منظر امام حسین(ع) جاه طلبی یکی از رذایل اخلاقی است که اگر بذر آن در نهاد انسان جوانه بزند بشر ایمان و اعتقاد حقیقی خود را از دست می دهد. حقیقت این است که اولین جرقه های زمینه سازی ولایتعهدی و سپس خلافت یزید که اصلی ترین محور شرارت آفرین بود از جاه طلبی و دلبستگی به ریاست و مقام آغاز شد.
عمر بن سعد ابی وقاص یکی از اضلاع مثلث شوم حادثه کربلاست که در کنار دو ضلع دیگر (یزید و ابن زیاد) به ایفای نقش ناپسند خود پرداخت. گرچه او امتیاز خاص رزمی و نظامی نداشت، ولی به جهت برخورداری از وجهه اجتماعی و مذهبی به عنوان سفیر لشکر در مقابل امام حسین(ع) انتخاب شد. او کسی نبود که حضرت ابا عبداللّه(ع) را نشناسد، بلکه به خوبی آن حضرت را می شناخت و در مرحله اول هم راضی به قبول این مسؤولیت نبود، امّا آنچه او را بر خلاف خِرَدش به وادی جنگ با امام حسین(ع) کشاند، جاه طلبی و ریاست خواهی بود.
سیدالشهدا(ع) در ملاقاتی که با عمر بن سعد داشت، از او پرسید: آیا قصد کشتن مرا داری؟
عمر بن سعد در صدد توجیه کار خود برآمد و گفت: اگر از این گروه جدا شوم، می ترسم خانه ام را خراب کنند.
امام جواب داد: من برای تو خانه می سازم! عمر بن سعد بهانه تراشی کرد و گفت: می ترسم املاکم را از من بگیرند! امام فرمود: بهتر از آن را به تو می دهم. عمر سعد ابن بار نیز بهانه دیگری آورد. امام حسین(ع) در پایان فرمود: مرا می کشی و گمان می کنی که عبیداللّه بن زیاد ولایت ری و گرگان را به تو خواهد داد؟ به خدا سوگند! گوارای تو نخواهد بود و این عهدی است که با من بسته شده است و تو هرگز به آرزوی دیرینه خودنخواهی رسید. پس هرکاری می توانی انجام بده، زیرا بعد از من روی شادی را در دنیا و آخرت نخواهی دید و می بینم که سرتو را در کوفه بر سر نی می گردانند و کودکان آن را هدف قرار داده و به سویش سنگ پرتاب می کنند.(17)
دنیا طلبی
دنیاطلبی افراد سبب می شود که دین حاکمیت حقیقی خود را از دست بدهد و با آسیب روبه رو گردد. وقتی سایه مبارک پیامبر(ص) از سر مسلمانان کنار رفت، ارزش های اصیل جامعه اسلامی تغییر کرد و اکثر آن ها به فراموشی سپرده شد.
با رحلت حضرت ختمی مرتبت عوامل بسیاری سبب شد تا بعضی از یاران آن حضرت متفرق شوند و یا نومیدانه به انزوا کشانده شوند، به طوری که جامعه رنگ و بوی ارزش های مادی را گرفت و دیگر کم تر نشانی از ایثار و زهد در آن دیده می شد. جریان طلحه و زبیر در زمان خلافت حضرت علی(ع) و نشستن شماری از فرمانده هان و سپاهیان امام حسن مجتبی(ع) همچون اشعث بن قیس و دیگران بر سر سفره رنگین معاویه، نماد جریان تفوّق روحیه دنیاطلبی بر روحیه دینداری و نشان از آسیب پذیری جامعه مسلمین بود. جلوه های ویژه این فرهنگ مادیّت را می توانیم در جریان شکل گیری حادثه عاشورا ملموس تر و عینی تر ببینیم.
و عمق این فاجعه بزرگ را با شفّافیّت هرچه تمام تر احساس نماییم.
دنیاطلبی سبب شده عدّه ای از مسلمانان سرشناس با این که حقانیّت امام حسین(ع) را قبول داشتند و در عین حال توانایی هم داشتند، امّا او را یاری نکردند. یکی از این افراد عبیداللّه بن حرّ جعفی بود. وی با این که می توانست سالار شهیدان را یاری دهد، چنین کاری نکرد. وقتی امام حسین(ع) به منزلگاه قصر مقاتل رسید، خیمه ای دید، سؤال کرد که این خیمه کیست؟ اصحاب گفتند: خیمه عبید اللّه بن حرّ جعفی است امام کسی را فرستاد تا او را به همکاری دعوت کند، اما او جواب منفی داد. پاسخ وی را به محضر امام رسانیدند و آن حضرت خودش نزد او رفت. و پس از سلام فرمود: عبید اللّه تو در عمرت معصیت های زیادی کرده ای. آیا میل داری که با من بیایی و با هم به پیروزی برسیم. عبیداللّه گفت: آقا! من از کوفه بیرون آمدم تا شما را نبینم، چون در غیر این صورت گرفتار می شدم. من نه می خواستم به روی شما شمشیر بکشم و نه می توانستم با شما موافقت کنم، ولی حالا که شما آمده اید من اسبی دارم که مرکب عجیبی است و شاید در کوفه بی نظیر باشد. آن را به شما تقدیم می کنم. شمشیری هم دارم که ارزش آن هزار دینار است، آن را نیز به حضورتان تقدیم می نمایم، ولی مرا معذور بدارید. امام فرمود: من با خود تو کار داشتم، با خود تو، حال که نمی آیی، ما را به شمشیر و اسب شما احتیاجی نیست، ولی به تو نصیحتی می کنم و آن این است: تا می توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه ما را نشنوی، زیرا به خدا سوگند! اگر فریاد ما به گوش کسی برسد و به یاری ما نشتابد، خداوند او را در آتش جهنم قرار خواهد داد.(18)
عبیداللّه می گوید: حضرت ابا عبداللّه(ع) به راه افتاد، من نیز به دنبالش بلند شدم و چون نگریستم دیدم بچه های کوچک چهار ساله، پنج ساله، شش ساله و هفت ساله هم به دنبال ایشان آمده اند. دیدم حضرت آرام آرام به هوای آنان راه می رود، یعنی تند نمی رود تا همه بچه ها به ایشان برسند. دیدم که وقتی بعضی بچه ها زمین می خورند، حضرت بر می گشت آنان را بلند می کرد و بغل می کرد و بعد خیلی با آرامش حرکت می کرد.
در این ماجرا عبیداللّه بن حر جعفی در قیافه حسین بن علی(ع) چیزی دیده بود که بعد از این که ختم داستان کربلا را شنید، اختلال روانی پیدا کرد و به نوشته بعضی از تواریخ، خودش را در شطّ کوفه غرق کرد و خود کشی نمود.(19)
نمونه دیگر دنیازدگی خواصّ عمر بن سعد است وی با سپاهی سازمان یافته از طرف عبیداللّه بن زیاد مأمور سرکوب شورش دیلم شد و سپاه او برای حرکت آماده بود، ولی فرمان می یابد که به کربلا برود و کار حسین(ع) را یکسره کند و سپس به ری عزیمت نماید.
تردید مانند خوره به جانش می افتد، تصوّر جنگ با حسین بن علی(ع) و درک عمق فاجعه او را تکان می دهد و سرانجام به عبیدالله می گوید: به جنگ حسین(ع) نمی روم. عبیداللّه به وی پاسخ می دهد که حکومت ری ملغی و دست نیافتنی است. او که دنیای خود را در خطر می بیند، یک روز مهلت می خواهد ودر عین حالی که همه مشاورانش او را از این کار نهی می کنند، سرانجام دین خود را از دست داده و به گمان خود بهشت نقد دنیا را به دست می آورد.
همین عمر در رؤیای لذّت چند روزه حکومت و ریاست با تمام آگاهی که نسبت به قضایا داشت، اولین تیر را به سوی خیام حسین(ع) پرتاب
می کند و به سپاهیانش می گوید: «نزد امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به سوی خیمه های حسین بن علی(ع) تیراندازی کردم.»(20)
بسیاری از رؤسا رشوه های فراوان گرفتند و برای حضور در میدان جنگ با حسین(ع) سرقیمت چانه می زدند و شعار: «کم تهب؟ چه مبلغی می دهی؟» را سر می دادند.(21)
به همین دلیل سالار شهیدان در سخنرانی روز عاشورا، وقتی آخرین نصیحت هایش را برای اتمام حجّت به گوش زنگار گرفته آنان می خواند، روی همین عنصر دنیاطلبی به عنوان یک عامل اصلی آسیب زدا در دین، دست می گذارد. او این مردم را خوب می شناخت و عمق نفوذ فرهنگ شجره خبیثه را در جان آنان آزموده بود و بر همین اساس آنان را شیعه آل ابی سفیان خطاب کرده و به خوبی می دانست که رواج این فرهنگ نه تنها دین آنان، بلکه عاطفه، جوانمردی و غیرتشان را بر باد داده است تا جایی که به هیچ قاعده و قانون انسانی اخلاقی پای بند نیستند.(22)
همین دنیاپرستان بودند که وقتی او را به شهادت رساندند، برای گرفتن جایزه از ابن زیاد، بر بدنش اسب تاختند و برای ربودن البسه و زیور آلات خاندان نبوّت و غارت اموالشان، به وحشیانه ترین صورت روانه خیمه ها شدند و پس از غارت آن ها را آتش زدند.(23)
پی نوشت ها:
1. مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، ج 4، ص .298
2. تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج 2، ص .146
3. مروج الذّهب و معادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی، ج 2، ص .36
4. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، ج 1، ص .464
5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 192، ص .397
6. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمی، ص .54
7. تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون، ص .790
8. مقتل خوارزمی، تحقیق محمد السّماوی، ج 2، ص 8 .7
9. موسوعة الکلمات الامام الحسین، ص .361
10. مأخذ قبل، ج 1، ص .185
11. حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج 2، ص .58
12. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص .180
13. تحف العقول، ابن شعبه حرّانی ص 272 .271
14. لمعات الحسین، محمد حسین حسینی طهرانی، ص .40
15. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص .547
16. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص .180
17. سفینة البحار و مدینة الحکم و الآثار، شیخ عباس قمی، ج 3، ص .673
18. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج 4، ص .307
19. امام حسین(ع) شهید فرهنگ پیشرو انسانیت، علّامه محمد تقی جعفری (ره)، ص .201
20. مقتل خوارزمی، ج 2، ص .8
21. سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، ص .257
22. نگاهی فلسفی به جریان عاشورا، سجّاد چوبینه، ص .43
23. همان، ص .43

 3 نظر

تأثیر انس با قرآن در استحکام درونی جامعه‌ی اسلامی

26 شهریور 1393 توسط خاكستر

برای جلوگیری از این خطر عظیم و تهی شدن ساخت درونی نظام اسلامی، لازم است که انسان چشم تیزبین و ذهن جوال خود را به یک منبع لایزال و تمام‌نشدنی متصل نماید که آن منبع نوبه‌نو انسان را سیراب کرده و راه را به او نشان دهد.
فرصت انس با قرآن؛ برای رسیدن به حقیقت قرآن و فراگرفتن معارف والای این هدیه‌ی بزرگ الهی، نباید فقط به تلاوتآن بسنده نمود، ‌بلکه این حاکمیت روح قرآن و فرهنگ قرآنی است که چاره‌ساز و برطرف‌کننده‌ی مشکلات است.

در سایه‌ی حاکمیت قرآن در جوامع بشری، سعادت دنیوی و علو معنوی دست‌یافتنی خواهد شد؛ چراکه قرآن برای همه‌ی انسان‌ها راه سلامت، امنیت مادی و امنیت روانی را به‌خوبی و به‌روشنی تبیین نموده است. قرآن کریم راه به دست آوردن عزت واقعی، راه زندگی در سمت و سبک زندگی سعادت‌آمیز را به مؤمنان آموزش داده است، ولی اشکال عمده‌ای که وجود دارد، دوری و مهجور بودن ما از آموزه‌های قرآن است.

اگر بتوانیم خود و سیره و روش زندگی فردی و اجتماعی‌مان را با قرآن منطبق نموده و به تعالیم آن حیات بدهیم، هم راه را روشن‌تر خواهیم دید و هم حرکت ما به‌سوی قله‌های پیشرفت سریع‌تر خواهد شد.

اثرات فردی و اجتماعی انس با حکمت‌های قرآن:

انس با قرآن، از هر واعظ و رفیق ناصحی و از هر درسی برای رشد معنوی انسان سودمندتر است. حکمت‌های پراکنده‌ی قرآنی، خاصیتش این است که عقده‌های درونی انسان را باز می‌کند، به انسان شرح صدر می‌دهد و باعث تابش نور امید در درون انسان می‌گردد و به او عزم راسخ برای حرکت در صراط مستقیم می‌بخشد.

این بیداری اسلامی که در اقصی نقاط دنیا و در کشورهای اسلامی بروز و ظهور نموده است، در اثر بازگشت و رجوع به دریای بیکران قرآن است. دریای مواجی که دشمنان اسلام به‌خوبی عمق بی‌نیازی و سازندگی آن را درک نموده‌ و از بصیرت و وظیفه‌شناسی که قرآن به امت‌های مسلمان می‌دهد بیمناک هستند و به همین خاطر، درصدد آن هستند که این حرکات عظیم اسلامی و قرآنی را از مسیر خود منحرف نمایند.

حکمت‌های قرآن، هم دارای اثرات فردی و هم سرشار از فواید اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و… است. در عرصه‌ی مسائل فردی، تصفیه‌ی روح، ساختن درون، درک عمیق و ارتفاع درجات، اساسی‌ترین دستاورد انس با قرآن است و در عرصه‌های اجتماعی می‌توان کاربرد و ثمرات متعددی را برای الفت گرفتن با قرآن احصا نمود.

استحکام ساخت درونی جامعه‌ی اسلامی در سایه‌ی انس با قرآن:

از مهم‌ترین دستاوردهای اجتماعی انس با قرآن می‌توان به استحکام درونی جامعه‌ی اسلامی اشاره نمود. استحکام درونی آن چیزی است که جوامع را در راه‌های مطلوب خود قادر و توانمند می‌سازد و قدرت و نیروی برخورد با چالش‌ها را به ملت می‌دهد. (8 تیر 93، بیانات معظم‌له در محفل انس با قرآن)

عاملی که می‌تواند کشوری را در مقابل هر نوع افزون‌طلبی، انحصارخواهی و هرگونه تجاوز، ماجراجویی و بحران‌سازی حفظ نماید، استحکام ساخت درونی است. استحکام درونی برای هر ملتی از ضروری‌ترین امور برای پیشبرد اهداف یک ملت به‌شمار می‌آید.

وقتی ملتی ساخت درونی و داخلی‌اش مستحکم باشد، اختلاف سلیقه، افراد آن جامعه را به دشمنان یکدیگر تبدیل نمی‌نماید و اگر هم کسی نظری و حرفی برای بیان نمودن داشته باشد، آن را با نیت خالصانه و صادقانه برای اصلاح امور جامعه و مردم مطرح می‌کند و دیگران هم در رابطه با ادعای او، بحث کارشناسی و مخلصانه انجام می‌دهند. در یک جامعه‌ی مستحکم، نخبگان جامعه به دلیل نظرات مخالف خود، فضای آرام جامعه را دچار تشنج، تفرقه و تشتت نمی‌نمایند تا بتوانند در راه جامعه‌ی آرمانی قرآن و حیات قرآنی، که همان «حیات طیبه» باشد، گام بردارند.

حیات طیبه آن نوع از زندگی است که در ذیل آن، مؤمنان به کمال‌های وعده‌داده‌شده‌ی خود در قرآن بسیار نزدیک می‌گردند و با ادامه‌ی حیات طیبه و زندگی فردی و اجتماعی، لاجرم امت اسلامی به‌سوی ایجاد تمدن اسلامی در سایه‌ی آموزه‌های قرآنی پیش خواهد رفت.

انس با قرآن و ایجاد تمدن اسلامی:

برای رسیدن به تمدن اسلامی و اوج گرفتن دوباره‌ی امت اسلام، لازم و ضروری است که ساخت درونی نظام اسلامی را در سایه‌ی انس با قرآن مستحکم و قوی‌تر نماییم. نظام اسلامی دارای دو ساختار و پیکرواره‌ی عمده است: یک ساختار حقیقی و درونی و یک ساختار حقوقی و شکلی. ساختار حقوقی این نظام توسط قانون اساسی و در ضمن تشکیل دولت و مجلس شکل می‌گیرد، ولی آنچه مهم است ساختار حقیقی و درونی نظام است.

این هویت و ساخت حقیقی و درونی، در حکم روح، معنا و مضمون برای نظام اسلامی است که اگر این معنا و مفهوم تغییر کند و دچار تزلزل گردد و در نتیجه از نظام اسلامی فقط یک شکل ظاهری و حقوقی باقی بماند، فایده‌ای نخواهد داشت و به هیچ عنوان نمی‌توان به دوام چنین نظامی دلخوش نمود. در این شرایط، دقیقاً نظام اسلامی، مانند دندان پوکی خواهد بود که ظاهرش سالم است، ولی در اولین برخورد با یک جسم سخت، در هم خواهد شکست و فروخواهد ریخت. از این رو، باید به این مطلب ایمان آورد که ساخت درونی و حقیقی و معنوی برای نظام اسلامی از نان شب هم واجب‌تر است.


شاید این سؤال در ذهن ایجاد گردد که منظور از ساخت معنوی و استحکام درونی که به‌واسطه‌ی انس با قرآن برای نظام اسلامی به ارمغان خواهد آمد چیست؟


مفهوم ساخت درونی و حراست از آن:

مفهوم ساخت درونی یک کلمه‌ی پیچیده، گنگ و نامعلوم که نتوان آن را فهمید نیست، بلکه اگر بر روی آرمان‌های جمهوری اسلامی کمی بیشتر دقت و تأمل نماییم، درخواهیم یافت که آرمان‌های جمهوری اسلامی تشکیل‌دهنده‌ی ساخت درونی این نظام است.

عدالت، کرامت انسان، حفظ ارزش‌ها، سعی برای ایجاد برابری و برادری، اخلاق و ایستادگی در مقابل نفوذ دشمن، این‌ها همه باعث مستحکم شدن بنیان‌های مرصوص نظام اسلامی خواهد شد.

با شناخت عوامل مستحکم نمودن ساخت درونی نظام، لازم است که مرحله‌ی بعدی کار را پیش ببریم که همانا مراقبت و حراست از دستاوردهاست. اگر مراقب نباشیم و از اخلاق قرآنی فاصله بگیریم، اگر مردمی بودن مسئولان کشور را دست کم گرفته و به مسئولیت به‌عنوان یک وسیله و یک مرکز ثروت نگاه کردیم و ایستادگی و وحدت مردم و مسئولین را در مقابل تجاوز‌طلبی‌های دشمنان فراموش کردیم، همه‌ی این‌ها باعث تضعیف ساخت درونی و معنوی نظام اسلامی خواهد شد و آن وقت دیگر ساخت ظاهری و حقوقی نظام به صرف یک پسوند اسلامی بعد از دولت و مجلس، کاری را از پیش نخواهد برد و مشکلی را برطرف نخواهد نمود.

نکته‌‌ی بسیار حساس و مهمی که باید به آن توجه داشت این است که این تغییر و تبدل ساخت درونی و ماهوی در نظام‌ها، بسیار نرم، آرام و تدریجی رخ خواهد داد و ممکن است زمانی این تغییرات در ساخت درونی را متوجه شویم که دیر شده باشد و کار از کار گذشته باشد که دیگر این ضرر و خسران به‌سختی قابل جبران خواهد بود.

برای جلوگیری از این خطر عظیم و تهی شدن ساخت درونی نظام اسلامی، لازم است که انسان چشم تیزبین و ذهن جوال خود را به یک منبع لایزال و تمام‌نشدنی متصل نماید که آن منبع نوبه‌نو انسان را سیراب کند و راه را به او نشان دهد. هرچه انسان خود را بیشتر در مسیر جویبار زلال قرآن قرار دهد، مجهولات و مشکلات بیشتری از او برطرف خواهد شد و در نتیجه، انسان خواهد توانست به خاطر این انس با قرآن و دمخور بودن با آن، از این شکست بزرگ و اضمحلال نظام اسلامی جلوگیری نماید.

عوامل اصلی استحکام ساخت درونی از منظر قرآن:

از میان تمام عواملی که قرآن برای استحکام درونی جامعه اسلامی معرفی نموده است، دو عامل اصلی و اساسی هستند که این دو عامل در همه‌جا کلید فتح و فرج برای نظام اسلامی خواهند بود:

1. ایستادگی بر سر اصول
2. حضور در صحنه‌ی مردم (بیانات در اجلاس جهانی علما و بیداری اسلامی، 9 اردیبهشت 92)

عامل اول استحکام ساخت درونی در سایه‌ی ایمان صادقانه به وعده‌های الهی و عامل دوم آن به برکت تلاش خالصانه و تبیین صادقانه، دست‌یافتنی خواهد شد. لازم به ذکر است که در این مقاله صرفاً به بررسی عامل اول خواهیم پرداخت:

عامل اول از مهم‌ترین و اساسی‌ترین آموزه‌های قرآنی است. وعده‌ی نصرت الهی، وعده‌ی غلبه و پیروزی، ‌وعده‌ی ارث بردن زمین و وعده‌ی تحقق کلمه‌الله از وعده‌های مهم الهی در قرآن به‌شمار می‌آید. به این معنا که اگر ملتی بخواهد به پیروزی دست یابد و ساخت درونی خود را مستحکم‌تر از قبل نماید، باید با ایمان عمیق قلبی، حسن ظن به وعده‌های الهی را در خود تقویت نماید.

اعتماد و حسن‌ظن به وعده‌های خداوند متعال، ثمرات بسیاری را در پی خواهد داشت:

- کم نمودن ترس و خوف از مشکلات مادی
- تقویت روح انسان و بارور شدن توکل
- مستحکم شدن ساخت درونی نظام اسلامی

از این رو، خداوند متعال کسانی را که به او و به وعده‌هایش سوءظن داشته باشند و با حسن‌ظن با وعده‌های الهی روبه‌رو نمی‌شوند را ملامت نموده و می‌فرماید:

«وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ ۚ عَلَیْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ ۖ وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ ۖ وَسَاءَتْ مَصِیرًا» (فتح: 6)

این ملامت‌ها و وعده‌های عذاب الیم برای کسانی است که از حسن‌ظن به خدای متعال و وعده‌هایش چشم پوشانده و با ناامیدی و یأس و با چشم حقارت به وعده‌های الهی خیره شده‌‌اند.

«إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ» (محمد: 7)،‌« إِن یَنصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ » (آل‌عمران: 160)، «وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمْ الأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل‌عمران: 139)، «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُالْمَلَائِکَةُ» (فصلت: 30)
آیات ذکرشده بخشی از وعده‌های الهی به امت‌ها و ملت‌ها در سراسر تاریخ است. این‌ها سنت‌ها و قانون‌های الهی است که اگر مبارزه کنید، استقامت کنید، صبر داشته باشید و به خدای متعال توکل کنید، در جاهایی که گمان آن را نمی‌برید و امیدی ندارید، خداوند به شما قدرت خواهد داد.

برای روشن‌تر شدن بحث، می‌توان حالات معتقدین به وعده‌های الهی و مأیوسان از پیمان‌های الهی را مورد بررسی قرار داد.

با کمی دقت در تاریخ، خواهیم دید حالِ کسانی که دلبسته به معارف بلند قرآنی و وعده‌های استوار الهی نیستند، پس از یک شکست کوچک، چگونه است. این افراد اگر در مبارزه‌ای وارد شوند و به دنبال رسیدن به اهدافی باشند، با احساس کوچک‌ترین ناملایمتی‌ها و سختی‌ها و پس از اولین شکست، مسیر و میدان را رها می‌کنند؛ چراکه آینده و اهداف خود را به‌خاطر ایمان نداشتن به وعده‌های الهی تاریک می‌بینند و به همین خاطر، پای رفتن‌شان را از دست می‌دهند.

حسن‌ظن داشتن به وعده‌های الهی و دلخوش بودن به حمایت‌های پروردگار متعال از مجربات 35ساله‌ی نظام اسلامی است که بارها مردم و مسئولین، آن را به‌خوبی تجربه کرده‌اند.

ملت ایران در سال‌های خفقان نظام ستم‌شاهی، با مبارزه و صبری که از خود بروز داد و جان‌نثاری‌هایی که در راه اهدافش نمود، در نهایت به جایی رسید که هیچ‌کس و هیچ‌گونه از محاسبات انسانی تصور آن را نمی‌کرد. هیچ‌کسی در مخیله‌ی خود نمی‌توانست بگنجاند که در این منطقه‌ی حساس و بسیار مهم در مقابله با رژیم به‌شدت حمایت‌شونده از سوی قدرت‌های بین‌المللی، انقلابی براساس قرآن، اسلام و آموزه‌های اهل‌بیت (ع) به پیروزی برسد. باید دائماً این را به خاطر داشته باشیم که انقلاب اسلامی یکی از موارد تحقق وعده‌های خداوند است که براساس بارور شدن ساخت درونی و تقویت ساختار حقیقی نظام اسلامی به وقوع پیوست و باید از این به بعد نیز این ماهیت و هویت درونی را با انس بیشتر با قرآن، بیش از پیش تقویت نمود.

این‌ها وعده‌های الهی و ناموس طبیعت است که خداوند آن‌ها را جعل کرده و در آن‌ها تغییری هم نخواهد داد و فقط ملت‌ها باید کاری نمایند که مورد توجه نظر الهی قرار بگیرند. در مسئله‌ی جلب نظر الهی و محقق شدن وعده‌های الهی آنچه اساسی و بنیادین است، خواست مردم و ملت‌هاست. اگر ملتی بتواند توانایی‌ها و قدرت‌های خود را کشف نماید و به خود متکی باشد و با آن قدرت در راه خدا جهاد کند، آن وقت است که باران رحمت الهی بر آن مردم نازل خواهد شد؛ چراکه خداوند متعال می‌فرماید:

«وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» (عنکبوت: 69)

باید در درون خود به این اعتقاد برسیم که اگر ما یک قدم برداریم، خداوند ده قدم به سمت ما خواهد برداشت. آن قدمی که می‌خواهیم برداریم از خودمان و در خودمان شروع می‌شود: «إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍحَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)

باید عزت ملی خود را دوباره و با قوای کامل تجدید نماییم، به دلیل آنکه عزت ملی منشأ همه‌‌ی خیرات و برکات برای امت‌ها و تحکیم ساخت درونی آن‌ها خواهد بود.

عزت ملی یعنی شناخت استعدادها، توانمندی‌ها و ظرفیت‌های ممتاز یک ملت در دنیا. عزت ملی یعنی یک ملت به داشته‌های خود، آداب و سنن و الفبای خود به تاریخ و مفاخر خود به چشم حقارت نظاره نکند و اگر ملتی خدای‌ناخواسته از این آموزش بلندمرتبه‌ی قرآن چشم بپوشد و به آن نرسد، از دو جهت مغبون خواهد شد. از طرفی دچار تطاول و سلطه‌ی بیگانگان قرار می‌گیرد و زیر چکمه‌های استکبار پست و حقیر خواهد شد و از طرف دیگر، خداوند درهای رحمت خودش را به سمت آن ملت خواهد بست و برکاتش را از آنان مسخ خواهد کرد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء» (اعراف: 96)


بدون شک در راه رسیدن به تمدن اسلامی و استحکام ساخت درونی نظام اسلامی، راه‌های سخت و دشواری را پیموده‌ایم و گردنه‌های مهمی را پشت سر گذاشته‌ایم، ولی باید این را بدانیم که هنوز در ابتدای راه هستیم و در سراسر این راه و لحظه لحظه‌ی این مسیر، نباید از یاد الهی و انس با معارف قرآنی غافل شد که غفلت جز پشیمانی سودی نخواهد داشت. در پایان اشاره‌ای خواهم داشت به نص فرمایش قرآنی، قرآن‌شناس متفرد حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای که در رابطه با استحکام ساخت درونی جامعه‌ی اسلامی و تحقق وعده‌های الهی فصل‌الخطابی را فرموده‌اند:

من با اطمینان کامل می‌گویم این هنوز آغاز کار است و تحقق کامل وعده‌ی الهی، یعنی پیروزی حق بر باطل و بازسازی امت قرآن و تمدن نوین اسلامی، در راه است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ» (نور: 55) نشانه‌ی این وعده‌ی تخلف‌ناپذیر در اولین و مهم‌ترین مرحله، پیروزی انقلاب اسلام در ایران و بنای بلندآوازه‌ی نظام اسلامی بود که ایران را به پایگاه مستحکمی برای اندیشه‌ی حاکمیت و تمدن اسلامی تبدیل کرد… که مشاهده می‌کنید که خاورمیانه و کشورهای مسلمان آسیا و آفریقا صحنه‌ی این هماوردی پیروزمندانه است، اما این هنوز اول راه است و مسلمانان هنوز گردنه‌های دشواری را بر سر راه دارند و عبور از آن‌ها جز با ایمان و اخلاص و امید و جهاد و بصیرت (استحکام ساخت درونی)، میسر نخواهد شد. (پیام به کنگره‌ی عظیم حج، 17 آذر 87) (*)

*محمدهادی بلالی، مدرس حوزه و دانشگاه

 1 نظر

چرا ایران به همکاری نظامی-امنیتی با آمریکا تن نداد؟

25 شهریور 1393 توسط خاكستر

در یک نگاه
آمریکا نیاز داشت تا با اضافه کردن ایران به این اتحاد تصنعی، از برگ برنده‌ی خوش‌نامی و حمایت صادقانه‌ی ایران از مسلمانان در سطح افکار عمومی منطقه نهایت بهره را ببرد، ولی با توجه به اینکه اساساً آمریکایی‌ها اهداف نهایی‌شان سلطه و استثمار کشورهای منطقه، مقابله با محور مقاومت، دخالت در امور داخلی کشورها و بر هم زدن ثبات و آرامش و امنیت در منطقه و استفاده‌ی ابزاری از ترفند مبارزه با داعش در قالب ائتلافی نمایشی است، که در تضاد با اهداف و اصول گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران که در ابتدا بدان اشاره شد قرار دارد و از سوی دیگر، جمهوری اسلامی ایران هدف نهایی‌اش از مبارزه با داعش، نابودی واقعی و ریشه‌کن کردن تروریسم و زمینه‌های آن در منطقه است، لذا این تضادها و پارادوکس‌ها قطعاً نمی‌توانست عامل ایجاد همکاری میان ایران و آمریکا در جبهه‌ی واحدی برای مبارزه علیه این گروه تروریستی شود.

طی چند روز اخیر، رسانه‌های غربی و برخی رسانه‌های داخلی مکرراً بر موضوعی تأکید داشتند که آمریکا، مهم‌ترین قدرت تأثیرگذار منطقه‌ی خاورمیانه را به ائتلاف نمایشی ضد داعش، که در حال شکل‌گیری است، دعوت نخواهد کرد. این در حالی است که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، با بیان قسمتی از رایزنی‌های عدیده‌ی ایالات متحده برای جلب نظر جمهوری اسلامی ایران در همکاری با آن کشور برای مبارزه با داعش و پاسخ رد قاطعانه از سوی کشورمان به آن‌ها، برخی از پشت‌پرده‌های وارونه‌سازی و دروغ‌گویی آمریکاییان را برای افکار عمومی منطقه و جهان روشن ساختند. از این رو، تلاش داریم در جهت تبیین بیانات معظم‌له، تصمیم حکیمانه‌ی ایشان در مخالفت همکاری با آمریکایی که خود در ایجاد و هدایت گروه‌های تروریستی از جمله داعش همواره نقشی اساسی داشته است، را مورد تحلیل قرار دهیم.

در این راستا، ضمن برشمردن سوابق همکاری ایران و آمریکا در برخی موضوعات منطقه‌ای، اشاره‌ای کوتاه به اصول حاکم بر گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشته و به اهم دلایل و اهداف آمریکا از ژست سیاسی مبارزه با داعش در منطقه‌ی خاورمیانه و به‌ویژه در کشورهای عراق و سوریه، که جزء حلقه‌ی محور مقاومت در منطقه محسوب می‌شوند، خواهیم پرداخت. در کنار این مباحث، چرایی لزوم عدم همکاری ایران با آمریکا در مبارزه علیه داعش، براساس تحولات منطقه و اصول گفتمان حاکم بر سیاست خارجی کشورمان را به‌طور مختصر بررسی می‌نماییم.

سوابق همکاری ایران و آمریکا

با نگاهی به سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان برخی همکاری‌ها و ارتباطات بین ایران و آمریکا را مشاهده نمود که عمدتاً از سوی جمهوری اسلامی ایران در جهت ثبات و تأمین صلح و امنیت در سطح منطقه صورت پذیرفته است. این همکاری‌ها به دلیل بی‌اعتمادی ایران به سیاست‌های استکباری و دوگانه‌ی آمریکایی‌ها، همواره غیرمستقیم بوده و با رعایت جانب احتیاط و در پاسخ به درخواست‌های مکرر آنان انجام گرفته است. آمریکا بعد از وقایع 11 سپتامبر 2001، به‌زعم خود برای مبارزه با تروریسم، به افغانستان و عراق حمله کرد که به علت عدم شناخت شرایط منطقه، با معضلاتی در هر دو کشور مذکور مواجه شد و برای حل این مشکلات و تأمین امنیت و ثبات در افغانستان و عراق، دست کمک به‌سوی ایران دراز کرد. ایران نیز که براساس اصول سیاست خارجی اسلامی و ایرانی خود همواره از صلح و ثبات در منطقه و جهان استقبال می‌نماید، به‌صورت موردی و در چارچوب اعلام‌شده، به طرف آمریکایی کمک‌های نتیجه‌بخشی ارائه نمود، اما در مقابل، جرج بوش پسر و تیم نومحافظه‌کاران همراه او، یک‌ بار دیگر خوی استکباری و عدم حسن‌نیت خود را با قرار دادن نام ایران در محور شرارت، نشان دادند.

رفتارهای متضاد آمریکا در مذاکرات هسته‌ای و افزایش تحریم‌های اخیر نیز شاهد دیگری بر این مدعاست. این خوی آمریکایی‌ها از اولین روزهای حضورشان در ایران، مسبوق به سابقه بوده و تناقضات آن‌ها در عمل و اظهاراتشان نشان‌دهنده‌ی این حقیقت است. لذا همین تجربه‌ی تاریخی و سیاست‌های خصمانه و دوگانه‌ی کاخ سفید بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در قبال ملت ایران، سبب گردیده که رهبر معظم انقلاب به‌درستی و با ژرف‌نگری، همواره مسئولین کشور را نسبت به رفتارهای نفاق‌آلود دولتمردان آمریکایی هوشیار نمایند و سیر تحولات و گذر زمان نیز همیشه موجب تصدیق آینده‌نگری و رهنمودهای حکیمانه‌ی ایشان گردیده است.

در موضوع اخیر همکاری با آمریکا و مشارکت در ائتلاف نمایشی ضدداعش نیز ایشان با اشراف به نیات طرف مقابل، شخصاً خط بطلانی بر همکاری با آمریکا کشیدند و مسئولین را نسبت به تبعات همکاری با دولتی که زیر دستکش مخملی، پنجه‌ی چدنی را پنهان کرده است، آگاه نمودند. این امر موجب شد تا آمریکایی‌ها که به نقش مؤثر ایران در تأمین امنیت و مدیریت تحولات منطقه پی برده‌اند، پس از تلاش‌های مکرر و ناکام، به قول معروف، دست پیش گرفته و عنوان کردند ایران به ائتلاف نمایشی ضدداعش دعوت نخواهد شد. با شفاف‌سازی مقام معظم رهبری در این زمینه و بازتاب گسترده‌ی بیانات ایشان در رسانه‌های جهان، افکار عمومی دنیا بار دیگر سیاست یک بام و دو هوای دولتمردان آمریکایی را مشاهده کردند.


گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران

برای پی بردن به چرایی درستی موضع‌گیری معظم‌له در این زمینه، ابتدا لازم است به‌طور خلاصه به گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران اشاره نموده و در چارچوب اصول این گفتمان، به تحلیل رفتار اخیر سیاست خارجی ایران در منطقه بپردازیم.

گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، که از درون ابرگفتمان انقلاب اسلامی سر برآورده و ریشه در سنت‌های اسلام ناب محمدی و آموزه‌های آن دارد، از همان آغازین روزهای پیروزی انقلاب با تأکید بر حمایت از مظلومان و انسان‌های تحت ستم، متغیرهای نوین و جدیدی را وارد مناسبات جهانی کرد و کانون‌های متعدد مقاومت را در برابر قدرت‌ها و قطب‌های جهانی سامان داد.[1] در این راستا، در سال‌های بعد، سه اصل «عزت، حکمت و مصلحت»، اصول محوری و ثابتی بوده است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برمبنای آن‌ها شکل گرفته است. رهبر معظم انقلاب این سه اصل را «یک مثلث الزامی برای چارچوب ارتباطات بین‌المللی»[2] دانسته‌اند.

مواردی همچون نفی سلطه‌گری و سلطه‌پذیری، حمایت از مستضعفان و محرومان، عدم مداخله در امور داخلی کشورها و احترام متقابل، وحدت جهان اسلام، حمایت و دفاع از حقوق مسلمانان، استکبارزدایی، ظلم‌ستیزی و عدالت‌خواهی، هم‌زیستی مسالمت‌آمیز و صلح‌طلبی و… در زیرمجموعه‌ی اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران جای دارند.[3]

دلایل آمریکا در مبارزه با داعش

نکته‌ی کلی که در خصوص مبارزه‌ی آمریکا با گروه‌های تروریستی باید بدان توجه داشت این است که سیاست واشنگتن در قبال گروه‌های تروریستی، همواره ترتیب و ترکیبی از ایجاد، تعامل و تقابل با این گروه‌ها بوده است. به‌عنوان مثال، در گذشته‌ آمریکایی‌ها برای مقابله با شوروی و در راستای دستیابی به اهدافشان، به حمایت از افراط‌گرایان در افغانستان پرداختند و بدین ترتیب، القاعده و طالبان شکل گرفت و پس از خروج شوروی از افغانستان و با حمله به برج‌های دوقلو، سیاست آمریکا از تعامل به مقابله با القاعده و طالبان، تغییر جهت یافت. حمله به افغانستان در سال 2001 در این چارچوب قابل ارزیابی است.

براساس برخی اسناد افشاشده، گروه تروریستی داعش با حمایت‌های مالی، سیاسی و لجستیکی آمریکا و برخی هم‌پیمانان منطقه‌ای آن کشور، ایجاد شده و برای اشغال کشورهای اسلامی و کشتار مسلمانان ایفای نقش می‌کند. اما اکنون ایالات متحده درصدد تقابل و نابودی این گروه با ژست خیرخواهانه است. دلایل فراوانی در این تغییر رویکرد آمریکا نهفته است که به‌طور خلاصه به آن می‌پردازیم:

آمریکایی‌ها نیروهای داعش را برای بی‌ثباتی در منطقه حمایت کردند و تحت آموزش‌های خود قرار دادند. قدرت گرفتن گروه‌های تروریستی در سوریه و عراق و توسعه‌ی دامنه‌ی فعالیت آن‌ها در منطقه، نتیجه‌ی حمایت‌های آمریکا و هم‌پیمانان منطقه‌ای این کشور در سال‌های گذشته است.

آمریکا در ابتدا با حمایت‌های مالی، سیاسی و ایدئولوژیک برخی از حکام مرتجع عرب، به تشکیل و ارسال کمک‌های نظامی به گروه داعش و مخالفین بشار اسد در سوریه با هدف ضربه زدن به یکی از حلقه‌های محور مقاومت و تغییر موازنه‌ی قدرت به ضرر ایران در منطقه اقدام نمود، اما به دلیل عدم درک قدرت مؤثر و تعیین‌کننده‌ی جمهوری اسلامی ایران، پس از گذشت چند سال و صرف هزینه‌های گزاف، در واقع جنگ نیابتی را به همراه هم‌پیمانان منطقه‌ای خود در سوریه، به محور مقاومت باخت و نتوانست دولت بشار اسد را برکنار نماید.
تا جایی که آن‌ها در حال حاضر موفق به گسترش قلمرو، گسترده‌تر کردن منابع ثروتشان و انباشت جنگ‌افزارهای نظامی به‌منظور کشتن وحشیانه‌ی مخالفان خود و نابودی نیروهای نظامی شده‌اند.

حملات هوایی اخیر آمریکا به بعضی مواضع داعش و پیگیری ائتلاف نمایشی ضدداعش که تحت عنوان «نشست صلح و امنیت عراق» در روز دوشنبه، مورخ 24 شهریورماه، در پاریس و با شرکت حدود 30 کشور برگزار شد، از سه عامل کلیدی نشئت می‌گیرد که مهم‌ترین آن‌ها، داعیه‌ی آمریکا در دفاع از حقوق بشر، مبارزه با تروریسم، ارزش‌های جهان‌شمول، داعیه‌ی رهبری داشتن و ترویج ارزش‌های آمریکایی و اقناع ظاهری افکار عمومی برای نشان دادن پایبندی به این ارزش‌هاست.

دلیل دیگر اینکه داعش در چند ماه اخیر، ضمن تصرف مناطق وسیعی در جنوب سوریه و شمال عراق، که امکانات مالی و لجستیکی بیشتری را در اختیارش قرار داده است، با عبور از برخی خطوط قرمز آمریکا و هم‌پیمانان آن کشور در منطقه، درصدد تغییر معادلات در عرصه‌ی میدانی عراق و سوریه بوده و از این رو، به برخی شهرهای اقلیم کردستان حمله نمود که این مسئله در تضاد با منافع منطقه‌ای آمریکا بوده است.

از سوی دیگر، تصاویر منتشرشده از سر بریدن دو نفر آمریکایی به دست تروریست‌های داعش (حتی با فرض جعلی بودن تصاویر) نیز تأثیر اساسی در تهییج افکار عمومی آمریکا داشته و به‌نوعی تحقیر قدرت آمریکا توسط مزدوران داعش در افکار عمومی جهان به‌شمار می‌رود. لذا سیاست‌مداران آمریکایی برای حفظ ظاهر هم که شده نمی‌توانند نسبت به افکار عمومی آمریکا بی‌اعتنا باشند و با گرفتن ژست سیاسی مقابله با تروریسم، ضمن تطهیر سیاست‌های نادرست خود در منطقه، به دنبال گوش‌مالی دادن، تضعیف و کنترل داعش در طولانی‌مدت هستند. با این وسیله، آمریکا که در دستیابی به تغییر نظام سوریه ناکام مانده و جنگ نیابتی را به محور مقاومت باخته است، به همراه هم‌پیمانان خود، مدعی است بنا دارد ائتلاف ضدداعش را شکل دهد تا در واقع از این طریق بتواند بن‌بستی که با مخالفت‌های روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل با آن مواجه شده بود را در قالب ائتلاف علیه داعش، جبران نماید و با این حربه، اهداف خود را در منطقه پیگیری کند. ذکر این نکته نیز لازم است که تجارب گذشته نشان داده است که آمریکا در مبارزه با گروه‌های تروریستی، هیچ‌وقت در راستای نابودی کامل آن گروه‌ها گام برنداشته و همیشه ظرفیت فعال استفاده از این گروه‌ها را برای خود محفوظ نگه داشته است.

اهداف آمریکا از تشکیل ائتلاف نمایشی ضدداعش

آمریکا اهداف متعدد اعلامی و پنهانی را از ایجاد ائتلاف نمایشی علیه داعش دنبال می‌کند. آمریکا با استفاده از افراط‌گرایان خشنی همچون داعش، هم‌زمان در راستای پروژه‌ی اسلام‌هراسی، چهره‌ای خشن و غیرانسانی از اسلام رحمانی را به جهانیان معرفی می‌نماید و از سوی دیگر، قصد دارد چهره‌ی مخدوش خود را در قالب رفتار ابزاری مبارزه علیه داعش و تروریسم، ترمیم کند.

هدف از شکل‌گیری ائتلاف به رهبری آمریکا، بازگشت این کشور به منطقه، به‌ویژه عراق و سوریه، به بهانه‌ی مبارزه با داعش است؛ به‌ویژه که پس از توافقنامه‌ی امنیتی از عراق خارج شده و این چندان مطلوب آمریکا نبوده است. داعش که اساساً یک پروژه‌ی غربی-عربی است، به‌منظور اعمال محدودیت بر نفوذ ایران در عراق و چه بسا سراسر خاورمیانه و همچنین ضربه زدن به محور مقاومت، طراحی و ایجاد شده است. از این رو، یکی دیگر از اهداف ائتلافی که علیه داعش به رهبری آمریکا شکل گرفته، برنامه‌ریزی برای نوع جدیدی از اشغالگری است.

در تحلیلی دیگر نیز می‌توان به نظر آنتونیو گرامشی اشاره نمود که هر هژمونی، پادهژمون‌های خود را می‌سازد. بنابراین تأسیس پدیده‌هایی همچون داعش و سایر گروه‌های تروریستی توسط آمریکا و مبارزه علیه آن‌ها را می‌توان پادهژمون‌سازی‌های مصنوعی به‌منظور پیشگیری از هرگونه تحول واقعی در نظم جهانی توصیف کرد.

سابقه‌ی آمریکا و هم‌پیمانان آن کشور در منطقه نشان می‌دهد که هدف اصلی از این نمایش، پیگیری اهداف واقعی طرح خاورمیانه بزرگ برای تجزیه‌ی کشورهای منطقه و چینش حاکمیت‌های سیاسی جدید و ایجاد سرزمین‌های کوچک در منطقه است تا از این طریق، منافع راهبردی آمریکا در منطقه تأمین شده و امنیت رژیم صهیونیستی بهتر تضمین شود. آمریکا دستیابی به این مهم را در بی‌ثباتی، آشوب‌زدگی، هرج‌ومرج، ایجاد شبه‌دولت‌ها و تضعیف حاکمیت‌های مستقر کنونی در کشورهای این منطقه دنبال می‌کند و در پوشش ائتلاف ضدداعش، قصد دارد تا حضور نظامی خود در منطقه را افزایش دهد.


سخنان اخیر دولتمردان آمریکا مبنی بر احتمال حمله به مواضع داعش در سوریه و حمایت از مخالفین میانه‌رو بشار اسد، پرده از توطئه‌ی شومی برمی‌دارد که یکی دیگر از اهداف این ائتلاف، هماهنگی به‌منظور سرنگونی بشار اسد در سوریه است تا از این طریق، با ضربه زدن به یکی از حلقه‌های محور مقاومت، با تحت فشار قرار دادن ایران، موازنه‌ی قدرت در منطقه را به ضرر ایران تغییر دهند. یکی از راه‌های عملیاتی شدن این توطئه‌ی شوم آن است که هواپیماها و پهپادهای آمریکایی می‌توانند با ورود به داخل سوریه، اطلاعات مهمی را از نیروهای نظامی ارتش سوریه جمع‌آوری کنند و بعضاً با هدف قرار دادن فرودگاه‌ها، پایگاه‌های نظامی سوریه و سامانه‌ی دفاع هوایی آن کشور به بهانه‌هایی چون اشتباه در محاسبه یا تعقیب تروریست‌های داعش و… معادلات میدان جنگ سوریه را به نفع تروریست‌ها، در جهت سقوط حکومت بشار اسد، تغییر دهند.

به‌طور کلی باید در نظر داشت که ادعاهای آمریکا در خصوص حمله به مواضع داعش و سامان‌دهی ائتلاف منطقه‌ای و جهانی علیه آن‌ها، تاکتیک این کشور برای دستیابی به اهداف بیان‌شده است. به نظر می‌رسد پیگیری هدف تجزیه‌ی عراق و سوریه در اهداف پنهان این ائتلاف محتمل باشد. از این رو، استراتژی اصلی غرب در منطقه، دامن زدن به اختلافات فرقه‌ای، ایجاد فتنه‌های مذهبی با استفاده از بستر جهل و تعصب موجود در برخی مناطق، کمک به گروه‌های تروریستی در این زمینه و انتقال ناامنی از عراق و سوریه به سایر کشورهای منطقه است.

بررسی چرایی لزوم عدم همکاری ایران با ائتلاف نمایشی

در رابطه با تلاش‌های مکرر و ناکام آمریکا در جلب همکاری ایران برای پیوستن به مبارزه علیه داعش، می‌توان گفت ایران مدت‌ها پیش از تحرکات امروز مدعیان مبارزه با تروریسم، نسبت به پیامدها و تبعات مخرب حمایت‌های همه‌جانبه‌ی مالی، نظامی و اطلاعاتی از داعش و دیگر گروه‌های تروریستی هشدارهای لازم را داده بود، ولی آمریکا و متحدانش به هشدارهای ایران توجهی نکردند و برای ساقط کردن بشار اسد، به تجهیز افراطیونی چون داعش همت گماشتند.

به نظر می‌رسد افکار عمومی منطقه نسبت به نیات آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن خوش‌بین نیست. لذا مبارزه‌ی این کشور علیه داعش و هم‌پیمانانش، نه تنها برای بخش قابل توجهی از مردم منطقه قابل باور نیست، بلکه آمریکا نیاز داشت تا با اضافه کردن ایران به این اتحاد تصنعی، از برگ برنده‌ی خوش‌نامی و حمایت صادقانه‌ی ایران از مسلمانان در سطح افکار عمومی منطقه نهایت بهره را ببرد، ولی با توجه به اینکه اساساً آمریکایی‌ها اهداف نهایی‌شان سلطه و استثمار کشورهای منطقه، مقابله با محور مقاومت، دخالت در امور داخلی کشورها و بر هم زدن ثبات و آرامش و امنیت در منطقه و استفاده‌ی ابزاری از ترفند مبارزه با داعش در قالب ائتلافی نمایشی است که در تضاد با اهداف و اصول گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران (که در ابتدا بدان اشاره شد) قرار دارد و از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران هدف نهایی‌اش از مبارزه با داعش، نابودی واقعی و ریشه‌کن کردن تروریسم و زمینه‌های آن در منطقه است، لذا این تضادها و پارادوکس‌ها قطعاً نمی‌توانست عامل ایجاد همکاری میان ایران و آمریکا در جبهه‌ی واحدی برای مبارزه علیه این گروه تروریستی شود.

از سوی دیگر، با توجه به سابقه‌ی آمریکا و سیاست‌های دوگانه‌ی این کشور، ورود ایران به این ائتلاف می‌توانست سبب تحلیل رفتن امکانات و صرف هزینه‌های گزافی از سوی ایران شود که عملاً منافع آن بیشتر به سمت آمریکا چرخش داشت. از سوی دیگر، آمریکا با توجه به اینکه عنوان کرده در این مبارزه تنها به نیروی هوایی خود اکتفا خواهد نمود، لذا با حضور مستقیم نظامیان ایران در مبارزه با داعش، اقدام به جوسازی از طریق رسانه‌ها در جهت اهداف شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی برای انحراف و تأثیرگذاری بر روی افکار عمومی کشورهای منطقه و به تبع آن دامن زدن به فتنه‌های فرقه‌ای و مذهبی می‌نمود.

از نظر ایران، حمله‌ی آمریکا و متحدانش به مواضع داعش، تنها مشکلات منطقه را افزایش خواهد داد و در منطقه‌ی آشوب‌زده، آمریکایی‌ها منافع بیشتری را به دست آورده، مداخله و حضور خود را توجیه می‌کنند، تسلیحات خود را به فروش می‌رسانند و به خیال خود، بهتر خواهند توانست به مهار ایران بپردازند.


تجارب گذشته ایران در همکاری غیرمستقیم با آمریکا جهت تأمین ثبات و امنیت در افغانستان و عراق، موجب بی‌اعتمادی ایران به جدیت آمریکا در مبارزه‌ی واقعی با تروریسم شده است که این موضوع سبب می‌شود ایران تمایلی برای همکاری با آمریکا در مبارزه با داعش نداشته باشد. آمریکا همواره در برابر مبارزه با تروریسم، برخورد دوگانه داشته است. هنوز سیل کمک‌های تسلیحاتی و آموزشی آمریکا و شرکای منطقه‌ای آن به پدیده‌ی تروریسم و خشونت‌گرایی در سوریه فراموش نشده است.

ایران همواره جدیت خود در قبال مبارزه با تروریسم را با اقدامات عملی نشان داده است؛ چراکه جمهوری اسلامی ایران براساس اصول گفتمان سیاست خارجی خود، به‌طور اساسی و اعتقادی، پدیده‌ی تروریسم و افراطی‌گری را عاملی خطرناک برای امنیت منطقه و جهان می‌داند و معتقد است که نباید با تروریسم به‌صورت گزینشی مبارزه کرد و مقوله‌ای تحت عنوان تروریسم خوب و تروریسم بد، در رویکرد سیاست خارجی ایران، جایگاهی ندارد.

یکی دیگر از دلایل مخالفت ایران برای پیوستن به این ائتلاف، در این مبحث نهفته است که جمهوری اسلامی ایران همواره بر روی طرح امنیت دسته‌جمعی بومی با مشارکت کشورهای منطقه و خروج بیگانگان از منطقه و خلیج فارس تأکید داشته است و لذا در صورت همکاری با آمریکا، که قدرت مداخله‌گر فرامنطقه‌ای است، این راهبرد مهم سیاست خارجی ایران زیر سؤال می‌رفت.

از طرف دیگر، در جهان کنونی، با توجه به تحولات حادث‌شده در منطقه و نظام بین‌الملل و همچنین قدرت یافتن و تأثیرگذاری ایران در خاورمیانه، ما شاهد فرایند شکل‌گیری تغییر نقش از بازیگران فرامنطقه‌ای به بازیگران منطقه‌ای و افزایش سطح مانور قدرت‌های منطقه‌ای در مسائل و تحولات خاورمیانه هستیم. از این رو، بازیگر منطقه‌ای مستقلی همانند ایران، تلاش نمی‌کند تا این فرآیند تغییر نقش را دوباره به سمت بازیگری فرامنطقه‌ای چون آمریکا برگرداند، بلکه سعی در تقویت موقعیت مستقل خود دارد. این همان انتقادی است که بازیگران منطقه‌ای مثل عربستان برای نقش آمریکا وارد می‌‌‌‌‌‌دانند و خواهان این هستند که آمریکا در منطقه حضور پررنگ داشته باشد؛ چراکه احساس می‌کنند با وجود آمریکا، قدرتشان در برابر ایران بیشتر خواهد شد.

در کل می‌توان چنین بیان نمود که بنا به تأیید مقامات عراقی، اعم از شیعه، سنی، ترکمان مسیحی، کرد، عرب و… تنها کشوری که به‌طور جدی برای دفاع از مردم عراق از ابتدای تجاوزات داعش به آن کشور، برمبنای مسئولیت اخلاقی، انسانی و بین‌المللی خویش و براساس درخواست دولت عراق، از هیچ حمایتی دریغ نورزید، جمهوری اسلامی ایران بود و آنچه صحنه‌ی حضور داعش در عراق را در مقایسه با روزهای آغازین بحران تغییر داد، کمک‌ها و مشورت‌های ایران بود.

فرجام سخن

با توجه به مباحثی که مطرح شد، مخالفت ایران در پیوستن به ائتلاف نمایشی که آمریکا به همراه هم‌پیمانان منطقه‌ای خود به راه انداخته است، یک بار دیگر همانند گذشته، نوید خنثی شدن توطئه‌ی آمریکا در منطقه با هوشیاری مقام معظم رهبری را می‌دهد.

امروز کشورهایی که عضو ائتلاف نمایشی مبارزه با داعش هستند، کشورهایی هستند که همگی برای مقابله با محور مقاومت، با کمک‌های تسلیحاتی و لجستیکی خود، مزدوران داعش را در سوریه پرورش دادند. بنابراین هدف آن‌ها مبارزه با داعش نیست، بلکه جبران اشتباه و شکستی است که در سوریه متحمل شده‌اند؛ فارغ از اینکه اگر اندکی شرایط و تحولات منطقه را درک می‌کردند، قطعاً دوباره این اشتباه را مرتکب نمی‌شدند. لذا امروز سناریوی جدیدی را باز کرده‌اند و به این بهانه می‌خواهند بی‌ثباتی جدیدی در عراق و سوریه خلق نمایند.

جمهوری اسلامی ایران، به‌عنوان مهم‌ترین قدرت‌ تعیین‌کننده‌ی خاورمیانه، همواره بر مشارکت و همکاری کشورهای منطقه در جهت حل اختلافات و برقراری سیستم بومی امنیت دسته‌جمعی در منطقه، بدون حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای، تأکید داشته و مبارزه‌ی قطعی با تروریسم و حمایت از وحدت تمامی مسلمانان را وظیفه‌ی انسانی و بین‌المللی خود می‌داند. از این رو، وقتی با رفتارهای وحشیانه و ضدانسانی گروه‌های تروریستی در عراق و سوریه مواجه شد، در چارچوب مقررات بین‌المللی و براساس درخواست حاکمیت آن کشورها، از طریق کمک‌های پشتیبانی و مشاوره، نقش بی‌بدیل خود در کمک به آن کشورها در مبارزه با گروه‌های تروریستی از جمله داعش را به منصه‌ی ظهور رساند.

ظهور داعش در منطقه‌ی خاورمیانه پس از سال‌ها صرف هزینه و تبلیغات رسانه‌ای در قالب جنگ علیه تروریسم توسط آمریکا و متحدانش را می‌توان شکست جنگ علیه تروریسم ارزیابی کرد. ایران بیشتر از هر کشور دیگری قربانی تروریسم بوده و تجارب ارزنده‌ای در مبارزه با تروریسم دارد. لذا در صورت عزم جدی و به‌دور از ژست‌های سیاسی آمریکا و متحدانش، نابودسازی داعش و گروه‌های تروریستی در سطح منطقه، بدون حضور ایران، محکوم به شکست است. داعش با زیر پا گذاشتن خطوط قرمز غرب و محور ارتجاع عربی و سایر دولت‌های حامی خود، امروزه تهدیدی جدی برای کشورهایی است که خود در تجهیز و تسلیح آن‌، نقش اساسی ایفا کرده و از لحاظ ایدئولوژیک آن را تغذیه نموده‌اند.

به نظر می‌رسد ایران در صورت تداوم درخواست کمک توسط دولت‌هایی که علیه تروریست‌های داعش در حال جنگ هستند، با تمرکز بر مشاوره‌ی نظامی و کمک تسلیحاتی به آنان، بهتر می‌تواند در جهت تأمین منافع کشور و خنثی نمودن توطئه‌های شوم آمریکا و متحدانش در منطقه گام بردارد و توهم آنان برای حذف محور مقاومت را نقش بر آب نماید. اگر قرار است با گروه داعش به‌صورت واقعی و ریشه‌ای مقابله شود، اولویت باید پند گرفتن از اشتباه کمک به ایجاد داعش و اتحاد کشورهای منطقه در رسیدن به یک تصمیم واحد برای مبارزه با این گروه تروریستی و خشکاندن منابع مالی و تسلیحاتی آن گروه باشد.(*)

منابع:

[1]. دهقانی فیروزآبادی، سید جلال (1388)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، تهران، انتشارات سمت.
[2].بیانات در دیدار کارگران و فعالان بخش تولید کشور، 27 اردیبهشت 1392.
[3]. دهقانی فیروزآبادی، 1388، ص 130.


* حمیدرضا منتظری، دانشجوی دکترای روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی (ره) و کارشناس مسائل بین‌الملل.

 نظر دهید »

علم و دین، در کنار هم یا در مقابل هم؟

25 شهریور 1393 توسط خاكستر

بحث از علم دینی و به تعبیر خاص‌تر، ضرورت تحول در علوم انسانی از منظر اسلامی، مدتی است که چالش‌هایی را در کشور برانگیخته است؛ اما چرا برای بحث در جامعه‌ی کنونی ما مطرح شده و چرا این اندازه نزاع شدید است؟ کسی که از منظر کلان به این نزاع‌ها بنگرد درمی‌یابد که همانند بسیاری از بحث‌های اجتماعی، مسئله فقط در اختلاف‌ نظرات و مبناها خلاصه نمی‌شود، بلکه مسئله‌ی احتمالاً مهم‌تر، سوء‌تفاهم‌هایی است که بین طرفین پیش آمده است؛ تا حدی که گاه قرابت بین برخی از مدافعان علم دینی و برخی از مخالفان آن، بسیار بیشتر از قرابت بین کسانی است که از این اصطلاح استفاده می‌کنند.

یکی از راهکارهایی که می‌تواند از این سوء‌تفاهم‌ها بکاهد، این است که ریشه‌های تاریخی مسئله مورد مداقه قرار گیرد و دسته‌بندی معرفتی‌ای در میان کسانی که در قبال این مسئله موضع گرفته‌اند به عمل آید تا معلوم شود که از منظر نیاز معرفتی، فارغ از بحث‌های سیاسی، چرا این بحث در جامعه مطرح گردیده و واقعاً مدعای کسانی که خود را موافق یا مخالف آن معرفی می‌کنند، چیست و این دیدگاه‌ها چه اندازه به هم نزدیک یا از همدیگر دورند.

در مقاله‌ی حاضر، با نگاه مختصری به علم جدید و جایگاه آن در غرب و نیز نحوه‌ی ورود این علم به کشورهای اسلامی، تحولات فکری‌ای که منجر به پیدایش و طرح مفهوم علم دینی به نحو عام در جوامع اسلامی و به نحو خاص در ایران گردیده، مورد بررسی قرار گرفته است. آن گاه بر اساس مبانی معرفتی دیدگاه‌هایی که در قبال علم دینی موضع گرفته‌اند، دسته‌بندی‌ای از دیدگاه‌هایی که در این زمینه در ایران شیوع دارد ارائه شده است و سپس با توضیح مبانی علم‌شناسی و دین‌شناسی مورد نیاز، تلاش شده تصویر معقول و قابل دفاعی از علم دینی و نیز راهکارهای کلانی که می‌تواند بستری برای تکوین این چنین علومی قرار گیرند، ترسیم شود.

مقدمه:

چند دهه است که بحث از علم دینی و درافکندن تحولی اسلامی، به ویژه در عرصه‌ی علوم انسانی، چالش‌هایی را در ایران و جهان برانگیخته است. برخی «علم دینی» را این می‌دانند که مسلمانان علوم جدید را کنار بگذارند و با مراجعه به متون معتبر دینی (کتاب و سنت) از نو به تولید علم همت گمارند و برخی از برقراری نوعی تعامل بین آموزه‌های وحیانی و دستاوردهای علوم جدید سخن می‌گویند. عده‌ای این مفهوم را در حد تنفس در فضای پیش‌فرض‌های دینی و الهام گرفتن از متون دینی برای فرضیه‌سازی قلمداد می‌کنند و برخی حتی در مطلوبیت همین مقدار الهام‌گیری از دین برای تحول‌آفرینی در علم هم تردید دارند. در این میان، گروهی دیگران را به بی‌دینی متهم می‌سازند و عده‌ای مخالفان خود را به تعصب و علم‌کشی و عده‌ای هم در این میانه، از هر دو سو، به التقاط متهم می‌شوند. اما چرا این بحث‌ها در جامعه‌ی کنونی ما مطرح شده و چرا نزاع این اندازه شدید است؟ کسی که از منظری کلان به این نزاع‌ها بنگرد درمی‌یابد که همانند بسیاری از بحث‌هایی که ثمره‌ی اجتماعی دارد، مسئله فقط در اختلاف نظرات و مبناها خلاصه نمی‌شود، بلکه مسئله‌ی احتمالاً مهم‌تر، سوءتفاهم‌هایی است که بین افراد و گروه‌های فکری پیش می‌آید؛ تا حدی که گاه قرابت بین برخی از مدافعان علم دینی و برخی از مخالفان آن، بسیار بیشتر از قرابت بین کسانی است که از این اصطلاح استفاده می‌کنند.

یکی از مشکلات مهمی که بر مشکل فوق می‌افزاید، آمیخته شدن این مسئله با پاره‌ای از جنجال‌های سیاسی است. اگر سیاست‌زدگی افراطی‌ای که بر محیط اجتماعی و حتی محیط‌های علمی جامعه‌ی ما سایه افکنده هم در نظر آوریم، متوجه می‌شویم که چرا این بحث این اندازه جنجالی شده و بسیاری از افرادی که نه در علوم جدید تخصص دارند و نه در معارف اسلامی عمق پیدا کرده‌اند، وارد این عرصه شده و با اظهارنظرهای خود، بر ابهامات ناظران می‌افزایند، تلقی‌های ناصواب را ترویج می‌کنند و شناسایی معنای قابل دفاع از این اصطلاح را به چالش‌های بیشتری مواجه می‌سازند.

از راهکارهایی که می‌تواند از این سوءتفاهم‌ها، هم در میان موافقان و مخالفان این اصطلاح و هم در میان جامعه‌ی علمی‌ای که این نزاع را مشاهده می‌کند و گاه تحت تأثیر شعارهای موافق یا مخالف قرار می‌گیرد، بکاهد دقت در ریشه‌های تاریخی مسئله و دسته‌بندی معرفتی از کسانی است که در قبال این دیدگاه موضع گرفته‌اند تا معلوم شود که از منظر نیاز معرفتی و جدای از بحث‌های سیاسی، چرا این بحث در جامعه‌ی ما مطرح گردیده و واقعاً مدعای کسانی که خود را موافق یا مخالف آن معرفی می‌کنند، چیست و این دیدگاه‌ها چه اندازه به هم نزدیک یا از همدیگر دورند. چنین تحلیلی ما را در رسیدن به درک صحیحی از مسئله‌ی پیش‌آمده کمک می‌کند و از آنجا که «فهم سؤال، نیمی از جواب است» موضع‌گیری‌های احتمالی در قبال این مسئله را منطقی‌تر خواهد کرد و زمینه را برای ارائه‌ی تصویر معقولی از این مسئله و راهکارهای واقع‌بینانه فراهم می‌سازد.

بدین ترتیب، مسئله‌ی نوشتار حاضر این است که چه تحولات فکری‌ای منجر به پیدایش و طرح این مسئله در جامعه‌ی ما گردید و بر اساس مبانی معرفتی دیدگاه‌هایی که در قبال علم دینی موضع گرفته‌اند، چه دسته‌بندی کلانی از جریانات موافق و مخالف می‌توان ارائه داد و نهایتاً چه تصویر معقولی از علم دینی قابل ارائه است و راه وصول به چنین علمی چگونه خواهد بود. طبیعی است که برای پاسخ، ابتدا باید نگاه مختصری به علم جدید و جایگاه آن در غرب افکند، سپس ورود این علم به کشورهای اسلامی و تحولاتی را که در این راستا پدید آورد مورد ملاحظه قرار داد تا چرایی پیدایش مفهوم علم دینی، به نحو عام در جوامع اسلامی و به نحو خاص در ایران آشکار شود و آن گاه با دسته‌بندی منطقه‌ای از دیدگاه‌های موجود، جایگاه و مواضع کلی هر دیدگاه معلوم گردد تا هر کس بتواند به بررسی معقولی از دیدگاه‌ها نائل آید و موضعی شایسته اتخاذ نماید.

علم و دین، در کنار هم یا در مقابل هم

اگرچه در طول تاریخ، بین یافته‌های علمی بشر و آموزه‌های دینی، گاه اختلافات و تعارضاتی مشاهده می‌شده است، اما به ویژه در جهان اسلام، هیچ گاه جریان علم و جریان دین به عنوان دو جریان رقیب و متعارض شناخته نمی‌شد و نظام آموزشی نیز به گونه‌ای بود که فرقی بین آموزش مباحث علمی و مباحث دینی نمی‌گذاشت. در حوزه‌های علمیه، همان ‌قدر درس فقه و فلسفه و تفسیر رواج داشت که دروسی همچون طب و ریاضیات و نجوم و شخصی که در هر یک از این علوم تحصیل می‌کرد هم دانشمند محسوب می‌شد و هم دین‌دار. در تمدن اسلامی، دوره‌ی شکوفایی علم، دوره‌ی بالندگی دین و دین‌داری بود و دوره‌ی افول و انحطاط این تمدن، دوره‌ی انحطاط و افول هم علم و هم دین‌داری بود.


اما دنیای مسیحی از ابتدا وضعیت دیگری داشت. اگرچه در آنجا هم در قرون وسطا، مدارس و مجامع علمی وابسته به کلیسا بود و دو نهاد آموزشی موازی وجود نداشت، اما بر اساس مشهوری که امروزه شیوع دارد، کلیسا اجازه‌ی چندانی به رشد آزاد علمی نمی‌داد و لااقل این اندازه مسلم است که دوره‌ای که برای اروپاییان دوره‌ی دین بود، آن‌ها به لحاظ علمی نسبتاً عقب‌مانده بودند و دوره‌ی پیشرفت‌های علمی در غرب همراه بود با دوره‌ی انحطاط و زوال جایگاه دین در جامعه.

به هر حال، با تحولاتی که از دوره‌ی رنسانس در اروپا شروع شد و به شکل‌گیری تمدن جدید و مدرنیته انجامید، برای اولین بار، در طول تاریخ مشاهده می‌شود که جریان علم به تدریج سعی می‌کند جایگزین جریان دین شود. البته این واقعه نه در ده سال و صد سال، بلکه در طی چند قرن رخ داد. بسیاری از پیشگامان علم نوین (همچون رابرت بویل،[1] نیوتن[2] و لایب نیتس)[4] اما از طرفی ضعف مبانی فلسفی که از ابتدای رنسانس دامن‌گیر تفکر جدید شده بود و نیز ضعف کلیسا در مواجهه‌‌ی معقول و عمیق با پیشرفت‌های علمی و از طرف دیگر، نفش‌آفرینی علوم جدید در دستیابی روزافزون به تکنولوژی‌هایی که روال زندگی دنیوی را تسهیل و دنیازدگی انسان‌ها را تشدید می‌نمود، به شکل‌گیری جریان «علم‌زدگی»[5] انجامید که روزبه‌روز عرصه را بر دین و دین‌داری تنگ‌تر می‌کرد و بدین‌سان نزاع علم و دین در این تمدن جدی و جدی‌تر می‌گردید. با این حال، از آنجا که از سویی دین‌داری و پرستش در فطرت آدمیان نهاده شده و اعراض کامل از آن ممکن نیست و از سوی دیگر، علم جدید از عهده‌ی پاسخ‌گویی به پاره‌ای از نیازهای مهم انسان برنیامد و بلکه خود مشکلات جدیدی را در عرصه‌ی حیات انسانی پدید آورد، امروز در همان جوامع هم شاهد توجه مجددی به دین و معنویت هستیم.[3] نه تنها بین علم و دین تعارضی نمی‌دیدند، بلکه اساساً نظریات جدید علمی خود را به گونه‌ای مطرح می‌کردند که لااقل از نظر خود، به تقویت نگاه دینی به عالم منجر شود؛

ورود علم مدرن به جوامع اسلامی و طرح مسئله‌ی علم دینی

ورود علم جدید به کشورهای اسلامی اما حکایتی دیگر داشت. اگر تحولات علم جدید در مغرب‌زمین سیر تدریجی‌ای طی کرد و نشستن علم به جای دین چند قرن به طول انجامید، در کشورهای اسلامی (و بلکه عموم مشرق‌زمین) وضع دیگری رخ داد. تفوق تکنولوژیکی و نظامی غربیان در هنگام مواجهه با شرقیان، نوعی احساس ذلت و عقب‌ماندگی را در شرقیان دمید و برخی از شخصیت‌های مشرق‌زمین در برابر عظمت مادی خود را باختند. علم جدید را زاده‌ی فرهنگ جدید (آن هم فرهنگ بی‌دینی) دانستند و در کنار اصرار بر ورود علم، خواسته یا ناخواسته، بر ورود فرهنگ جدید نیز اصرار ورزیدند. روحیه‌ی استعماری حاکم بر سردمداران مغرب‌زمین نیز مزید بر علت شد و لذا ورود علم غربی از ابتدا، نه در بستری طبیعی، بلکه در وضعیتی تحمیلی به جوامع شرقی رخ داد. عده‌ای که برای تحصیل این علم راهی دیار فرهنگ شده بودند، چنان شیفته‌ی این علم گردیدند که به جای اینکه این علم را به تدریج در نظام آموزشی موجود تزریق کنند، نظام آموزشی موجود (مکتب‌خانه‌ها و حوزه‌های علمیه) را از اساس مورد بی‌اعتنایی قرار دادند و برای عرضه‌ی ‌این علوم، نظام آموزشی کاملاً جدیدی تأسیس نمودند. البته افراط و تفریط‌های پاره‌ای از دست‌اندرکاران نظام آموزشی قبلی نیز در وقوع این امر بی‌تأثیر نبود.

به تدریج در اغلب کشورهای اسلامی، شاهد رقابت دو نظام آموزشی هستیم؛ یکی نظام آموزشی سنتی که توسط رهبران دینی جوامع اسلامی مدیریت می‌شد و دیگری نظام آموزشی مدرن که غالباً توسط حکومت‌ها (حکومت‌هایی که عمدتاً تحت سلطه‌ی مستقیم یا غیرمستقیم کشورهای غربی بودند) تأسیس و اداره می‌گردید و از آنجا که بودجه‌های عمومی، که در اختیار حکومت‌ها بود، به سمت این مراکز هدایت می‌شد و کم‌کم آینده‌ی شغلی افراد جامعه نیز با این نظام آموزشی مدرن‌ گره می‌خورد، روز‌به‌روز موقعیت این‌ها مستحکم‌تر و موقعیت نهادهای آموزشی سنتی در جامعه ضعیف‌تر می‌گردید.

بدین ترتیب، چالشی که در غرب طی چند قرن بین علم و دین پدید آمده بود، در کشورهای اسلامی در کمتر از چند دهه محقق شد. پیروان علوم جدید، به تبع فضای پوزیتیویستی غربی، علوم سنتی و نظام آموزشی سنتی را غیرعلمی خواندند و آن را نماد «دین» و خود را نماد «علم» معرفی کردند و اغلب تحصیل‌کردگان نظام سنتی نیز به این ادبیات تن دادند و تقابل پیروان علوم جدید و پیروان علوم سنتی به عنوان تعارضات علم و دین در جامعه مطرح شد.[6]


با این حال، از همان اوان ورود این علوم، عده‌ای در صدد آشتی این دو عرصه بودند. برخی از اینان که هم دغدغه‌ی حفظ زندگی دینی را داشتند و هم خواهان دستیابی به پیشرفت‌های علمی بودند، توصیه‌های دین به علم‌آموزی را بر تعلیم و تعلم علوم جدید منطبق می‌دانستند و تنها هنگام مواجهه با تعارضات صریح آموزه‌های دینی با مدعیات علوم جدید، به چاره‌جویی می‌پرداختند؛ غافل از اینکه حتی از نظر پاره‌ای از متفکران غربی نیز علم جدید در یک نظام آموزشی خاص و با یک مبانی و پیش‌فرض‌های نظری و هنجاری خاص رشد می‌کند (هوسرل، 1388) و موارد تعارضش با دین، تنها به تعارض برخی از گزاره‌های علم جدید با برخی از گزاره‌های متون دینی محدود نمی‌شود.

علوم جدید، که مبتنی بر نگاه دیگری به عالم و آدم بود، مخصوصاً در مواردی که از طریق نظام آموزشی جدید تعلیم داده می‌شد، خواه‌ناخواه نسل جدیدی را شکل می‌داد که پایبندی سابق را به آموزه‌های دینی نداشت. شاید مواجهه با این نسل یکی از عوامل مهمی بود که کم‌کم اندیشمندان جامعه را متوجه اهمیت و عمق تعارض‌های برخی از دستاوردهای این علوم با اندیشه‌های دینی کرد و به تدریج عده‌ای پیدا شدند که خواستند این‌ بار به نحو عمیق‌تری تکلیف خود را در بین این دو عرصه‌ی معرفتی معلوم سازند. اکنون مسئله این گونه ملاحظه می‌شد که بین عقلانیت کنونی بشری و درک معارف انسان‌ها از آموزه‌های وحیانی ناسازگاری پدید آمده است و باید چاره‌ای اندیشید. آیا می‌توان علم جدید را به نحوی متحول ساخت که با نگاه دینی سازگار باشد؟ این اقدام بعدها در برخی از کشورها نام «اسلامی کردن علوم» را به خود گرفت و مسئله اصلی آن این بود که آیا می‌توان «علم»ی داشت که هم «عقلانیت بشری» را جدی بگیرد و هم توجه جدی و عمیقی به «آموزه‌های وحیانی» داشته باشد؟

برخی از متفکران مسلمان در چنین فضایی و با همین دغدغه، دست به تألیف بردند که شاید کتاب «اقتصادنا»ی شهید صدر از نمونه‌های بارز چنین اقدامی باشد. مطالبی چون استفاده از روش علوم مصطلح دینی، همچون استفاده از اصول فقه (البته با پیشنهاد انجام تحولاتی در آن)[7] یا به‌کارگیری روش‌های تفسیر قرآن در فهم علوم اجتماعی (حاج‌حمد، 1385: 105 تا 151) مطرح شد و برخی دغدغه‌ی این را داشتند که عطف توجهی به پیش‌فرض‌ها و مبادی متافیزیکی و اخلاقی علوم جدید (خصوصاً علوم اجتماعی) صورت گیرد و با تغییر آن‌ها، فضای حاکم بر علوم عوض شود (صافی، 1385 و رجب، 1383). معدود افرادی هم بودند که توجه داشتند که ابتدا باید ماهیت علم و معرفتی جدید و نسبت آن با دین و گزاره‌های وحیانی را از منظر فلسفی مورد بررسی قرار داد و آن گاه سخن از امکان تلفیق یا عدم تلفیق مطرح کرد.

هم‌زمان، دغدغه‌های جمعی و تشکیلاتی نیز در حال شکوفایی بود. در سال 1972م (1350ش) در آمریکا و کانادا، با همین دغدغه، «جمعیت جامعه‌شناسان مسلمان» تأسیس گردید. در 1974 اولین کنگره‌ی جهانی اقتصاد اسلامی در عربستان به راه افتاد و سپس در سال 1975 مرکز جهانی مباحث اقتصادی اسلامی تأسیس شد. در سال 1977 اولین کنگره‌ی جهانی ترکیب اسلامی در مکه آغاز به کار کرد و ظاهراً اولین بار در همین همایش، عبارت «اسلامی کردن دانش» مطرح گردید (باقری، 1382). در همین سال، همایش دیگری تحت عنوان کنگره‌‌‌ی جهانی اندیشه‌ی اسلامی با شرکت سی تن از دانشمندان و شخصیت‌های اسلامی در سوئیس تشکیل گردید که در پایان آن، شرکت‌کنندگان بر این نکته تأکید کردند که بزرگ‌ترین بحران معاصر جامعه‌ی اسلامی «بحران فرهنگی» است و خواستار تأسیس نهادی علمی، فکری و فرهنگی شدند که به اندیشه، معرفت و پژوهش علمی عمیق و پُرحوصله توجه نشان دهد.

در سال 1981 مؤسسه‌ی جهانی اندیشه‌ی اسلامی (المعهد العالمی للفکر الاسلامی) در ویرجینیای آمریکا رسماً تأسیس شد که در سال 1982، با همکاری دانشگاه اسلامی پاکستان، دومین کنگره‌ی جهانی اندیشه‌ی ‌اسلامی را با عنوان «اسلامی کردن معرفت» برگزار کرد و در پی آن، مانیفستی با عنوان «اسلامی کردن معرفت: مبادی کلی، راهکارها و اقدامات»[8] توسط اسماعیل الفاروقی منتشر شد. جالب اینجاست که تأسیس این مؤسسه در آمریکا تقریباً هم‌زمان با تأسیس ستاد انقلاب فرهنگی در ایران (1359) است که می‌خواست همان وظایف و اهداف را محقق کند، بدون اینکه این دو جریان اطلاعی از کار همدیگر اطلاع داشته باشند. البته مدتی بعد سید محمد نقب‌العطاس (که مدعی بود او اولین بار اصطلاح «اسلامی‌سازی معرفت» را ابداع کرده و دیگران (یعنی عبدالحمید ابوسلیمان نخستین رئیس مؤسسه‌ی سابق‌الذکر و اسماعیل الفاروقی، این اصطلاح را از او سرقت کرده‌اند)[9] مؤسسه‌ی بین‌المللی اندیشه و تمدن اسلامی[10] را با همین هدف در مالزی تأسیس نمود (باقری، 1382).

طرح مسئله‌ی علم دینی در ایران

اما جدای از اینکه چه کسی این اصطلاح را اول بار به کار برد، باید اذعان کرد که وقوع انقلاب اسلامی در ایران و تغییر حاکمیت یک نظام سیاسی در جهان از وضع غرب‌زده به وضعیت اسلامی، نقطه‌ی عطفی در این تحولات پدید آورد، خصوصاً که این نظام جدید نه تنها در صدد بود که به طور کلی، مبانی و تعالیم اسلام را در عرصه‌ی زندگی اجتماعی انسان‌ها پیاده کند، بلکه می‌خواست به طور خاص، نظام آموزشی رسمی را نیز از وضعیت غرب‌زده به وضعیت اسلامی تغییر دهد.

در این راستا، مؤسساتی همچون دفتر همکاری‌های حوزه و دانشگاه[11] و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت) تأسیس شدند که دغدغه‌ی تأسیس یا تدوین علومی که با اسلام سازگار باشند داشتند و مراکز آموزش عالی‌ای مانند دانشگاه امام صادق (علیه‌السلام) و مؤسسه‌ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی راه‌اندازی شدند که در صدد ارائه‌ی نمونه‌ای از دانشگاه اسلامی بودند که به طور توأمان به ارائه‌ی تعالیم اسلامی و علوم غربی بپردازند و فرآیند تولید علم دینی را از طریق تربیت نیروهایی که با هر دو عرصه‌‌ی علوم جدید و علوم دینی آشنا باشند پیگیری نمایند.


در کنار این اقدامات سخت‌افزاری، اقدامات نرم‌افزاری نیز آغاز شد و از اولین اقدامات، ارائه‌ی آثار و نوشته‌هایی بود به منظور ارائه‌ی نمونه‌هایی عینی از علوم انسانی اسلامی. به دلایل مختلف،‌ از جمله عدم درک صحیحی از ماهیت علوم جدید و نیز عدم برخورداری از توان علمی لازم و رواج ساده‌انگاری در تحلیل مسئله، اولین آثار در این زمینه، تلاش‌هایی بود که عملاً و چه بسا ناخودآگاه، علوم جدید غربی را متن اصلی قرار می‌داد و سعی می‌کرد با استشهاد به برخی از آیات و روایت و حذف برخی از موارد صریحاً ضداسلامی، متون جدیدی پدید آورد.

این مطلب در قالب کتاب‌هایی با عناوینی همچون روان‌شناسی اسلامی[12] و جامعه‌شناسی اسلامی بروز کرد؛ اما بیش از آنکه به بسط اندیشه‌ی جدیدی منجر شود، به ظواهر مجموعه‌های التقاطی‌ای انجامید که نه عاملان اسلامی را خشنود می‌کرد و نه محققان علوم جدید را. لذا نوعی حساسیت ذهنی منفی نسبت به ایجاد علم دینی پدید آورد که هنوز نیز بسیاری از مخالفت‌ها را می‌توان ناشی از همان سابقه‌ی ذهنی دانست.[13]

با گذشت زمان و عمق یافتن بحث‌ها و به ویژه در اثر انباشت تجربه‌ها از سویی و طرح بحث‌هایی در زمینه‌ی فلسفه‌ی علم، فلسفه‌ی دین و سایر مباحث بنیادی مربوطه، از سوی دیگر، سطح بحث‌ها در کشور ارتقا پیدا کرد و کم‌کم آثار متعددی درباره‌ی نقش مؤلفه‌های غیرتجربی در علوم تجربی، جایگاه و کارکرد معرفتی دین در عرصه‌های مختلف زندگی و… پدید آمد و کم‌کم این بحث عنوان کلی «علم دینی» به خود گرفت و موافقان و مخالفان با این ادبیات به نقد مواضع همدیگر پرداختند.

ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها:

[1]. او بر این باور بود که «علم یک رسالت دینی است که عبارت است از باز نمودن اسرار صنع بدیعی که خداوند در جهان پدید آورده است.» (باربور، 1374: 45)
[2]. نیوتن در مقدمه‌ی کتاب معروفش «Principia» توضیح می‌دهد که اساساً این کتاب را به عنوان برهانی بر وجود خدا نوشته است. وی در زمان خود، نه تنها به عنوان یک فیزیک‌دان، بلکه به عنوان یک متکلم و الهی‌دان شناخته می‌شد (باربور، 1374: 49، 53 و 59).
[3]. او معتقد بود: «این، خصوصاً در علوم است که ما عجایب خداوند را می‌بینیم، قدرت و حکمت و نیکی او را.» به نقل از گلشنی، 1385.
[4]. در این زمینه، برخی به تفصیل از پیش‌فرض‌های دینی پیشگامان علوم جدید سخن گفته و نشان داده‌اند که این پیش‌فرض‌ها چه نقش عظیمی در شکل‌گیری و تکوین علم جدید داشته است (برت، 1369).
[5] .Scientism
[6] . برای نگاهی آسیب‌شناسانه به ورود علم در جوامع اسلامی و خصوصاً ایران، ر.ک.به: پارسانیا، 1383: 163 تا 174 و نیز گلشنی، 1385: 27.
[7]. این مطلب در توصیه‌های طه جابر العلوانی مشاهده می‌شود (جابر العلوانی، 1415 و نیز 1385: 153 تا 196) و در ایران نیز سید منیرالدین حسینی هاشمی با تأسیس آکادمی علوم اسلامی (بعدها: فرهنگستان علوم اسلامی) ظاهراً وجهه‌ی همت خود را در اصلاح و بازسازی علم اصول فقه گذاشت و به نظر می‌رسد سید احمد عابدی شاهرودی، در مقاله‌ی «نظریه‌ی علم دینی بر پایه‌ی سنجش علم و دین» (عابدی شاهرودی، 1385: 75) نیز چنین دغدغه‌ای دارد.
[8]. خلاصه‌ای از این کتاب با معرفی آثار این مؤسسه تا سال 1995، در کتابی تحت عنوان «معرفت‌شناسی اسلامی، طرح، برنامه، عملکرد» به قلم همان مؤسسه و با همکاری مؤسسه‌ی تحقیقاتی ایران و اسلام در ایران، به زبان فارسی منتشر شده است (فاروقی، 1374).
[9]. این ادعا در سخنرانی وی در 1992 در دانشگاه بین‌اللملی کوآلالامپور مالزی، که به دعوت رئیس این دانشگاه، عبدالحمید ابوسلیمان، برگزار شده بود، مطرح گردیده است (مرادی، 1385). البته اصل این ایده را شاید بتوان به ابوالاعلی مودودی و دهه‌ی 1930 و سخنرانی وی در دانشگاه علیگره هند برگرداند که در آنجا از ضرورت تأسیس دانشگاه اسلامی و اسلامی کردن دانش سخن گفت و تصریح کرد که «تجدیدگرایان کافی می‌دانند که به فهرست دروس، معارف اسلامی را بیفزایند؛ اما این تبعیت کورکارانه و اسلامی کردن فریب‌کارانه نمی‌تواند دوام بیاورد و باید جهت‌گیری اسلامی را در کل نظام آموزشی وارد کرد.» (گلشنی، 1385)
[10]. international institute of Islamic thought and Civilization
[11]. این دفتر که از ابتدا با هدفی متمایز تأسیس شد، ‌به تدریج به صورت یک مؤسسه‌ی رسمی پژوهشی همچون سایر مؤسسات از این دست درآمد و اکنون با عنوان «پژوهشگاه حوزه و دانشگاه» به عنوان یک پژوهشگاه در میان خیل پژوهشگاه‌های کشور و بدون تمایز ماهوی چندانی، به فعالیت‌های خود ادامه می‌دهد.
[12]. برای مشاهده‌ی نمونه‌ای از کتابی با همین نام و همین رویکرد، که مورد نقد قرار گرفته است، ر.ک.به: باقری، 1382: 216.
[13]. این مطلب به محققان پاکستانی و خصوصاً همین جریان «اسلامی کردن معرفت» نسبت داده می‌شود، در حالی که بسیاری از محققین پیرو این جریان، مطلب فوق را تهمتی می‌دانند که از عدم مطالعه‌ی آثار این محققان و در نتیجه، برخورد ژورنالیستی با آن‌ها رخ داده است (مرادی، 1385).

*حجت‌الاسلام دکتر حسین سوزنچی/ عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام)

 نظر دهید »

مرگ

25 شهریور 1393 توسط خاكستر

قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ و مُلَقِیكُمْ‌
اهمّیت یاد مرگ
1:با شهداي احد محشور ميشود
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله: قِیلَ یا رَسُولَ اللَّه هَلْ یحْشَرُ مَعَ الشُّهَداءِ اَحَدٌ. قالَ نَعَمْ مَنْ یذْكُرُ الْمَوْتَ بَینَ الْیوْمِ وَاللَّیلَةِ عِشْرِینَ مَرَّةً؛
2:زيرك ترين مردم هست
سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله‌ای الْمُؤْمِنِینَ اَكْیسُ. فَقالَ أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَأَشَّدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْداداً؛ (6) از حضرت رسول خداصلی الله علیه وآله سؤال شد: زیرك‌ترین مردم چه كسی می‌باشد؟ فرمود: آن كس كه بیشتر یاد مرگ كند و زیادتر مهیای آن شده باشد
3: هر روز مرگ لمس ميكند
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «ما مِنْ اَهْلِ بَیتِ شَعَرٍ وَلا وَبَرٍ اِلّا وَمَلَكُ الْمَوْتِ یتَصَفَّحُهُمْ فِی كُلِّ یوْمٍ خَمسَ مَرَّاتٍ؛ (8) هیچ خانواده‌ای؛ از شهر نشین و بادیه نشین نیست مگر اینكه فرشته مرگ شبانه روزی پنج بار آنان را از نظر می‌گذراند.»
حضرت مسیح علیه السلام در جواب حواریین كه سؤال كردند؛ «مَنْ اَولِیاءُ الَّذِینَ لا خَوفٌ عَلَیهِمْ وَلاهُمْ یحْزَنُونَ؛ اولیایی كه هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست چه كسانی هستند؟»
از ویژگیهای اولیای خدا را دوست داشتن یاد مرگ و رها نمودن یاد دنیا معرفی می‌كند و می‌فرماید: «اَحَبُّوا ذِكْرَ الْمَوْتِ وَتَرَكُوا ذِكْرَ الْحَیاةِ؛ (9) یاد مرگ را دوست دارند و یاد زندگی را رها می‌كنند.»

حالات امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است كه: «اِذا ذَكَرَ الْمَوْتَ بَكَی وَاِذا ذَكَرَ الْقَبْرَ بَكَی وَاِذا ذَكَرَ الْبَعْثَ وَالنُّشُورَ بَكَی وَاِذا ذَكَرَ الْمَمَرَّ عَلَی الصِّراطِ بَكَی وَاِذا ذَكَرَ الْعَرْضَ عَلَی اللَّهِ ذِكْرُهُ شَهَقَ شَهْقَةً یغْشَی عَلَیهِ مِنْها؛ (10) وقتی یاد مرگ می‌كرد، می‌گریست. و چون یاد قبر می‌كرد، می‌گریست. و چون از [قیامت و] بعث و نشور یاد می‌كرد، می‌گریست. و چون متذكّر عبور از صراط می‌شد، می‌گریست. و هر گاه به یاد توقف در پیشگاه خدای تعالی [در محشر] می‌افتاد، فریادی می‌زد و بی هوش [روی زمین] می افتاد.»

پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله در این باره می‌فرماید: «اَفْضَلُ الْعِبادَةِ ذِكْرُ الْمَوتِ وَاَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوتِ؛ (11) برترین عبادت یاد مرگ است و برترین تفكّر یاد مرگ است.»
آثار یاد مرگ
1. غفلت زدایی و آگاهی بخشی
امام صادق علیه السلام در مورد تأثیر عمیق یاد مرگ بر بیداری روح و جان آدمی می‌فرماید: «ذِكْرُ الْمَوتِ یمِیتُ الشَّهَواتِ فِی النَّفْسِ وَیقْطَعُ مَنابِتَ الْغَفْلَةِ وَیقَوِّی النَّفْسَ بِمَواعِدِ اللَّهِ وَیرِقُّ الطَّبْعَ وَیكْسِرُ اَعْلامَ الْهَوَی وَیطْفِی ءُ نارَ الْحِرْصِ وَیحَقِّرُ الدُّنْیا؛ (13) یاد مرگ خواهشهای باطل را از دل زایل می‌كند و ریشه‌های غفلت را می‌كند و دل را به وعده‌های الهی قوی و مطمئن می‌گرداند و طبع را رقیق و نازك می‌سازد و عَلَمهای هوا و هوس را می‌شكند و آتش حرص را فرو می‌نشاند و دنیا را حقیر و بی مقدار می‌سازد.»
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «مَنْ كانَ مَعَهُ كَفَنُهُ فِی بَیتِهِ لَمْ یكْتَبْ مِنَ الْغافِلِینَ؛ (14) كسی كه كفنش با او در خانه‌اش باشد، از غافلان به شمار نمی‌آید.»
و یا اینكه می‌فرماید: «اِذا اَنْتَ حَمَلْتَ جَنازَةً فَكُنْ كَاَنَّكَ اَنْتَ الْمَحمُولُ؛ (15) هنگامی كه جنازه كسی را برداشتی، فكر كن كه گویا تو خود آن كسی هستی كه [در تابوت است و] آن را برداشته اند.»
2. زهد و بی رغبتی به دنیا
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «اَكثِرُوا مِنْ ذِكْرِ الْمَوتِ فَاِنَّهُ یزْهَدُ فِی الدُّنْیا؛ (18) مرگ را بسیار یاد كنید؛ زیرا یاد مرگ از میل و رغبت به دنیا می‌كاهد.»
ابی عبیده از امام باقرعلیه السلام تقاضای موعظه‌ای كرد، ایشان به عملی توصیه نمودند كه اثر آن زهد در دنیاست: «قُلْتُ لِاَبِی جَعْفَرٍعلیه السلام حَدِّثْنِی بِما اَنتَفِعُ بِهِ فَقالَ یا اَبا عُبَیدَةَ اَكْثِر ذِكْرَ الْمَوتِ فَاِنَّهُ لَمْ یكْثِر الْاِنسانُ ذِكْرَ الْمَوتِ اِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیا؛ (19) به امام باقرعلیه السلام عرض كردم: چیزی بفرمای كه از آن سود برم. فرمود:‌ای ابا عبیده! زیاد مرگ را یاد كن! چه هر انسانی آن را بسیار یاد كند، نسبت به دنیا بی رغبت می‌شود.»
رسول خداصلی الله علیه وآله در تفسیر زهد می‌فرماید: «الزُهدُ فِی الدُّنیا قَصرُ الْاَمَلِ وَشُكرُ كُلِّ نِعْمَةٍ وَالْوَرَعُ عَنْ كُلِّ ما حَرَّمَ اللَّه؛ (20) زهد در دنیا [همان] كوتاه كردن آرزو و به جای آوردن شكر هر نعمت و پرهیز از تمامی محرمات الهی است.»
پیامر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «كَیفَ كانَ ذِكرُ صاحِبِكُمْ لِلْمَوتِ؛ رفیق شما با یاد مرگ چگونه است؟ آنها عرض كردند؛ «ما كُنَّا نَكادُ نَسْمَعُ یذْكُرَ الْمَوتَ؛ نشنیده ایم كه از مرگ یاد كند.» آنگاه رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «فَاِنَّ صاحِبَكُمْ لَیسَ هُناكَ؛ (21) رفیق شما دارای موقعیتی نیست كه شما می‌گویید.»
انسانی كه دلبستگیهایی به دنیا پیدا كرده، بعضی از این دلبستگیها به دلبستگی دیگری می‌انجامد تا او را هلاك می‌كند؛ همچنان كه حضرت عیسی علیه السلام فرمود: «مَثَلُ طالِبِ الدُّنیا مَثَلُ شارِبِ ماءِ الْبَحرِ كُلَّما اِزدادَ شُرباً اِزدادَ عَطَشاً حَتّی یقْتُلَهُ؛ (22) حكایت طالب دنیا، حكایت كسی است كه از آب دریا می‌نوشد. هر چه بیشتر بنوشد، بر عطش او افزوده شود تا او را بكشد.»
با یاد مرگ، به تدریج دیدگاه انسان نسبت به دنیا تغییر می‌كند؛ به طوری كه به مقدار اندكی از آن راضی می‌گردد. امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می‌فرماید: «مَنْ اَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوتِ رَضِی مِنَ الدُّنْیا بِالْیسِیرِ؛ (23) كسی كه بسیار یاد مرگ كند، به مقدار كمی از دنیا راضی می‌شود.»
همچنین، با كسب زهد كه در اثر یاد مرگ پدید می‌آید تحمل سختیها و مشكلات دنیا بر او دشوار نمی‌باشد. پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله فرمود: «مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنیا هانَتْ عَلَیهِ الْمُصِیبات؛ (24) هر كه دل از دنیا بركند، مصیبتهای آن بر او آسان می‌شود.»
3. كوتاهی آرزو
حضرت علی علیه السلام به این نتیجه ناپسند اشاره و به عنوان یك قانون كلی مطرح می‌نماید و می‌فرماید: «مَا اَطَالَ عَبدٌ الْاَمَلَ إلاَّ أَسَاءَ الْعَمَلَ؛ (26) هیچ بنده‌ای آرزویش را طولانی نمی‌كند، جز اینكه عملش را بد می‌كند.»
به همین علت، ایشان آرزوی طولانی را به عنوان یكی از مواردی كه از گسترش آن در امت اسلامی ترس داشت معرفی نموده، می‌فرماید: «إنَّ اَخَوفَ مَا أخَافُ عَلیكُم خِصلَتَانِ، إتِّبَاعُ الْهَوَی وَطُولُ الْاَمَلِ، فَأمَّا إتِّبَاعُ الْهَوَی فَیصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَأمَّا طُولُ الْاَمَلِ فَینسِی الْآخِرَةَ؛ (27) وحشتناك‌ترین چیزی كه از آن بر شما می‌ترسم دو خصلت است: پیروی هوی و آرزوی دراز. پیروی هوی [شما را] از حق باز می‌دارد و آرزوی دراز [شما را] از یاد آخرت به فراموشی می‌اندازد.»
در دستورات اسلامی نیز بر كوتاهی فكر و اندیشه در مورد ساعتهای آینده دنیا، و منع از مشغول ساختن ذهن به امور دنیایی آتی، و مغتنم شمردن فرصتها بسیار سفارش شده است؛ همچنان كه پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: «اِذَا أصبَحْتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ وَإذَا اَمسَیتَ فَلاَ تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ وَخُذْ مِنْ صِحَّتِكَ لِسُقمِكَ، وَمِنْ شَبَابِكَ لِهَرَمِكَ وَمِنْ حَیاتِكَ لِوَفَاتِكَ، فَاِنَّكَ لاَ تَدْرِی مَا اسْمُكَ غَداً؛ (28) چون به صبح می‌رسی درباره عصر فكر نكن و چون به عصر رسیدی درباره صبح فكر نكن. از سلامتی برای بیماریت و از جوانی برای پیریت، و از زندگی برای مرگت استفاده كن؛ زیرا نمی‌دانی فردا زنده‌ای یا مرده.»
نتیجه سخن
امام سجادعلیه السلام باشد در آن هنگام كه خبر مرگ كسی به ایشان می‌رسید و یا خود مرگ را یاد می‌كرد: «سَلِّمنَا مِن غُرُورِهِ، وَآمِنَّا مِنْ شُروُرِهِ، وَانصِبِ الْمَوتَ بَینَ اَیدِینَا نَصباً وَلاَ تَجعَل ذِكرَنَا لَهُ غِبّاً؛ (32) [خداوندا!] ما را از فریب دنیا به سلامت بدار و از شرّ و فساد آن ایمن بخش و مرگ را در برابر ما بنمایان و روزی مباد كه از یاد مرگ غافل باشیم.»

 نظر دهید »

بر غدير چه گذشت ؟

25 شهریور 1393 توسط خاكستر

بسم الله الرحمن الرحيم


بر غدير چه گذشت ؟
در غدير حدود صدهزار تن از مسلمانان حضورداشتند و مشاهده كردند كـه پـيـامـبـر بـا جـمـلاتى رسا و بدون كمترين ابهام على(ع) را هـدايـتـگر امت, سرپرست و زمامدار مسلمانان و جانشين خود معرفى فـرمـود. نـخـسـتين تبريك گويان به على(ع) عمربن خطاب و ابوبكر بـودنـد(1). پـس از رحـلت پيامبر(ص) در حالى كه هنوز پيكر مقدس رسـول خـدا(ص) دفن نشده بود مردم در پايمال كردن حق على(ع) پيش تـاخـتـند كه گويا پيرامون منزلت على(ع) كمترين سخنى از هيچ كس نـشـنـيـده اند و پيامبر آن سخنان را در تاءكيد بر جايگاه على(ع) بـيـان نكرده است. امروز نيز اين كج روى براى بسيارى باقى است. اما آيا مى توان در كوشش پيامبر براى معرفى جايگاه على(ع) ترديد كـرد؟ آيـا رسـول خـد(ص) از بـيراهه روى مردم پس از خود با خبر نـبـود؟ در صـورت اطـلاع, چـه تدابيرى انديشيد تا رويدادهايى كه مى دانيم پيش نيايد؟
اين وقايع به چه سبب تحقق يافت؟
شك نيست كه رسول خدا(ص) از همه آن مسايل با خبر بود. او حتى در روزهـاى پـيـش از رحلت, فرمود: بزودى فتنه ها همچون امواج تاريك شـب (بـه سـوى امت من) روى مىآورد. آن حضرت پيش بينى هاى فراوان ديـگـرى نـيز كرده كه منافقان بيشتر آن را خنثى ساختند. چه بسا بـه سـبـب هـمـان تاءكيدها و پيش بينى ها بود كه منافقان ورزيده مـديـنـه بـيـشـتر از قبل مانع اجراى فرمانهاى حضرت شدند. بدين تـرتـيـب, بايد به فراموشى سپردن غدير را به عواملى ديگر مربوط دانست كه اين گفتار بدان مى پردازد.
پيشگيرى از انتشار فضايل على(ع)
1 ـ حـقـيـقت آن است منافقانى كه پيرامون پيامبر را احاطه كرده بـودنـد و گاه خويشتن را به پيامبر منسوب مى دانستند, از ديرباز هـرگاه رسول خدا(ص) مى خواست از فضايل على(ع) حقيقتى نقل كند به شـيوه هاى مختلف از انتشار آن جلوگيرى مى كردند. در صحيح بخارى و مـسـلـم دهها روايت نقل شده كه در همه آنها چنين آمده است: چون سـخـن پـيامبر بدينجا رسيد عده اى فرياد كردند يا تكبير گفتند و نـگـذاشتند حضرت سخنش را به پايان برساند.(2) اين توطئه ها چنان نـيـرومـنـد بـود كـه در بـاز گـشـت از حجه الوداع چون آيه ((يا ايـهـاالـرسول)) نازل شد, رسول خدا(ص) نخست در ابلاغ آن به مردم درنـگ كـرد. زيرا بيم داشت كه رياست جويان فرصت طلب با اعتراض, مانع پذيرش عمومى شوند يا توطئه اى عليه وى به اجرا گذارند. (3) بدين منظور, نويد الهى بر پيامبر نازل گرديد كه:
((والـلـه يعصمك من الناس)) تو ماءموريت خويش را به انجام رسان و در هـر حال خداوند تو را از (شر توطئه هاى) مردم حفظ خواهد كرد.
بـا اين حال, پس از ابلاغ پيام, چهارده تن از همراهان حضرت باهم پـيـمان بستند كه هرطور شده نگذارند خلافت پس از رسول خدا(ص) به عـلى(ع) برسد. آنگاه طرح ترور پيامبر را قبل از رسيدن به مدينه به اجرا گذاشتند كه بى نتيجه ماند.(4)
دستهاى توطئه
2 ـ شـمـار حـاضران در غديرخم حدود صد هزارتن ياد شده است. عدد افـرادى كه در آن واقعه حضور داشتند و به مدينه بازگشتند بسيار كـمـتر از اين رقم بود. در اين ميان, برخى زن و عده اى سالخورده بـودنـد و در هـيچ يك از صحنه هاى اجتماعى حضور نداشتند تا نقشى ايـفـا كـنـند. گروهى نيز منافقان و رياست طلبانى بودند كه عهد بـسـتـه بـودنـد بـكـوشـنـد زمـامـدارى پس از پيامبر(ص) به على بـن ابى طالب(ع) منتقل نشود. بخوبى معلوم است كه اين گروه فرصت طـلـب بـه طـور طبيعى مى كوشيدند تا آنجا كه ممكن است با تبليغ, تـوطـئـه, تـهديد يا تطميع, شاهدان ماجراى غدير را به سوى خويش جـلـب كنند و يا دست كم به بى طرفى وادارند. چنانكه حوادث پس از رحـلت رسول خدا نشان داد اغلب شاهدان غدير طرفدار خلفا شدند يا دسـت كم بى طرف ماندند. با همه اينها, از آنجا كه خفقان آن ايام بـسـيارى از حوادث آن روزها را پنهان داشته يا دگرگون ثبت كرده اسـت, بـعـيـد نـيـسـت عده اى سر به مخالفت برداشته و سركوب شده بـاشـند. چنانكه شواهدى نيز اين امر را تاءييد مى كند. وقتى نقل حـديـث پـيـامـبر پيرامون مسايل اخلاقى و احكام براى مدت صد سال مـمنوع باشد, طبيعى است كه اخبار سياسى و اجتماعى آن دوران همه بـه سـخـتـى بـه نـسل بعد منتقل شود و چه بسا گروههايى از مردم مـديـنـه بـا يـاد آورى غـديـر بـه مـخالفت با غاصبان حق على بن ابى طالب(ع) پرداخته, سركوب شده باشند.
موضع گيرى مردم
3 ـ اهـالـى مـدينه در برابر منزلت الهى و سياسى على بن ابى طالب چـنـد گروه بودند. كسانى چون مقداد و سلمان وابوذر تا پايان از جـانـبـدارى خود دست بر نداشتند و تا امام با مخالفان خود بيعت نـكـرد تن به بيعت ندادند. بعد از آن نيز پيوسته زير نظر بودند و گـاه بـا شـكنجه به سكوت واداشته مى شدند. گروهى سازمان يافته ديـگـرى بـود كـه بـه دلايـلى كه بر خواهيم شمرد در انتظار رحلت پـيـامـبراكرم(ص) به سر مى بردند تا حكومت را به دست گيرند. جمعى نـيـز مـسـلمانان عادى بودند كه چندان به امور سياسى و اجتماعى كـارى نـداشـتـند و ايمان به اسلام نزد آنها جز ترك برخى گناهان نبود.
حركتهاى مرموز
4 ـ روز رحـلـت پـيـامبر در مدينه را بايد شديدترين ايام حزن و حـيـرت مسلمانان ياد كرد. در آن روز, جز عده اى كه در كمين چنين فرصتى به سر مى بردند, بقيه سخت گرفتار ماتم و بهت گشته, بيمناك آيـنـده خود و اسلام بودند. آن روزها عده اى ادعاى پيغمبرى كرده, در پـى فـرصـتـى براى حمله به مدينه بودند. گروهى از قبايل غير مـسـلـمان شبه جزيره يا كشورهاى همسايه نيز با اين فرصت طلبان, هـم انـگيزه و هم راءى بودند. در اين زمان, عاقلانه ترين كارى كه به ذهن مردم ساده انديش مى رسيد اين بود كه در مقابل ناآراميهاى احـتـمالى شهر, آرامش و انزوا اختيار كنند و نامطمئن از پيروزى كسى, به مخالفت با ديگرى برنخيزند. اين مردم هنوز سابقه جنگهاى داخـلـى عـرب را از يـاد نبرده بودند كه گاه براى به دست آوردن چـراگـاه حـيواناتشان سالها به كشتار يكديگر مى پرداختند. سر در گمى مردم مدينه در آن روز وصف نشدنى است.
وفـات پـيامبر براى بيشتر مردم كاملا در باور نمى گنجيد; تا آنجا كـه انـكـار وفـات او مـمـكن مى نمود. در اين موقعيت, براى فرصت طـلـبـان, بهترين زمان براى نيل به بزرگترين مقاصد سياسى فراهم بـود, بـه خـصـوص اگـر از سـالـها پيش در انديشه اين روز به سر مـى بـردنـد و بـرايش نقشه داشتند. جز توطئه گران هيچ مسلمانى بـاور نمى كرد كه عده اى در آن ساعات, پيكر مطهر پيامبر(ص) را بى غـسل و كفن رها كرده, به دنبال اخذ راءى و بيعت براى رياست خود بـاشند. شايد هم مى انديشيدند اگر كسى در پى اين مقاصد باشد, جز شـرمـسـارى و شكست چيزى به دست نمىآورد. افزون بر اين, آن گونه هـم دورنـگـر و چـاره انـديش نبودند تا حركتهاى مرموز را بزودى شـنـاسـايـى كـنند و براى جلوگيرى از آن, تصميم فورى گيرند.
بـراى آنـهـا نـيـز كـه بـه مـنـزلـت اهـل بـيـت(عليهم السلام) و امـيـرمـومنان(ع) آشنايى داشتند باور اينكه عده اى اندك بخواهند بـر مـنـاصـب آنـان تـكيه زنند, بسيار دور و دشوار بود; حتى تا مـدتـهـا كسانى نمى توانستند بپذيرند كه فرزند ابوقحافه زمامدار مـسـلـمـانـان شده است و فرزند ابوطالب عزلت نشين خانه. يعقوبى مـى نـويـسـد: چـون جـنـجال بيعت با ابوبكر بالا گرفت, ((براء بن عـازب)) بـا تـعجب و حيرت به خانه بنى هاشم آمده, گفت: باابوبكر بـيـعت شد! آنان گفتند: مسلمانان در غياب ما چنين نخواهند كرد.
مـا بـه مـحمد(ص) سزاوارتريم. پس عباس گفت: به خداى كعبه, چنين كـردنـد!(5) ابن ابى الحديد مى نويسد: در همان روزهاى سقيفه كسى از بستگان على(ع) اشعارى در مدح او سرود كه ترجمه آن چنين است: هـرگـز فـكـر نـمـى كـردم رهبرى امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلب كنند…(6)
ترفندها براى همراه سازى مردم
5 ـ از آنـجـا كـه رويـدادهـاى پـس از رحلت پيامبر اغلب از طرف مـخـالـفـان شـيـعه نگاشته شده است و پس از آن نيز بيشتر تاريخ نـگـاران, عـنـاصـر وابـسته به دربار خلفا بودند, كشف حقايق از لابـه لاى آن اخـبـار امـرى دشـوار اسـت و بـر همين اساس, به درستى نـمـى توان دانست كه بعد از رحلت رسول اكرم(ص) آنها كه حكومت را بـه دست گرفتند, كردار خويش را چگونه توجيه كردند و به مردم چه گـفـتند! آيا مردم بيعت خود با على بن ابى طالب(ع) در غدير را فـراموش كرده بودند؟ آيا با خود نمى گفتند چگونه آن بيعت را نقض مـى كـنـنـد؟ مگر نه اين است كه عرب براى بيعت و عهد خود بيش از چـيـزهـاى ديـگر اهميت قائل بود؟ بنابراين, رفتار خود را چگونه تـوجـيـه كردند؟ آيا ابوبكر و عمر از اولين كسانى نبودند كه در سـرزمين غدير با على(ع) بيعت كردند؟ با اين حساب در انظار عموم چـگـونه توانستند رفتار خود را تا اين حد قانونى نمايش دهند يا دسـت كـم بـر خلاف سفارش پيامبر ندانند؟! انصار چه فكر مى كردند؟ آنـهـا براى اقدام خود چه بهانه اى داشتند؟! آنچه مى توان گفت ايـن اسـت كـه از هـجـدهم ذىحجه تا 28 ماه صفر سال يازدهم هجرى رخـداد حـوادث حاكى از آن است كه عده اى زمينه هاى به خلافت رسيدن عـلـى بن ابى طالب(ع) را ناهموار ساختند و چه بسا در اين باره با گـروهـى به گفتگوهاى سرى پرداختند. هرچه هست, وقتى رسول خدا(ص) وفـات كـرد, دسـت كـم برخى از مردم, حتى آنان كه با خليفه جديد بـيـعت كردند, گمان نمى بردند اين بيعت به معناى ((غصب مقام على بن ابى طالب(ع))) است.
شـايـدهـم بـه آنها چنان نمايانده بودند كه آنچه در غدير بر آن تـعـهـد سپرده اند تعهدى لازم الاجرا نيست يا تعهد امروز به معناى نـقـض تـعـهـد غدير نيست. بدين معنى كه خليفه اى كه امروز با او بـيـعـت مى شود مجرى حكومت است نه رهبر امت. بنابراين, مى شود كه رهـبـر معنوى فرد ديگرى باشد و مجرى كارها شخص ديگر! اما بيشتر چـيزى كه به طور رسمى, پس از رحلت پيامبراكرم(ص), بهانه سرپيچى از بـيـعـت غـديـر شمرده مى شد, ادعاى عمر و ابوبكر مبنى بر نسخ فرموده رسول خدا(ص) بود.
ابـان بـن ابى عياش مى گويد: امام باقر(ع) فرمود: ما اهل بيت از سـتـم قريش و متحد شدنشان عليه ما و كشتن, چه چيزها ديده ايم, و شـيـعيان و دوستداران ما چه ها ديده اند؟! پيامبر(ص) از دنيا رفت در حـالـى كـه در بـاره حـق مـا اقدام فرموده بود و به اطاعت ما فـرمـان داده و ولايـت مـا را واجب كرده بود و به مردم خبر داده بـود كه ما صاحب اختيارتر از خود آنها بر ايشانيم و دستور داده بود كه حاضرانشان به غايبان برسانند.
آنان بر ضد على(ع) متحد شدند. آن حضرت هم با آنچه پيامبر(ص) در بـاره او فـرمـوده بود و عموم مردم شنيده بودند, در مقابل آنان اسـتدلال كرد. گفتند: درست مى گويى, پيامبر(ص) اين را فرموده است ولـى آن را نـسـخ كـرده و گـفته: ((ما اهل بيتى هستيم كه خداوند عـزوجـل مـا را بزرگوار داشته و انتخاب كرده و دنيا را براى ما راضـى نـشـده اسـت و خـداونـد نـبـوت و خـلافـت را بـراى ما جمع نـمـى كـنـد.))(7) چـهار تن بر درستى سخن او گواهى دادند: عمر و ابـوعـبيده و معاذ بن جبل و سالم مولى ابى حذيفه. اينان مساءله را بـر مـردم مـشـتبه كردند, مطلب را بر آنان راست جلوه دادند. ايـشـان را بـه عـقب برگرداندند و خلافت را از جايى كه خدا قرار داده بود, خارج كردند.
بـر ضـد انصار با حق ما و دليل ما استدلال كردند و خلافت را براى ابـوبـكـر مـنـعقد ساختند. ابوبكر هم آن را به عمر برگرداند تا كـارش را جـبـران كرده باشد.(8) به سبب همين پندار بود كه وقتى بـعـدهـا على(ع) و فاطمه(س) از انصار كمك خواستند, آنها گفتند:
اى دختر پيامبر(ص) (اين كار گذشت) ما با اين مرد (ابوبكر) بيعت كـرديـم. اگـر پسرعموى شما پيش از اين بيعت از ما بيعت مى خواست مـا جز او با ديگرى بيعت نمى كرديم! على(ع) در جواب آنها مى گفت: آيـا بـايـد جـنازه پيامبر را در خانه اش واگذارم, به كار غسل و كـفـن و نـماز و دفن جسد مباركش نپردازم و از خانه بيرون آيم و بـا مـردم در كـار حكومت به كشمكش مشغول شوم؟!(9) گويى آنان با اعـتـقـاد بـه مـقام على بن ابى طالب(ع) به رياست كسى راءى داده بودند و ديگر نمى توانستند راءى خويش را باز ستانند!
مـعـلـوم نـيـست كه همه حاضران در غدير, در روز تشكيل سقيفه چه مـى پـنـداشـتند؟ شايد برخى را با اين توجيه, گروهى را با توجيه ديـگـر, عـده اى را بـا تـهـديـد و كسانى را با تطميع راضى كرده بـاشـنـد. امـا رفـتارهاى نابخردانه جمعى از مردم پس از سقيفه, حـاكى از آن است كه خام كردن اين دسته از مردم براى گردانندگان سقيفه چندان مشكل نبوده است.
چشم به تصميم امام(ع)
6 ـ پـس از هـمدستى توطئه گران در غصب خلافت اميرمومنان على(ع) و رسـمـيـت يـافـتـن زود هـنـگـام خـلافت ابوبكر, بيشتر دوستداران اهـل بيت(عليهم السلام) چشم به تصميم امام داشتند و چون آن حضرت را مـاءمـور بـه صـبـر و در تـنگنا ديدند, نا اميد از هر اقدام نـتيجه بخش, مهر سكوت بر لب زدند و شيوه بى تفاوتى پيمودند. اين مـوضـع گـيرى, پايه هاى حكومت را استوارتر كرد, جراءت آنان را در هـتـك مقام اهل بيت(عليهم السلام) افزون ساخت و رفته رفته كار به جـايـى رسيد كه دم زدن از حق على ابن ابى طالب(ع) جرم شناخته شد. چـون بـشـيربن سعد انصارى استدلالهاى امام على(ع) را شنيد, گفت: اى ابـوالـحـسن, اگر مردم اين كلمات را قبل از اين از تو شنيده بـودنـد هيچ كس بر تو اختلاف نكرده, همه با تو بيعت مى كردند; جز آنـكـه تو در خانه نشستى و مردم گمان كردند كه تو به خلافت نياز ندارى!
كينه ها و حسادتهاى پنهان
7 ـ يـكـى از عـمده ترين دلايل سكوت مردم در مقابل پايمال شدن حق امـيـرمـومـنـان(ع) كـيـنـه و حـسادتى بود كه قبايل عرب, بخصوص مـهـاجـران, از او داشتند. رسم قبايل چنين بود كه اگر از قبيله آنـان كـسى كشته مى شد, همه آنان و قبايل هم پيمان وظيفه داشتند از قبايل يا قبيله قاتل انتقام گيرند. هر چند اين رسم جاهلى پس از اسـلام بـى اعـتبار شد, ولى آثار آن هنوز باقى بود. آنها توان انـتقام جاهلى را نداشتند اما دلهايشان از كينه پاك نشده بود و اگـر كـسى اين اندازه به قبيله اش دلبستگى نداشت با عرب و عصبيت عربى بيگانه شناخته مى شد.
ايـن در حـالى بود كه بيشتر قبايل در نبرد با رسول خدا(ص) شركت كـرده, فـرد يـا افرادى از آنها به دست على(ع) يا بنى هاشم كشته شـده بـودنـد. از سـوى ديـگـر از دير باز همه قبايل مكه, بخصوص قـريـش, بـه نـوادگـان هـاشم و كمالات ايشان حسد مى ورزيدند و از ايـنكه آنان مناصب اجتماعى را برعهده دارند رنج مى بردند و براى زمـانـى كـه ايـن مـنـزلـت و منصب از ايشان سلب شود, روز شمارى مـى كـردنـد. سـرانجام زمان بروز كينه و حسادت فرا رسيد, تعصبات قبيله اى بيدار شد و قدرت طلبان به مراد خويش دست يافتند.
بـلاذرى مـى نـويـسـد: ((حباب بن منذر)) كه خود از انصار بود, در مـاجـراى سقيفه گفت: ما چون در جنگها پدران اينان (مهاجران) را كشته ايم از ما انتقام خواهند گرفت.(10) وقتى انصار به سبب كشتن پـدران مـهـاجـران از آنـان بـهـراسند, پس امام على(ع) بايد در انـتـظار خشن ترين برخوردهاى قريش به سربرد; زيرا در ((بدر)) به تـنـهـايـى نـيـمى از كشتگان قريش را كه هفتاد تن بودند به قتل رساند. طـبرى مى نويسد: زمانى عمر بن خطاب به ابن عباس گفت: مى دانى چرا قـريـش از خـانـدان شما جانبدارى نكردند, در حالى كه پدرت عموى پـيـامـبر(ص) و تو پسر عموى او هستى؟… زيرا قريش مايل نيستند اجـازه دهـنـد نـبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود. براى اينكه بـديـن وسـيـلـه احساس غرور و شادمانى خواهيد كرد.(11) عرب حتى رسـول خدا(ص) را نيز به سختى تحمل كرد. سران برخى از قبايلى كه به آن حضرت ايمان مىآوردند, آشكارا اظهار مى داشتند:
حـالا كه قدرت عرب به تو روى كرده است, به تو ايمان خواهيم آورد به شرط اينكه ما را جانشين خود كنى! امام على(ع) خود در تاءييد ايـن نظر مى فرمايد: ((… عرب از كار محمد(ص) متنفر بود و نسبت بـه آنـچـه خداوند به او عنايت كرده, حسادت مى ورزيد… آنها از هـمان زمان حضرت كوشيدند تا كار را پس از رحلت آن حضرت, از دست اهـل بـيـت او خـارج كـنند. اگر قريش نام او را وسيله سلطه خويش قـرار نمى داد و نردبان ترقى خود نمى ديد, حتى يك روز پس از رحلت آن حضرت خدا را نمى پرستيد و به ارتداد مى گراييد.(12)
ديگر عوامل
8 ـ حـقـيـقـت آن است كه ميان سكوت مردم در روزهاى نخست برپايى سـقـيـفـه و زمـانـهاى بعدتر اندكى تفاوت است. در روزهاى نخست, افـزون بـر عـوامـلى كه بر شمرديم, عامل وحشت مردم را نبايد از يـاد بـرد. از آن هـنـگام كه در زمان حيات پيغمبر(ص) حضرتش خود نـتوانست جلو جسارت برخى را بگيرد, تا آن زمان كه عمر با شمشير آخـتـه مـرگ پـيـامـبـر را انـكـار كـرد و سـپس نيز با نيرنگ و زورچـماقداران بنى اسلم, بيعت با ابوبكر حتمى شد, مردم جز سايه شـمشير و نهيب بر خويشتن نديدند. بينى مخالفان حكومت آشكارا بى هـيـچ هـراسـى از روز واپـسـيـن, بـه خـاك ماليده مى شد و منزلت شـريفترين افراد به هيچ انگاشته مى گرديد. در آن صورت, هركس جان خـويـش را اندكى دوست مى داشت برايش عاقلانه تر اين بود كه دم فرو بندد.
اما در زمانى بعدتر, دو عامل مهم كار مخالفت با حكومت را سخت تر كـرد. يـكـى آنـكه رفته رفته با گذشت زمان, معلوم شد كه على(ع) تـصميم بر انقلاب ندارد و صبر پيشه ساخته است و روساى قبايل نيز تـطـمـيـع يا تهديد شده اند. اين امور پايه حكومت را مستحكم تر و مخالفت را دشوارتر مى ساخت.

مـوضـوع دوم, طغيان قبايل عليه حكومت مدينه بود. آن سركشى ها از يـك نـظـر بـراى حـكـومت مركزى مدينه, سودمند بود, زيرا درگيرى ابـوبـكـر بـا آنان, آگاهانه يا نا آگاهانه به آرامش دشمنى ها و تـشـنـجـات داخـلى انجاميد و اختلافات عقيدتى را به بهانه اتحاد بـراى نـبـرد با دشمن مشترك به فراموشى سپرد. اين امر حتى امام را نيز ناگزير ساخت با نظام حاكم مداراكند.

پى نوشتها:
________________________________________
1- الـمصنف , حافظ ابوبكر بن شيبه, ج 1, ص 151 ; مسند احمد, ج 4 , ص 281 ; تفسير طبرى, ج 3, ص 428.
2 - سـيره حلبيه, ج 3, ص ;350 الطبقات الكبرى, ابن سعد, ج 2, ص 254.
3 - صحيح مسلم, ج 3, ص 452 و ;453 ج 6, ص ;23 ينابيع الموده, ص 445.
4 - در اين باره به تفسير آيه مزبور مراجعه شود.
5 ـ در ايـن بـاره رجـوع كنيد به اسرار آل محمد, ترجمه اسماعيل انصارى زنجانى, ص 232.
6 ـ الـمراجعات, سيدعبدالحسين شرف الدين, مراجعه 84. مرحوم سيد شرف الدين در كتاب النص و الاجتهاد صد مورد را بر مى شمارد كه در آنها رسول خدا چيزى فرمود و صحابه گونه ديگر عمل كردند.
7 ـ تاريخ يعقوبى, ج 2, ص 123 و 124.
8 ـ شرح نهج البلاغه, ج 6, ص 21.
9 ـ اسرار آل محمد, ترجمه اسماعيل انصارى, ص 274 و 277.
10 ـ شـرح خـطبه 66 نهج البلاغه ابن ابى الحديد, چاپ مصر, ج 2, ص 13.
11 ـ انساب الاشراف, ج 1, ص 510.
12 ـ تاريخ طبرى, ج 1, ص 2769.
13 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج 2, ص 298 و 299.

 1 نظر

اشرافیت عاملی برای جلوگیری از حق‌مداری

22 شهریور 1393 توسط خاكستر

چون حق و حق‌مداری جلوی سرمایه‌داری لجام‌گسیخته را به‌خصوص در زمینه‌های حساس مثل سیاست، حکومت و… می‌گیرد، لذا اشرافیون اولاً سعی می‌کنند با عملیات روانی و تصویرسازی کذابانه به خدشه‌دار کردن فلسفه‌ی وجودی چنین حقوقی بپردازند و در ثانی، تلاش می‌کنند که با نفوذ در عرصه‌های سیاسی و مناصب حکومتی، جلوی گسترش و اجرای آن در جامعه را بگیرند.

اشرافیت کلمه‌ای است که از مصدر «الشرف» گرفته شده است و از لحاظ لغوی، معانی مختلفی برای آن ذکر شده است. برخی جایگاه بلندتر در زمین یا هر مکانی دیگر که بر اطراف برتری داشته باشد را ریشه‌ی معنی «الشرف» ذکر کرده‌اند و گفته شده است انسان شریف را از جهت تشابه برتری معنوی‌اش به برتری مکانی، شریف می‌نامند.[1] در همین خصوص، ابن‌منظور می‌گوید: «شرف به معنی کرامت پدران و اجداد است و شرافت و بزرگی جز به‌واسطه‌ی آبا و اجداد نبوده است. پس مرد شریف کسی را گویند که پدرانی بزرگ و معروف به شرافت داشته باشد.»[2] مفهوم اشرافیت و معانی نزدیک به آن در متون جامعه‌شناختی و سیاسی امروز بیشتر شناخته شده است. در تجربه‌ی کشورهای غربی، مفاهیمی همچون شریف‌زادگی، نجیب‌زادگی، طبقه‌ی برتر و آریستوکراسی که در وجوه زیادی همپوشانی دارند، برای معرفی یک سلسله آداب و سنن و روش زندگی نام برده می‌شوند. به‌طور کلی، آنچه به‌عنوان فصل مشترک تعاریف مختلف از اشرافیت می‌توان ارائه کرد، عبارت است از «مجموعه‌ای از ارزش‌ها و روش‌های زندگی همراه با خودبزرگ‌بینی و ممتازگرایی متکی بر اصل و نسب خانوادگی.» باید توجه داشت که بزرگی و اشرافت خاندان مهم‌ترین مقوم اشرافیت معرفی شده است. البته غالب افراد این طبقه در اکثر جوامع، از ثروت و قدرت نیز برخوردارند و یا دست‌کم از متنفذین جدی در ساختار سیاسی حاکمیت هستند. لذا به‌وضوح می‌توان در ادوار سیاسی حاکمیت‌ها، این نفوذ و ایجاد تغییر برای نیل به مطامع را مشاهده کرد. اگرچه تقسیم و جداسازی مقولات مختلف زندگی اشرافی در مواردی بسیار دشوار است، لیکن به‌صورت کلی می‌توان جلوه‌های سه‌گانه‌ی اصلی را در این زمینه برشمرد: 1. جلوه‌های فکری و فرهنگی 2. جلوه‌های سیاسی و اجتماعی 3. جلوه‌های اقتصادی و معیشتی اشرافیت در متون دینی؛ قرآن کریم در متون اسلامی، مفهوم اشرافیت با تفصیل پیش‌گفته را نمی‌توان تماماً با کلماتی از مصدر «مشرف» یافت. در قرآن کریم، دو واژه‌ی «ملأ» و«مترف» معادل مفهوم اشرافیت و جلوه‌های آن به کار رفته‌اند. ویژگی‌های اشراف و مترفین در نگاه قرآن اساساً در بیان قرآنی، اشراف ثروت‌اندوزانی‌ هستند که با نام مترفین شناخته می‌شوند، دارای صفات و ویژگی‌هایی هستند که در ادامه به چند مورد آن اشاره می‌شود: 1. حق انکاری و مقابله با پیامبران و مصلحان اجتماعی بارزترین مشخصه‌ی مترفین در قرآن، حق انکاری و مقابله‌ی این گروه با پیامبران الهی و مصلحان اجتماعی است. به تصریح قرآن کریم، آن‌ها همیشه در صف اول مقابله و مبارزه‌ی با پیامبران قرار داشتند.[3] این گروه نه تنها در برابر انبیا، که در برابر هر قدم اصلاحى که از ناحیه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود، سر به مخالفت برمى‏دارند. یا اینکه در آیه‌ی 23 از سوره‌ی مبارکه‌ی زخرف می‌فرمایند: «وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى‏ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى‏ آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ» (23) و همین‌گونه ما در هیچ مجتمعی پیش از تو (نیز، پیامبر) بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم، جز اینکه مردمان خوش‌گذران آن‌ها گفتند: ما پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم و ما بر پی آن‌ها رهرویم. آنان آموزه‌های پیامبران و به‌ویژه آموزه‌هایی همچون رعایت حقوق دیگران، انفاق، نکوهش اسراف و تجمل‌گرایی را از یک‌سو مزاحم کامجویی‌ها و هوسرانی‌های خود می‌دیدند و از سوی دیگر، این آموزه‌ها را مدافع حقوق محرومانی می‌یافتند که با استثمار آنان، به ثروت و امکانات رسیده بودند و این می‌توانست منافع نامشروع آنان را به خطر اندازد. 2. اسراف، غصب و تضییع حقوق ویژگی بارز دیگر زندگی اشرافی، اسراف و مصرف افراطی امکانات مادی است؛[4] امکاناتی که از راه‌های نامشروع و با غصب حقوق و استثمار دیگران به چنگ آورده شده[5] یا دست‌کم در مصرف اشراف‌گونه‌ی اشرافیان، سهم گروهی از نیازمندان تضییع گشته است.[6] در همین راستا، لازم به ذکر است که در فرهنگ قرآنی، نتیجه‌ی این ظلم و ستم چیزی جز نابودی (این نابودی هم می‌تواند ناظر به خود افراد باشد و هم معطوف به مجموعه‌ی سیاسی که اینان ناخدای آن‌اند) نیست.[7] 3. بی‌توجهی به محرومان و خودداری از مشارکت در کارهای خیر روشن است که زندگی اشرافی، نیازمند ثروت هنگفتی است تا پاسخ‌گوی اسراف‌ها و مصرف‌های افراطی اشرافان باشد. از سوی دیگر، لذت‌جویی لجام‌گسیخته و تجمل‌گرایی در زندگی، روحیه‌ی مسئولیت‌پذیری و عواطف انسانی را سخت تضعیف یا نابود می‌سازد. در نتیجه، اشراف‌ها نه توجهی به محرومان و نیازمندان خواهند داشت و نه مشارکتی در کارهای خیر. از این رو، قرآن کریم آنان را بازدارندگان کارهای خیر[8] معرفی می‌کند و بی‌توجهی به یتیمان و مستمندان را ویژگی بارز آنان برمی‌شمارد.[9] علاوه بر این، این دسته افراد، به هنگام حضور در عرصه‌ی سیاسی، چه این حضور همراه با مسئولیت باشد و چه نباشد، هماره به دنبال ارتقا بخشیدن این ثروت و از سوی دیگر، پایدارسازی آن هستند. گویی که می‌خواهند از جایگاه و منصب سیاسی خود استفاده کرده و این شرایط اقتصادی را برای خود چنان مستحکم سازند که تغییرات اقتصادی، آن را به لرزه درنیاورد. از سوی دیگر، آن‌ها به‌رغم عدم مشارکت در خیرات اجتماعی، در عرصه‌ی سیاست چنان وانمود می‌کنند که آن‌ها راهبر این جریان بوده و خود بانی آن‌اند تا از این راه به مطامع سیاسی و اقتصادی خود نائل شوند. حاکمیت ارزش‌های تکاثری در جامعه، به‌ویژه روحیه‌ی چشم‌وهم‌چشمی و رقابت در مصرف‌گرایی، ضعف بنیان‌های اعتقادی و اخلاقی در میان افراد و الگوپذیری از مترفان، از عوامل مهم در گسترش اشرافیت است. 4. تکذیب حق و جبهه‌گیری در برابر انقلاب‌گرایان برحق از جمله‌ی صفات و خصایص اشرافیون این است که چون حق و حق‌مداری و تالی‌تلو آن و سریان آن در شاهرگ جامعه، جلوی سرمایه‌داری لجام‌گسیخته را به‌خصوص در زمینه‌های حساس مثل سیاست و حکومت و رده‌های سازمانی می‌گیرد یا حرکت رو به جلوی آن‌ها برای قلع‌وقمع حق و حقوق مردم را متوقف خواهد کرد، اولاً سعی دارند که در ماهیت آن خدشه ایجاد کنند و با عملیات روانی و تصویرسازی کذابانه سعی در خدشه‌دار کردن فلسفه‌ی وجودی چنین حقوقی دارند و در ثانی تلاش می‌کنند که با نفوذ در عرصه‌های سیاسی و مناصب حکومتی، جلوی گسترش و اجرای آن را در جامعه بگیرند. عوامل اشرافیت پیدایش و گسترش اشرافیت در فرد و جامعه، چندین عامل دارد که در ادامه به عوامل مهم آن اشاره می‌کنیم: الف) انباشته شدن ثروت در دست عده‌ای محدود ب) حاکمیت ارزش‌های تکاثری در جامعه، به‌ویژه روحیه‌ی چشم‌وهم‌چشمی و رقابت در مصرف‌گرایی، ضعف بنیان‌های اعتقادی و اخلاقی در میان افراد و الگوپذیری از مترفان، از عوامل مهم در گسترش اشرافیت است. ج) تهاجم تبلیغاتی و فرهنگی کشورهای صنعتی و پیشرفته بر جوامع عقب‌مانده و در حال توسعه برای گسترش فرهنگ مصرف‌گرایی و در نتیجه، بازاریابی کالاهای تولیدی آن‌ها، اتراف و شاخصه‌های آن به‌ویژه مصرف‌گرایی را پدیدار می‌سازد. د) نفوذ متکاثران و مترفان در حاکمیت که قرآن از آن تعبیر به «ملأ»[10] کرده است و تأثیرگذاری آن‌ها بر توده‌های مردم، عامل دیگر گسترش اتراف است. آسیب‌شناسی اشرافی‌گرایی و اشرافیت نتیجه‌ی اشرافیت و اشرافی‌گری در حوزه‌ی اقتصاد، ایجاد رکود است و در عرصه‌ی اجتماع، سبب فساد و سرانجام نابودی جامعه‌ از نظر معنوی و روحی خواهد شد. الف) زیان اقتصادی زیان اقتصادی اشرافیت را می‌توان در حوزه‌های مختلف مشاهده کرد، لکن آنچه بیش از همه در جامعه ایجاد خلل خواهد کرد، سرایت این اشرافی‌گری و تالی‌تلو آن، خسارات ناشی از آن به عرصه‌ی حاکمیت است که پیامدهای آن را می‌توان در بدبینی مردم جامعه نسبت به کل حاکمیت مشاهده کرد. یکی از اسباب نابودی تمدن‌ها در نگاه قرآن، همین زندگی اشرافی است. حال تصور شود که این اشرافیت دقیقاً در عرصه‌ای وارد شود که قرار است جامعه که مصداق خارجی این تمدن است را اداره کند. نتیجه چیزی جز شتاب بیشتر این نابودی نخواهد بود. ب) فساد اخلاقی و بی‌عدالتی رفتاری در نظام حاکمیتی اساساً حفظ جایگاه مالی نمی‌تواند با چالش روبه‌رو نباشد. حال اگر این ثروت هنگفت در سیاست و نظام حاکمیتی سریان داشته باشد، چون خود حضور آن به معنی نبود عدالت علوی است، حفظ این موقعیت و ادامه‌ی آن، بیشتر مستلزم یا همراه رذیلت‌های اخلاقی[11] و رفتارهای ناشایست و ناعادلانه[12] در دنیای سیاست است. از این رو، قرآن کریم، مترفان را مفسد[13] و فاسق معرفی می‌کند. بر همین اساس، دولت اسلامی نباید اجازه دهد که اشراف‌ها و کسانی با چنین خصایصی، برای نظام اسلامی سیاست‌گذاری کنند و حتی مجری سیاست باشند. ج) نابودی تمدن‌ها و فرهنگ‌ها مفاسد سیاسی و اجتماعی-اخلاقی پیش‌گفته، در بیان قرآن زمینه‌سازی سقوط و نابودی فرهنگ‌ها و تمدن‌هاست.[14] ناگفته نماند که یکی از اسباب نابودی تمدن‌ها در نگاه قرآن، همین زندگی اشرافی است. حال تصور شود که این اشرافیت دقیقاً در عرصه‌ای وارد شود که قرار است جامعه، که مصداق خارجی این تمدن است را اداره کند. نتیجه چیزی جز شتاب بیشتر این نابودی نخواهد بود. د) فرجام اخروی فرجام اخروی اتراف و رفاه‌زدگی بسیار دردناک است. از نگاه قرآن، این گروه از اصحاب شمال‌اند: «و یاران چپ، کدام‌اند یاران چپ! در میان باد کشنده و آب داغ و سایه‌ای از دود تار، نه خنک و نه خوش، اینان بودند که پیش از این، نازپروردگان بودند.»[15] براساس آیه‌ی شریفه، اصحاب شمال، که همان دوزخیان‌اند که نامه‌ی عملشان به دست چپ آنان داده می‌شود و شوم و نکبت‌بارند، منحصر به مترفان نیستند، ولی چون آنان منشأ فساد و انحراف در جوامع و سردمداران مقابله با حق و حق‌جویان بودند، مصداق بارز دوزخیان یاد شده‌اند. با عنایت به موارد بیان‌شده، می‌توان گفت که صاحبان قدرت اقتصادی به‌مثابه‌ی تهدیدی برای نظام اسلامی هستند. در واقع قدرتمندان اقتصادی همیشه امنیت ملی کشور خود را مساوی امنیت اقتصادی و تأمین منافع خود نمی‌دانند. آن‌ها می‌توانند با سنگ‌اندازی و چوب لای چرخ دولت و نهادهای نظام گذاشتن، اسباب نارضایتی مردم را فراهم سازند. همچنین صاحبان قدرت اقتصادی می‌توانند به‌مثابه‌ی گروه‌های فشار و گروه‌های نفوذ بر سیستم سیاسی قضایی و اقتصادی کشور عمل نمایند و بدین‌ وسیله، نظام را فاسد کنند. بر این اساس، به نظر می‌رسد که یک نظام سیاسی باید در مقابله با این معضل اجتماعی و سیاسی، سیاست‌هایی را اتخاذ کند که در ادامه به چند مورد اشاره می‌شود: 1. موضوع آسیب‌های ناشی از اشرافیت حکومتی باید در سطوح تصمیم‌گیری مورد اجماع باشد. 2. علمی برخورد کردن با این مشکل، می‌تواند از تبعات منفی مبارزه با اشرافیت و سیاست‌مداران مترف، جلوگیری کند و مانع شود که چنین مشکلی به عرصه‌ی امنیت تسری یابد. 3. جامع‌نگری به موضوع مزبور با این نگرش که این یک تهدید و آسیب برای کل نظام سیاسی است. 4. تکیه بر علت‌ها به‌جای معلول‌ها. 5. پیشگیری به‌جای درمان از اصول ثابت هر راهکاری است. یک نظام سیاسی باید ریشه‌ی رویش اشرافیت در حاکمیت را شناسایی و از رشد آن به سمت مناصب سیاسی، قاطعانه جلوگیری کند. 6. توسعه و گسترش آرمان‌های نظام هم برای تنویر افکار عمومی و هم انتباه سیاست‌مداران از جریان‌های موجود در سیستم، طرح مباحثی چون عدالت‌گستری، رعایت حقوق مردم و همنوعان، حمایت از فقرا و مساکین برمبنای گفتمان اصیل اسلامی. 7. نشر و گسترش معیارهای دینی و به‌طور مشخص رویکرد آخرت‌گرایی[16] در بین سیاست‌مداران می‌تواند بازدارنده و سازنده‌ی هر دو باشد. 8. نظارت بر عملکرد سیاست‌مداران[17] باید مستمر و جدی باشد و در این مسیر، جایگاه سیاسی و سابقه‌ی درخشان فرد نباید باعث شود که بر او نظارت نشود. نتیجه‌گیری از آنجایی که بسیاری از متنعمان و ثروتمندان، غرق شهوات و هوس‌ها می‌شوند، واژه‌ی «مترفین» در قرآن به معنی کسانی است که مست و مغرور به نعمت شده و طغیان کرده‌اند و مصداق آن در بیشتر موارد پادشاهان و جباران و ثروتمندان مستکبر و خودخواه است؛ آن دسته از افرادی که با قیام انبیا، به دوران خودکامگی‌شان پایان داده شده و منافع نامشروعشان به خطر می‌افتاد و مستضعفان از چنگال آن‌ها رهایی می‌یافتند و به همین دلیل، با انواع حیله‌ها و بهانه‌ها، به تخدیر و تحمیق مردم می‌پرداختند و امروزه نیز بیشترین فساد دنیا از همین «مترفین» سرچشمه می‌گیرد. لذا می‌توان گفت که از جمله‌ی خطرناک‌ترین امراض برای یک جامعه، وجود اشرافی است که در عملکرد خود به حداقلیات حقوق انسانی اسلام پایبند نیستند؛ چراکه هم به‌نوعی سدکننده‌ی مسیر رو به جلوی تعالیم اسلامی‌اند و هم سنت سیئه می‌سازند که پیامدهایی نه چندان مطلوبی را به دنبال خواهد داشت. در همین باره، مقام معظم رهبری نیز در مقاطعی نسبت به زیست مترفانه در میان مسئولین جمهوری اسلامی هشدار داده‌اند. ایشان در این‌باره در دیدار با کارگزاران نظام، در 23 مرداد 1370 می‌فرمایند: «اشراف مگر چگونه بودند؟ چون فقط آن‌ها ریش‌شان را تراشیده بودند، ما ریشمان را گذاشته‌ایم، همین کافی است؟! نه، ما هم مترفین می‌شویم. والله در جامعه‌ی اسلامی هم ممکن است مترف به وجود بیاید. از آیه‌ی شریفه‌ی و اذا اردنا ان نهلک قریه امرنا مترفیها ففسقوا فی‌ها، بترسیم… اندازه نگه دارید. دولت مخارجش زیاد و سنگین است.»

 

پی نوشت ها

[1]. طرحی فخرالدین ابن‌محمد (1378)، مجمع‌البحرین، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

[2]. ابن‌منظور (1363)، لسان‌العرب، قم، نشر ادب الحوزه.

[3]. سبأ: آیه‌ی 34: «وَ ما أَرْسَلْنا فی‏ قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» و ما در هیچ مجتمع بشری (پیامبر) بیم‌دهنده‌ای نفرستادیم مگر اینکه اشراف و خوش‌گذران‌های آن گفتند: حقا که ما به آنچه بدان فرستاده شده‌اید کافریم.

[4]. شعراء: 147 تا 152.

[5]. نساء: 161.

[6]. الإمام علی علیه‌السلام (2010)، نهج‌البلاغه، حکمت، 320: 541.

[7]. انبیاء (21)، آیات 12 تا 15.

[8].نک: قلم (68)، آیه‌ی 12.

[9]. نک: فجر (89)، آیات: 17 تا 20.

[10]. نک: اعراف (7)، آیات 75 و 88 و مؤمنون (23)، آیات 24 و 33.

[11]. نک: قلم (68)، آیات 12 تا 14 و مدثر (74)، آیات 12 تا 15.

[12]. نک: سبأ (34)، آیه‌ی 34 و 35.

[13]. نک: شعراء (26)، آیات 147 تا 152 و فجر (89)، آیات 6 تا 12.

[14]. اسراء (17)، آیه‌ی 16: «وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیراً»

[15]. نک: واقعه (56)، آیات 41 تا 45 و نیز نک: مؤمنون (23)، آیه‌ی 64 و انبیاء (21)، آیات 11 تا 14.

[16]. الإمام السجاد علیه‌السلام (2011)، الصحیفه السجادیه الکامله، بیروت، المجمع العالمی لأهل البیت.

[17]. الإمام علی علیه‌السلام (2010)، نهج‌البلاغه: 247 و 248، العراق، العتبه العلویه المقدسه. * جبار شجاعی

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها‌امیر‌تنهای‌عالم

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تلنگر
    • سياسي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس