تنها‌امیر‌تنهای‌عالم

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

شاخصه های دولت انقلابی

19 فروردین 1396 توسط خاكستر

تقويت روحيه انقلابي به مثابه ضرورتي تاريخي پيش روي  انقلاب اسلامي، در ماه‌هاي اخير در حال تبديل شدن به گفتماني است که طراح و مطرح کننده آن حکيم بزرگ انقلاب اسلامي است. انقلابي‌گري وصفي است که با تحقق و تعيين صفاتي معنا مي‌يابد، وگرنه بدون اين مظاهر و شاخص‌ها، لقلقه‌اي بيش بر زبان نخواهد بود؛ لذا بايد شاخص‌‌هايي براي عمل و رفتار و کنش انقلابي ارائه داد که محکي براي سنجش باشد.

در اين ميان مي‌توان از سطوح مختلف انقلابي سخن گفت که يکي از سطوح آن دولت انقلابي است. اين مهم از آنجايي اهميت مي‌يابد که کشور در آستانه رخدادي مهم قرار دارد و آن انتخاباتي است که در ۲۹ ارديبهشت ماه براي انتخاب عالي‌ترين مسئول اجرايي کشور برگزار خواهد شد. در اين ميان بدون شک دولتي خواهد توانست دولت طراز نظام اسلامي باشد که از شاخص‌هاي انقلابي‌گري برخوردار باشد و ما بايد در انتخابات آتي بدنبال تشکيل دولتي انقلابي باشيم.

در ادامه با محوريت قرار دادن بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در طول سال‌هاي اخير، برخي از شاخص‌ها و  ويژگيهاي دولت انقلابي احصاء شده است.

 

۱‌ـ پرچمدار گفتمان انقلاب و معتقد به ارزش‌هاي انقلابي
مهم‌ترين مجموعه مؤثر در توليد و بازتوليد گفتمان انقلاب اسلامي و انقلابي‌گري، دولت است. دولت با توجه به آنکه از بيشترين قدرت در سطح جامعه برخوردار است، بيش از هر مجموعه ديگر رسالت فراگيرسازي گفتمان انقلابي‌گري را بر عهده دارد و بايد تلاش کند شعارهاي انقلاب و ارزش‌هاي آن را در افکار عمومي پمپاژ نمايد. البته، لازمه آن، اين است که بين گفتمان دولت و گفتمان انقلاب اسلامي تطبيق وجود داشته باشد. در اين صورت است که دولت خواهد توانست خود را منادي گفتمان انقلاب معرفي کند.

رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار با اعضاي هيئت دولت نهم ويژگي مثبت اين دولت را چنين برشمردند: «شعار و گفتمان کلي اين دولت است که منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمان‌هاي انقلاب است؛ اين خيلي چيز باارزشي است. اين را هيچ‌کس نمي‌تواند نديده بگيرد. هر دلبسته‌ به انقلاب، اين را قدر مي‌داند؛ هر کسي که پيشرفت کشور را با هدايت انقلاب و با کارگرداني انقلاب تصور مي‌کند، بايد اين را قدر بداند. عدالت‌خواهي در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالت‌خواهي به صورت جدي بر روحيه‌ مسئولان، دولتمردان و برنامه‌ها، پرتو افکند. استکبارستيزي ـ که معناي ويژه انقلابي خودش را دارد ـ در اين دولت تشخص و تميز پيدا کرد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

رهبر حکيم انقلاب اسلامي که نسبت به تضعيف روحيه انقلابي در دولت يازدهم نگراني‌هايي دارند، در ديدار با رئيس‌جمهور و هيئت وزيران چنين تأکيد مي‌دارند: «به نظر من کاري که علي‌العجاله بايد کرد اين است که در اتّخاذ مواضع انقلابي، بايد صراحت داشت؛ يعني رودربايستي نکنيم. مواضع انقلابي را، مباني امام بزرگوار را صريح بيان کنيم، خجالت نکشيم، رودربايستي نکنيم، ترس نداشته باشيم و بدانيم که «وَ للهِ‌ جُنودُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ وَ کانَ اللهُ عَزيزًا حَکيمًا». همه‌ امکانات عالم و سنن عالم، جنود الهي هستند، مي‌توان آن جنود الهي را پشت سرِ خود قرار داد و به کمک خود کشاند با توکّل به خدا، با پيمودن راه خدا.»(۵/۶/۱۳۹۴)

معظم‌له پيش از اين دولت نيز خطاب به دولتمردان فرموده بودند: «يک بخش ديگر از اين نقاط قوّتي که به نظر من روي آن بايد تکيه کرد، مسئله‌ برجسته شدن ارزش‌هاي انقلاب است. در اين سال‌هايي که دولت نهم و دولت دهم بر سر کار بودند تا امروز، گفتمان انقلاب و ارزش‌هاي انقلاب و چيزهايي که امام به آن توصيه مي‌کردند و ما آنها را از انقلاب آموختيم، خوشبختانه کاملاً برجسته شده؛ مسئله‌ ساده‌‌زيستي مسئولان، استکبارستيزي، افتخار به انقلابي‌گري. يک دوره‌‌اي بر ما گذشت که اسم انقلاب و انقلابي‌گري و اينها به انزوا افتاده بود؛ سعي مي‌کردند به عنوان يک ارزش منفي يا ضد ارزش، از اين چيزها ياد کنند؛ مقاله مي‌نوشتند، حرف مي‌زدند، گفته مي‌شد. امروز خوشبختانه اين جور نيست، درست به عکس است؛ گرايش عمومي مردم و مسئولان کشور به حرکت انقلابي، جهت‌گيري انقلابي، ارزش‌هاي انقلابي و مباني انقلاب است. اين را توجه داشته باشيد که يکي از عوامل گرايش مردم به دولت، همين‌هاست؛ يعني مردم به اين ارزش‌ها اهميت مي‌دهند. مسئله‌‌ دعوت به عدالت، مسئله‌‌ ساده‌‌زيستي، دور بودن مسئولان از تجمل؛ اينها خيلي چيزهاي مهمي است.(۲/۶/۱۳۹۱)

آن حکيم بزرگ از دوران حاکميت غربگرايان در دوران اصلاحات به تلخي ياد مي‌کنند و مي‌فرمايند: «روند غرب‌باوري و غرب‌زدگي را که متأسفانه داشت در بدنه‌ مجموعه‌هاي دولتي نفوذ مي‌کرد، متوقف کرديد؛ اين چيز مهمي است. حالا يک عده‌اي در جامعه، ممکن است به هر دليلي شيفته‌ يک تمدني يا يک کشوري باشند؛ اما اين وقتي به بدنه‌ مديران انقلاب و مجموعه‌هاي انقلاب نفوذ مي‌کند، چيز خيلي خطرناکي مي‌شود. اين ديده مي‌شد؛ خب، جلويش گرفته شد. گرايش‌هاي سکولاريستي - که متأسفانه باز داشت در بدنه‌ مجموعه‌ مديران کشور نفوذ مي‌کرد - جلويش گرفته شد. نظام انقلابي، بر مبناي دين و بر مبناي اسلام و بر مبناي قرآن شکل گرفته و به همين دليل از حمايت ميليوني اين ملت برخوردار شده و جان‌هاي‌شان را کف دست‌شان گرفته‌اند و جوان‌هاي‌شان را به ميدان‌هاي خطر فرستاده‌اند؛ آن وقت مسئولان يک چنين نظامي دم از مفاهيم سکولاريستي بزنند؟! «يکي بر سر شاخ و بن مي‌بريد»؛ يعني خودشان بنشينند و بنا کنند بنِ اين‌مبنا و قاعده را کلنگ زدن! خيلي چيز خطرناکي بود. خب، الحمدلله اينها جلويش گرفته شد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۲ـ دولت عزتمند
مسئله‌ اعاده‌ عزت ملي و ترک انفعال در مقابل سلطه و تجاوز و زياده‌طلبي سياست‌هاي ديگران و ترک شرمندگي در مقابل غرب و غربزدگي يکي از شاخصه‌‌هاي کليدي دولت انقلابي است. واقعيت آن است که عزت ملي و استقلال حقيقي و معنوي از اينجا حاصل مي‌شود. استقلال به اين نيست که انسان شعار استقلال بدهد، يا حتي مثلاً در زمينه‌هاي اقتصادي هم به يک رشد بالايي دست پيدا کند؛ نه، استقلال اين است که يک ملت به هويت خود و به عزت خود معتقد بوده و براي آن اهميت قائل باشد، براي حفظ آن تلاش و کار کند و در مقابل متعرضان و مستهزئان، شرمنده‌ اظهارات و جايگاه خود نباشد.

رهبر معظم انقلاب اسلامي از بلاي بزرگ انفعال دولت‌هاي غير انقلابي چنين ياد مي‌کنند: «ما متأسفانه در برخي از اوقات گذشته، مي‌ديديم که بعضي از کساني که مرتبط با مسئولان بودند، يا حتي خودشان مسئول يک بخشي بودند، کأنّه از گفتمان انقلاب در مقابل ديگران شرمنده‌اند و خجالت مي‌کشند که حقايق انقلاب را بر زبان جاري کنند، يا آنها را پيگيري کنند، يا به آنها اهميت بدهند! اين براي يک جامعه خيلي بلاي بزرگي است.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۳ـ دولت کارآمد
شايد يکي از مهم‌ترين شاخصه‌‌هاي عيني دولت انقلابي را بايد کارآمدي آن دانست. كارآمدي در تعريف ساده، برخورداري از توانايي لازم براي انجام امر سپرده شده است. اين مؤلفه مبتني بر اختياراتي كه داده مي‌شود، تعيين مي‌گردد.

کارآمدي در نظام جمهوري اسلامي ايران همانند ساير نظام‌ها ابعاد مشترک و خاصي دارد. تفاوت در ايدئولوژي نظام جمهوري اسلامي با ايدئولوژي ساير نظام‌هاي سياسي، تفاوت‌هايي در ساختار، رفتار، اهداف و ويژگي‌هاي کارگزاران اين نظام با ساير نظام‌هاي سياسي ايجاد کرده است؛ از اين رو، ارزيابي کارآمدي اين نظام به الگويي نياز دارد که علاوه بر بازنمايي وجوه مشترک با ساير نظام‌ها، ابعاد و ويژگي‌هاي خاص اين نظام را نيز بازنمايي کند.

از يك منظر مي‌توان گفت كه تمامي ملاک‌ها و معيارهايي که براي انتخاب كارگزاران دولت سلامي مشخص شده معطوف به کارآمدي است؛ به اين معنا که وجود ملاک و معيارها حتي در حاکم اسلامي نيز لازمه‌ رسيدن به اهداف دولت اسلامي است. براي نمونه با برشمردن سه شاخصه اصلي حاکم اسلامي، فقاهت(اسلام‌شناسي)، عدالت(تقوا به عنوان تضمين عملي عمل حاکم به آنچه از اسلام مي‌داند) و درايت(تدبير لازم براي اداره‌ جامعه‌ اسلامي) متوجه مي‌شويم که همه شرط‌هاي لازم براي موفقيت عملي نظام سياسي اسلام در رسيدن به اهداف است و لاغير! وگرنه خداوند متعال در اين فکر نبوده است که براي افراد يا تباري خاص يا طبقه‌اي خاص، شأنيتي متمايز از ديگران قائل شده و ديگران را به تبعيت از ايشان سوق دهد؛ چرا که در بحث حکومت اسلامي، مسئله اصلي در پذيرش مسئوليت، انجام وظيفه است، مسئوليتي که قرار است کاري را به انجام رساند که همانا تحقق اهداف حکومت ديني باشد، وگرنه، ذات مسئوليت در نظام اسلامي براي فرد مسئول، جايگاه و شأن خاصي به همراه ندارد. به همين دليل است که حضرت امام(ره) مي‌فرمايند: «اينجا صحبت از مقام نيست؛ بلكه صحبت از وظيفه است.»

مؤلفه كارآمدي به اندازه‌اي با اهميت است كه رهبر معظم انقلاب اسلامي در زمينه نسبت بين کارآمدي و مشروعيت چنين مي‌فرمايند: «مشروعيت همه‏ ما بسته به انجام وظيفه و كارآيي در انجام وظيفه است. بنده روي اين اصرار و تكيه دارم كه بر روي كارآيي‏ها و كارآمدي مسئولان، طبق همان ضوابطي كه قوانين ما متّخذ از شرع و قانون اساسي است، بايست تكيه شود. هر جا كارآمدي نباشد، مشروعيت از بين خواهد رفت. اينكه ما در قانون اساسي براي رهبر، رئيس‏جمهور، نماينده مجلس و براي وزير، شرايطي قائل شده‏ايم و با اين شرايط گفته‏ايم اين وظيفه را مي‏تواند انجام بدهد، اين شرايط، ملاك مشروعيتِ برعهده گرفتن اين وظايف و اختيارات و قدرتي است كه قانون و ملت به ما عطا مي‏كند؛ يعني اين حكم ولايت، با همه شعب و شاخه‏هايي كه از آن منشعب است، رفته روي اين عناوين، نه روي اشخاص. تا وقتي كه اين عناوين، محفوظ و موجودند، اين مشروعيت وجود دارد. وقتي اين عناوين زايل شدند، چه از شخص رهبري و چه از بقيه‏ مسئولان در بخش‌هاي مختلف، آن مشروعيت هم زايل خواهد شد. ما بايد به دنبال كارآمدي باشيم. بايد هر يك از كساني كه متصدي اين مسئوليت‌ها، از صدر تا ساقه هستند، بتوانند آنچه را كه برعهده آنهاست، به‏قدر معقول انجام دهند. انتظار معجزه و كار خارق‏العاده نداريم و نبايد داشته باشيم؛ اما بايست انتظارِ تلاش موفق را كه در آن نشانه‏هاي توفيق هم مشاهده شود، داشته باشيم.»(۳۱/۶/۱۳۸۳)

 

۴ـ دولت جهادي
مديريت جهادي به مثابه آن نوع مديريتي که در شرايط کمبود و وجود موانع متعدد، با احساس تکليف، تعهد انقلابي و رسالت، بتواند کارآمدي خود را در اداره جامعه ثابت کند و در حل معضلات جامعه توفيق داشته باشد،‌ نيز از جمله سازوکار‌ها و مؤلفه‌هايي است که تفکر انقلابي با تجهيز به آن مي‌تواند حلّال مشکلات کشور باشد.

مديريت جهادي يعني؛ علم و هنر رهبري و کنترل فعاليت‌هاي دسته‌جمعي، مبتني بر مبارزه در تمامي عرصه‌هاي علمي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و… براي نيل به اهداف راهبردي و کلان يک سيستم و رفع موانعي که بر سر رسيدن به آن وجود دارد.

مديريت جهادي مؤلفه‌هايي دارد که اگر در مديريتي متعين و جاري و ساري باشد مي‌توان آن را جهادي ناميد:

۱ـ خدمت با نيت الهي: در مديريت جهادي خدمت‌رساني به مردمي نه براي کسب مال و مقام دنيوي، بلکه در جهت قرب الهي و رضايت پروردگار انجام مي‌شود و مدير جهادي در قبال خدمتي که به مردم ارائه مي‌دهد هيچ‌گونه چشمداشت مادي و دنيوي ندارد و هدف خود را رضايت پروردگار خويش مي‌داند.

۲ـ تخصص، علم و درايت: تخصص مي‌تواند سبب افزايش بهره‌وري شود و توجه به علم زمينه را براي به‌روزرساني خدمات و فعاليت‌ها آماده مي‌کند و هر دوي اينها ميسر نمي‌شود، مگر در سايه درايت و کارداني.

۳ـ تداوم و استقامت در کار: مدير جهادي به راحتي در برابر مشکلات دست‌ها را به نشانه تسليم بالا نمي‌برد؛ بلکه از ناکامي‌ها و شکست‌ها پلي براي پيروزي مي‌سازد و چون که به درستي هدف و نيت خود ايمان دارد به حرکت خود ادامه مي‌دهد تا به سر منزل مقصود برسد.

۴ـ شوق خدمت و روحيه خدمتگزاري بي‌منت: در مديريت جهادي اصل بر خدمت‌رساني به مردم و رفع مشکلات آنان است و مدير جهادي در اين راه از هيچ‌گونه اقدامي فروگذار نمي‌کند و چون نيت او الهي و براي رضايت پروردگار است، فعاليت خود را بدون هيچ‌گونه منتي انجام مي‌دهد و در مقابل آن از مردم انتظاري ندارد.

۵ـ انعطاف‌پذيري و سرعت عمل: در مديريت جهادي سرعت عمل و رفع نواقص و کمبودها يکي از مؤلفه‌هاي مهم و حياتي خدمت‌رساني محسوب مي‌شود؛ زيرا ايجاد وقفه در فعاليت‌ها و کار امروز را به فردا انداختن نتيجه‌اي جز نارضايتي مردم به همراه نخواهد داشت.

۶ـ اعتمادبه‌نفس و خودباوري: يک مدير جهادي در درجه اول بايد اعتمادبه‌نفس و خودباوري داشته باشد؛ زيرا در غير اين صورت نمي‌تواند برنامه‌هاي خود را پيش ببرد و تحت‌تأثير فشارهاي گروهي و جناحي از اهداف و برنامه‌هاي خود دور مي‌شود.

۷ـ جوانگرايي و اعتماد به نسل جوان در مديريت: در مديريت جهادي در کنار مديران و چهره‌هاي باتجربه و کارآزموده سعي مي‌شود که از جوانان نيز استفاده شود تا در آينده در صورت کنار رفتن مديران باتجربه، جامعه از نيروهاي شايسته و کاردان تهي نشود و نيروهاي جوان بتوانند جاي آنها را پر کنند.

۸ـ ابتکار عمل و خلاقيت: خلاقيت و نوآوري داشتن در فعاليت‌ها و پرهيز از تکرار و الگوبرداري از برنامه‌ها و راهکارهاي ديگران يکي از مؤلفه‌هاي موفقيت در اين نوع مديريت محسوب مي‌شود و مدير جهادي بايد شخصي خلاق و هوشمند باشد و در راه رسيدن به اهداف خود از روش‌هاي خلاقانه بهره بگيرد.

۹ـ کارگروهي و مشارکت اجتماعي: در مديريت جهادي سعي مي‌شود که از تکروي و حرکت‌هاي انفرادي پرهيز شود و در مقابل بر کارگروهي و مشترک بسيار تأکيد مي‌شود.

۱۰ـ پرهيز از فساد و مراقبت از انحراف: در مديريت جهادي پاکدستي مديران و مسئولان يک اصل مهم و حياتي است و عامل تداوم و بقاي اين نوع مديريت محسوب مي‌شود.

۱۱ـ توجه به کيفيت و قانونمندي: رعايت قانون و خارج نشدن از مرزها و خط قرمزهاي قانوني بايد سرلوحه فعاليت‌هاي يک مدير جهادي باشد و نبايد رعايت و احترام به قانون را از ياد ببرد.

توجه به اين نکته نيز مهم است که مديريت جهادي موضوع جديدي نيست که در کارآمد بودن آن ترديدي وجود داشته باشد. به عبارت ديگر؛ مديريت جهادي در برهه‌هاي حساس مانند هشت سال دفاع مقدس نشان داده است که توانمند است و چنانچه در شرايط کنوني نيز به الزامات آن توجه شود مي‌تواند همچون گذشته توانمندي خود را به اثبات برساند. بي‌شک مديريت در دولت انقلابي مديريتي با الگوي دولت جهادي است؛ لذا دولتي را مي‌توان انقلابي خواند که مديران آن به مديريت جهادي اعتقاد داشته و آن را الگوي کار خود قرار داده باشند.

 

۵ـ دولت پرکار و پرنشاط
رابطه مستقيمي بين کارآمدي و پرکاري وجود دارد. بي‌شک نتيجه پرکاري و تلاش مضاعف دول و دولتمردان رفع مشکلات کشور و حرکت در مسير آباداني خواهد بود که در يک کلام در کارآمدسازي دولت قابل تأکيد است. اما نکته اساسي در اين ميان آن است که منشأ پرکاري را بايد در وجود روحيه جهادي و انقلابي‌گري جست‌وجو کرد. دولتي که در اين روحيه ضعف دارد و اعضاي آن را افرادي تشکيل مي‌دهند که از روحيه انقلابي فاصله دارند، نمي‌تواند دولتي پر کار و پر نشاط را رونمايي کند و محافظه‌کاري و کم‌کاري بر آن غلبه خواهد کرد.

رهبر معظم انقلاب در توصيف عملکرد دولت نهم مي‌فرمايند: «يک خصوصيت اين است که اين دولت، واقعاً يک دولت کار است؛ دولت حرکت و اقدام است؛ انرژي و نشاطِ کار اين دولت، يک امر برجسته است. الحمدلله شما از سال اول همين‌جور حرکت کرديد، الان هم با اينکه سه سال از عمر اين دولت گذشته، انسان احساس مي‌کند که تحرک و نشاط و فعاليت و اقدام در اين دولت محسوس است ـ يعني کاهش پيدا نکرده؛ افت پيدا نکرده ـ اين خيلي چيز باارزشي است. در خدمت به مردم جديت وجود دارد. رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاي کوچک، همه نقاط کشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطه‌اي از کشور را از منظر خبرگي و کارشناسي دور قرار ندادن، اينها چيزهاي باارزشي است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعه‌اي اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد که انسان از آن قدرداني کند، به آن تصريح کند و اميدوار و مطمئن باشد که خداي متعال هم به آن مجموعه کمک خواهد کرد و ثواب خواهد داد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۶ـ دولت تحول‌آفرين
تحرک و ايجاد تحول در حوزه کاري و در حدود و چارچوب اختيارات و جلوگيري از تکرار و روزمرگي و غلبه بر وضعيت‌هاي متصلب‌شده‌اي که خود مانع کارآمدي و کيفيت‌بخشي به کار است، يکي ديگر از شاخصه‌هاي دولت انقلابي است. دولت انقلابي دولتي تحول‌خواه و تحول‌آفرين است و بين دولت موجود و دولت مطلوب فاصله مي‌بيند و از آنجا که براي تغيير به ميدان آمده است، تلاش مي‌کند با تدبير و پرهيز از شتاب‌زدگي تحولات را پيگيري کند. بر همين مبنا رهبر معظم انقلاب اسلامي، «جرئت در ايجاد تحول» را از حالت روحي مثبت دولتمردان دانسته و تأکيد دارند: «نفس اينکه انسان حالت دليري در مقابل مشکلات داشته باشد و تصميم بگيرد که براي رفع مشکلات اقدام بکند، چيز باارزشي است.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۷ـ دولت شايسته‌سالار
اقدامات بزرگ در کشور محصول اراده‌هاي محکمي است که در مسير دين و انقلاب دچار انحراف و تزلزل نشده‌اند. آثار نقش‌آفريني اين بزرگان را مي‌توان در تاريخ اين سرزمين و در عرصه‌هاي مختلف سياسي، امنيتي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي مشاهده کرد؛ لذا براي رفع مشکلات کشور بايد امور را به دست افرادي سپرد که از روحيه انقلابي برخوردارند و با همه وجود آرمان‌هاي انقلاب و ملت را باور دارند. همچنين از اولويت‌بخشي به افراد متزلزل در راه دين و انقلاب بايد پرهيز کرد.

در اينجاست که مسئله شايسته‌سالاري به مثابه مهم‌ترين شاخصه اصلي تشکيل دولت اسلامي و انقلابي  در نظام مردم‌سالاري ديني مورد تأکيد و توجه قرار مي‌گيرد. در اين الگو دو مؤلفه اصلي صلاحيت و انتخاب مردمي در ترکيبي متضايف مقوّم مفهوم شايسته‌سالاري خواهد بود. در بررسي مفهوم صلاحيت با سه شاخصه اصلي علم، عدالت و درايت آشنا مي‌شويم که اولي بر آگاهي مورد نياز پذيرش مسئوليت تأکيد دارد، دومي سلامت نفس و تقواي دروني را لازمه پذيرش مسئوليت مي‌داند و سومي اذهان را به ضرورت صلاحيت‌هاي مديريتي و آشنايي با امور محوله توجه مي‌دهد. جمع مؤلفه‌هاي فوق بايد در قالب روحيه انقلابي‌گري تجلي يابد. به واقع، روحيه انقلابي‌گري محصول ترکيب سه‌گانه فوق است.

بدون علم و تخصص، سخن گفتن از انقلابي‌گري افتادن در مسير انحطاط، انحراف و افراط است و جز تخريب و تضعيف و اتلاف نيروها ثمري نخواهد داشت. چه بسيار مدعيان انقلابي‌گري که نه تنها چيزي نساخته‌اند، که تنها هنرشان تخريب و از بين بردن فرصت‌ها و تضييع قوت‌ها بوده است.

بدون داشتن تقوا و عدالت نيز روحيه انقلابي‌گري راه به جايي نخواهد برد! چرا که اين دو متضمن عمل به علم است، وگرنه آدمي آنچنان آلوده هواهاي نفساني است که جمع‌بندي نهايي تصميمات آدمي، بيش از آنکه متأثر از علم و عقلانيت باشد، معجوني فريبنده از خشم و غضب، شهوت و منفعت و خودخواهي خواهد بود.

عدم آشنايي با ابعاد امور محوله و نداشتن توانايي مديريتي، روحيه جهادي و شجاعت لازم براي پذيرش مسئوليت نيز نتيجه‌اي بهتر از فشل بودن نخواهد بود.

شاخصه‌هاي برشمرده در افراد بايد در قالب روحيه انقلابي‌گري تجلي کند؛ لذا دولت انقلابي دولتي است که مبتني بر شايسته‌سالاري شکل گرفته و امور را به دست شايستگان سپرده باشد.

 

۸ـ دولت مردمي و خدمتگزار
مردمي بودن دولت‌ها در زمانه ما يکي از شاخصه‌هاي مهم مطلوبيت نظام‌هاي سياسي است. مهم‌ترين شاخصه مردمي بودن در گام اول به قدرت رسيدن از طريق فرآيند مردم‌سالار و انتخاباتي با مشارکت حداکثري است که تمامي دولت‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از چنين فرآيندي به قدرت رسيده‌اند؛ به اين معنا که با کسب اکثريت آرا از پشتوانه مردمي و مقبوليت حداکثري برخوردار بوده‌اند.

سطح بالاتري از مردمي بودن دولت، چگونگي تعامل با مردم پس از به قدرت رسيدن است. مشورت با مردم و بهره‏برداري از فكر و عمل مردم در اعتلاي كشور نماد ديگري از جلوه‌هاي مردمي بودن دولت انقلابي است؛ به اين معنا که مردم در عرصه‌هاي ساختن کشور بازيگر اصلي محسوب شده و علم و توان و استعداد آنهاست که قرار است نظام اسلامي را شکل دهد. نظام سياسي که مبتني بر استقلال فرهنگي، سياسي و اقتصادي شکل گرفته باشد و هرگونه استيلا و وابستگي به بيگانگان را نفي کند، بي‌شک با روي کردن به مردم تلاش خواهد کرد براي حل معضلات و مشکلات به استعدادهاي دروني خويش بنگرد و چنين است که مردم در امور محوريت خواهند يافت. دولت انقلابي نيز مبتني بر اين باور، ساختارمند گرديده است.

اولويت دادن به مطالبات مردم و تلاش حداکثري براي رفع مشکلات توده‌هاي جامعه به ويژه طبقات محروم و مستضعف، جلوه ديگري از دولتي است که خود را پرچمدار انقلابي‌گري مي‌داند، که لازمه آن شناخت صحيح نيازهاي واقعي مردم است. طبيعي است دولتي که ارتباط تنگاتنگي با مردم ندارد از شناخت اين نيازها ناتوان است و در تشخيص اولويت‌ها دچار اشتباه محاسباتي خواهد شد و حاصل آن افزايش نارضايتي و واگرايي مردم و دولت و فاصله گرفتن از معيار مردمي بودن است. در کنار اين خطاي محاسباتي، گاه دولت‌‌ها با ترجيح منافع طبقات خاص بر اکثريت مردم (که اين برآمده از ماهيت غير مردمي و روحيه اليگارشيک دولتمردان است) در چينش اولويت‌ها به گونه‌اي عمل مي‌کنند که روز به روز از توده‌هاي جامعه دور شده و از مقبوليت آنان کاسته مي‌شود. اما دولت انقلابي دولتي است که در معرض اين تهديدات قرار ندارد و اساس کار خود را خدمت به مردم قرار داده و در تلاش است با سرعت‌بخشي به خدمت‌رساني گره از مشکلات مردم بر دارد.

مردمي بودن دولت فراي آنکه به پيگيري مطالبات مردمي اشاره دارد، به ويژگي خاصي در خلق‌وخوي و روحيه دولتمردان در مواجهه با توده‌ها نيز توجه دارد که رهبر معظم انقلاب در خطاب به دولتمردان با اشاره به امتياز روحيه مردمي و خاکي بودن مي‌فرمايند: «اين هم خيلي باارزش است؛ اين را قدر بدانيد. شما امتيازتان به تشخص ظاهري و شکل و قيافه نيست؛ امتيازتان به همين است که خودتان را با مردم هم‌سطح کنيد، به شکل مردم و در ميان مردم باشيد، با مردم تماس بگيريد، با آنها انس پيدا کنيد، از آنها بشنويد. اين امتياز بزرگي است و در شما هست؛ آن را حفظ کنيد و نگه داريد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

 

۹ـ دولت قانون‌گرا
قانون به عنوان ساختار بنيادين جامعه و حاکميت و ميثاقي که همه بازيگران آن را به رسميت شمرده‌اند، نقشي کليدي در ايجاد سامان سياسي در جامعه برعهده دارد. در اين ميان دولت خود تأثيرگذارترين نقش را در اعتبار قانون خواهد داشت. حال اگر قوه مجريه در مقام قانون‌گريزي برآيد، ديگر نظام اسلامي دچار چالش‌هايي خواهد شد. رهبر معظم انقلاب در نقد عملکرد دولت نهم، پايبند نبودن به قانون در برخي موارد را يکي از ضعف‌هاي دولت دانستند و فرمودند: «يکي مسئله رعايت قوانين است. قانون را اهميت بدهيد. قانون ـ وقتي که با سازوکار قانون اساسي پيش رفت ـ حتميت و جزميت پيدا مي‌کند. ممکن است همان مجلس يا دولت يا ديگران مقدماتي فراهم کنند که آن قانون عوض بشود‌ـ با طرح‌هايي که در مجلس مي‌آيد، با لوايحي که دولت مي‌دهد، با تصميم‌سازي‌هايي که در بخش‌هاي مختلف انجام مي‌گيرد‌ـ عيبي ندارد؛ اگر قانون نقص دارد، ضعف دارد و غلط است، عوض بشود؛ اما تا مادامي که قانون، قانون است، حتماً بايستي به آن عمل بشود و به آن اهميت داده بشود. من اين را تأکيد مي‌کنم. در بخش‌هاي مختلف همين‌جور است. ممکن است يک چيزي را شما معتقد باشيد که روال قانوني‌اش درست طي نشده، يا متصدي اين کار قوه مجريه نيست؛ وقتي که قانون مجلس‌ـ با همان سازوکار قانون اساسي‌ـ به دولت ابلاغ شد، قوه مجريه بايد آن را قانون بداند. حالا اگر چنانچه ضعف يا چيز ديگري وجود دارد، عواملِ ديگري وجود دارد که اگر قانون مشکلاتي دارد، بايستي آن را از بين ببرند؛ چه در خود مجلس، چه در شوراي نگهبان و از اين قبيل. به قانون اهميت بدهيد.»(۲/۶/۱۳۸۹)

در اين ميان دولت انقلابي، دولتي است که با همه توان در مقام حمايت از قانون برآيد و تصميمات خود را معطوف به رعايت قانون کند.

 

۱۰ـ دولت مقاوم و شجاع در برابر دشمن
يکي ديگر از شاخصه‌ها و مختصات دولت انقلابي مرعوب نشدن در برابر دشمن و مقاوم بودن در برابر تهديدات و هوشياري در مواجهه با دشمن است. دولت انقلابي با تمام وجود نسبت به خطر دشمن خودآگاه و هوشيار است و اقدامات و تحرکات آن را با چشماني باز رصد مي‌کند و تمامي منافذ نفوذ دشمن را بسته و همه توان خود را براي بازدارندگي و مقابله با تهديدات احتمالي به کار مي‌گيرد. دولت انقلابي به دشمن اعتماد ندارد و حاضر نيست در برابر دشمن کوتاه بيايد و منافع ملي را قرباني مصالح زودگذر کند. دولت انقلابي دولتي شجاع است که ترسي از تهديدات دشمن نداشته و در برابر گزافه‌گويي‌هاي دشمن منفعل نمي‌شود و براي تطميع و برخورداري مادي حاضر به معامله با دشمن و دست کشيدن از آرمان‌هاي انقلاب و مردم نمي‌شود. به فرموده رهبر حکيم انقلاب اسلامي؛ «روحيه و آرمان انقلابي، بدين معني است كه ميل به زندگي راحت و مرفه، جامعه و مسئولان را به سازشكاري و تسليم در برابر زورگويي قدرت‌هاي جهاني و غفلت از توطئه استكبار و بي‏اعتنايي به پيام جهاني انقلاب نكشاند. آن روزي كه خداي نخواسته جمهوري اسلامي، رفاه و آبادي را هدف عمده خويش قرار داده و در اين راه حاضر به چشم‏پوشي از آرمان‌هاي‏ انقلابي‏ و جهاني و فراموشي از پيام جهاني انقلاب شود، روز انحطاط و زوال همه اميدها خواهد بود و خدا چنين روزي را إن‌شاءالله هرگز نخواهد آورد.»(۲۳/۴/۱۳۶۸)

رهبر معظم انقلاب در ديدار با اغلب دولت‌هاي به روي کار آمده در جمهوري اسلامي بر شجاعت، ايستادگي و مقاومت در برابر دشمن و اتخاذ مواضع انقلابي در مواجهه با بيگانگان تأکيد داشته‌اند که از جمله در ديدار با رئيس‌جمهور و کابينه دولت يازدهم فرمودند: «بايد در هر شرايطي در اتخاذ مواضع انقلابي صراحت داشت و صريح و بدون رودربايستي، در مقابل دشمن مواضع انقلاب و مباني امام بزرگوار را بدون ترس و خجالت بيان کرد.»(۴/۶/۱۳۹۴)

 

۱۱ـ دولت ساده‌زيست
الگوي سبک زندگي مسئولان دولت، يکي از شاخصه‌هاي تأثيرگذاري در شناخت انقلابي‌گري دولت‌هاست. در اين ميان دولت انقلابي دولتي است که در آن مسئولان ساده‌زيست باشند و سطح زندگي‌شان متناسب با اکثريت جامعه باشد. از ديدگاه امام(ره)  نيز مي‌توان ساده‌زيستي و نفي اشرافيت را شاخص با اهميتي براي دولت تراز نظام اسلامي دانست. ايشان در پيامي به مناسبت گشايش دومين دوره مجلس شوراي اسلامي تأکيد مي‌کنند: «اگر بخواهيد بي‌خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع کنيد و ابرقدرتان و سلاح‌هاي پيشرفته آنان و شياطين و توطئه‌هاي آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نکند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد…»(صحيفه نور، جلد ۱۹، ص۱۱)

رهبر معظم انقلاب نيز ساده‌زيستي مسئولان را قابل تقدير دانسته و تاکيد دارند: «ساده‌زيستي چيز بسيار باارزشي است. ما اگر بخواهيم تجمل و اشرافي‌گري و اسراف و زياده‌روي را ـ که واقعاً بلاي بزرگي است ـ از جامعه‌مان ريشه‌کن کنيم، با حرف و گفتن نمي‌شود؛ که از يک طرف بگوييم و از طرف ديگر مردم نگاه کنند و ببينند عمل‌مان جور ديگر است! بايد عمل کنيم. عمل ما بايستي مؤيد و دليل و شاهد بر حرف‌هاي ما باشد تا اينکه اثر بکند. اين خوشبختانه هست. فاصله‌تان را با طبقات ضعيف کم کرده‌ايد و کم نگه داريد و هر چه که ممکن است آن را کمتر کنيد.»(۲/۶/۱۳۸۷)

 1 نظر

ارزو داشت برگردد

25 دی 1393 توسط خاكستر


دوران حکومت سی و هفت ساله محمدرضاشاه پهلوی با حوادث و تحولات متعدد سیاسی همراه بوده است. چه آغاز آن که با ورود نیروهای متفقین و اشغال بخش‌هایی از خاک ایران به وسیله‌ی آنان همراه بود و چه پایانش که با انقلابی اجتماعی برآمده از ائتلاقی میان طبقاتی و گسترده همراه شد.

یکی از مهمترین وقایعی که در طول این دوران دو بار و در برهه‌های حساس تاریخی تکرار شد، فرار محمدرضا شاه از کشور است که هرچند هر دو بار در شرایط مشابه آشفتگی سیاسی و در زمانی که پایه‌های حکومت او لرزان بود اتفاق افتاد، اما هریک نتایجی متفاوت داشت. در این نوشتار تلاش داریم تا به دو فرار تاریخی شاه از کشور در طول دوران سلطنتش پرداخته و به واکنش‌های داخلی و خارجی در قبال این فرارها بپردازیم.

فرار نخست شاه از کشور
(واکنش کشورهای خارجی و امید به بازگشت شاه در داخل کشور)
25 مرداد 1332 نخستین باری بود که شاه از ایران فرار و خاک کشور را ابتدا به مقصد عراق و سپس ایتالیا ترک کرد. اما اینکه چرا شاه از ایران فرار کرد موضوعی است که ابتدا باید به آن پرداخته و علت و زمینه‌ی فرار شاه از کشور را روشن کرد. ایران در سال 1332 تحت زمامداری محمد مصدق بود. نخست‌وزیری از جبهه ملی ایران که برخلاف بسیاری از نخست‌وزیران پیشین و نخست‌وزیران بعدی دوران پهلوی دوم تحت امر محمدرضا شاه نبود. مصدق نخست‌وزیری خود را با اجرایی کردن قانون ملی‌شدن صنعت نفت ایران آغاز کرد. قانونی که اجرایش یک بار دیگر همچون انقلاب مشروطه مردم را روبروی شاه و قدرت‌های خارجی قرار داد.

سیاست خارجی مصدق بر اصل موازنه منفی استوار بود. یعنی ضمن حفظ بیطرفی و عدم تعهد، کسب و تقویت استقلال ملی را نیز هدف قرار داده بود. از واگذاری امتیاز به قدرت‌های خارجی امتناع می‌کرد و مانع اعمال نفوذ قدرت‌های بیگانه در ایران بود. برخلاف آنچه از عهد قاجار مرسوم بود تلاشی در موازنه برقرار کردن آنها علیه یکدیگر به عمل نمی‌آمد. یک چنین سیاستی و رد صریح تقاضاهای خارجیان در بهترین حالت خود نیز برای نظام جهانی دشوار می‌نمود. ملی کردن نفت و جنگ سرد دولت ایران را شدیداً رویاروی بریتانیا قرار می‌داد، درگیری ایالات متحده در مورد ایران را روزافزون می‌کرد و خصومت منفعلانه شوروی را نیز برمی‌انگیخت. (فوران، 1382: 434)

با اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت و خلع ید از شرکت نفت انگلیس و بعد از چندین دور مذاکره، دولت محافظه‌کار بریتانیا که به تازگی بر مسند کار قرار گرفته بود به جای یافتن راه‌حل، زمینه‌چینی برای یک کودتا را تدارک دید و برنامه‌اش را فعالانه تدوین کرد. در این طرح ایالات متحده آمریکا نیز سرانجام جانب بریتانیا را گرفت. آمریکا در نهایت تصمیم داشت شاه را بر تخت سلطنت خود نگه دارد و نقش برتر انگلستان در ایران را به خود اختصاص دهد. به همین دلیل آیزنهاور با درخواست کمک ایران برای فروش و بازاریابی نفت مخالفت کرد. در این برهه زمانی آمریکا و انگلستان برای انجام کودتا علیه دولت مصدق به توافق رسیده بودند. شوروی نیز هرچند در جریان موضوع کودتا نبود، اما همچون این دو کشور از نهضت ملی نفت دل خوشی نداشت و به کمک دولت وقت نیامد.

دو هفته بعد از شروع زمامداری آیزنهاور در فوریه 1953 (بهمن- اسفند 1331) مقام‌های دو کشور بریتانیا و آمریکا دیدار کردند و در مورد سرنگونی دولت مصدق و انتصاب فضل‌الله زاهدی به نخست‌وزیری به توافق رسیدند و اسم رمز عملیات پاکسازی را نیز آژاکس نامیدند. شب 25 مرداد سرهنگ نصیری فرمانده گارد سلطنتی از جانب شاه ماموریت یافت در حوالی نیمه شب به منزل مصدق برود و فرمان برکناری او از نخست‌وزیری و انتصاب زاهدی را به وی ابلاغ کند. مصدق که آماده دریافت چنین فرمانی بود به گارد نخست‌وزیری دستور داد نصیری و گارد سلطنتی واقع در شمیران را بازداشت و توقیف کنند. به این ترتیب تلاش شاه در کودتا کاملاً عقیم ماند (فوران، همان: 441) در اینجا بود که شاه روز یکشنبه 25 مرداد و برای نخستین بار به خارج از کشور فرار کرد.

قدرت‌های خارجی تاثیرگذار در تحولات ایران به ویژه انگلستان و آمریکا بعد از فرار شاه از کشور در 25 مرداد 1332 با تمام توان درصدد ایجاد شرایط بازگشت شاه به کشور بودند. بعد از ناکامی کودتای 25 مرداد که توسط کشورهای آمریکا و انگلستان برنامه‌ریزی شده بود، این کشورها درصدد برآمدند تا کار ناتمام مانده خود را کامل کنند تا شرایط را برای بازگشت شاه به کشور فراهم کنند. به این ترتیب کودتایی دیگر این بار در 28 مرداد انجام شد و توانست دولت مصدق را از قدرت کنار بزند.

ایالات متحده و انگلستان برای برکناری مصدق طی مدتی طولانی به طرق و وسایل سیاسی-عمدتاً شاه و مجلس- متکی بودند، اما پس از قیام سی تیر به این نتیجه رسیدند که برکناری قطعی و دایمی او از صحنه قدرت جز از طریق یک کودتای تمام عیار نظامی امکان‌پذیر نیست. (آبراهامیان، 1393: 200) به این ترتیب با انجام کودتا مشخص شد که آمریکا و انگلستان به هیچ عنوان با کنار رفتن شاه از صحنه قدرت سیاسی ایران موافقت نخواهند کرد. در این میان البته عوامل داخلی نیز در موفقیت کودتا و بازگشت شاه به کشور نقش داشتند.

مصدق در دوران زمامداری خود هرگز نتوانست کنترل کامل نهادهای دولتی ایران را در دست بگیرد هرچند به اهمیت این نکته پی برده بود و درصدد اعمال چنان کنترلی نیز برآمد. او توانست گروه هشت نفری جبهه ملی در مجلس شورای ملی را در سال 1329 به صورت یک نیروی پرتوان قانونگذاری درآورد و رهبری تمام مجلس را در امر ملی‌شدن به دست گیرد و هنگامی که مجلس با او همراهی نکرد توانست با کسب اختیارات فوق‌العاده کشور را از طریق فرمان‌های دولتی اداره کند؛ اما با همه این‌ها نتوانست وفاداری ارتش را به سمت دولت جلب کند. ارتش به شاه وفادار ماند و در نهایت ابزار سرنگونی دولت ملی شد. (فوران، 1382: 445)
در واقع ارتش به عنوان یک نیروی کاملا تاثیرگذار در این برهه زمانی حساس با حفظ انسجام خود و تصمیم فرماندهانش به ابزار اصلی شاه برای حفظ قدرتش بدل شد. در کنار این البته باید به اختلافات رخ داده میان رهبران نهضت ملی و شکاف میان نیروهای اجتماعی تاثیرگذار در ملی‌شدن نفت نیز توجه نمود. تکروی‌های مصدق به ویژه بعد از سی تیر و در ماه‌های پایانی منتج به کودتا عاملی شد تا بسیاری از نیروهای تاثیرگذار درون و بیرون جبهه ملی و مخالفان شاه از او جدا شده و در نتیجه راه برای انجام کودتا و توسل به نیروی نظامی برای بازگشت شاه به کشور باز شود. امکانی که در دومین فرار شاه از کشور میسر نشد.

فرار دوم شاه از کشور در 25 دی 1357
(امید حامیان بازگشت شاه در داخل و واکنش کشورهای غربی به فرار شاه)
شاه یک بار دیگر و این بار برای همیشه در 26 دی ماه 1357 به دنبال اوج ‌گرفتن تظاهرات مردمی از کشور فرار کرد! ماهیت تحولات کشور و زمان فرار شاه اما با سال 1332 و زمان کودتای 28 مرداد تفاوت‌های زیادی داشت. درست است که در هر دو مقطع، محمدرضا شاه را در صف مخالفان و دشمنان داخلی و به‌ویژه خارجی ملت ایران می‌بینیم، اما در هریک از این دو برهه‌ مهم و حساس کشور، ملت ایران دو هدف جداگانه را دنبال می‌کردند.

در دو سه سال منتهی به کودتای 18 مرداد 1332، ملت ایران نهضت ملی کردن نفت و مبارزه با استعمارگران خارجی را دنبال می‌کرد؛ اما قیام ملت ایران در مقطع سالهای 1356- 1357، هدف بنیادی‌تر، بزرگتر و سرنوشت‌سازتر سرنگونی رژیم پهلوی و برقراری نظام سیاسی جدیدی را دنبال می‌کرد. بنابراین، در مقطع نخست به‌رغم مقابله آشکاری که شاه با منافع و خواست‌های ملت ایران و همگامی‌ای که با کشورهای خارجی ناقض حقوق و منافع مردم ایران (انگلستان و آمریکا) داشت، قاطبه رهبران نهضت (که البته به‌تدریج اختلافاتی جدی هم با یکدیگر پیدا کردند) برنامه و هدفی در راستای از میان برداشتن احتمالی نظام شاهنشاهی پهلوی دنبال نمی‌کردند.

بگذریم از اینکه در میان اقشار وسیعی از مردم کشور، مخالفتها و انتقادها از عملکرد شاه بسیار جدی و گسترده شده بود و چه بسا برای سرنگون ساختن کلیت نظامِ وقت هم آمادگی‌هایی نسبی به‌وجود آمده بود، اما در این‌باره هیچ برنامه و استراتژی مشخص و از پیش تعیین شده‌ای وجود نداشت. (چیذری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) برخلاف نخستین فرار شاه در سال 1332 که شکاف میان رهبران نهضت ملی در نهایت نیروهای اجتماعی را در مخالفت با شاه دچار تردید و تفرقه کرد، این بار و در سال 1357 به‌رغم حضور گسترده‌تر طبقات اجتماعی و گروه‌های مختلف مردمی، رهبری منسجم انقلاب به وسیله امام خمینی‌(ره) و مخالفت ایشان در برابر هر نوع معامله یا مسامحه در برابر شاه، امید به بازگشت شاه را در داخل و خارج کاهش داده بود تا جایی که حتی آمریکایی‌ها هم با وجود تمام تلاش‌های خود برای حفظ شاه بر مسند قدرت در نهایت از امکان بقای سلطنت او ناامید شدند.

به عبارتی برخلاف فرار اول شاه از کشور در جریان کودتای ناموفق 25 مرداد در فرار دوم شاه از کشور در سال 1357 نیروهای داخلی طرفدار او نتوانستند کاری از پیش ببرند. این بار برخلاف 25 مرداد 1332 که شاه با حمایت قاطعانه‌ی قدرت‌های خارجی و ارتش و برخی گروه‌های حاشیه شهری بر تخت سلطنت خود بازگشته بود ارتش در نهایت با وجود صرف میلیاردها دلار از طرف شاه نتوانست حمایت قاطعی از او به عمل آورد و در نهایت تصمیم به بی‌طرفی گرفت. شاه بعد از بازگشت به کشور پس از موفقیت کودتای 28 مرداد این جمله تاریخی را گفته بود که حکومتم را مدیون خدا، آمریکایی‌ها و ارتشم هستم؛ اما این بار برخلاف سال 1332 ارتش به عنوان آخرین دژ دفاعی شاه چندان مستحکم و قابل اعتماد نشان نمی‌داد.

در ماه‌های سرنوشت‌ساز انقلاب به طور متوسط در هر روز هزار سرباز از ارتش فرار می‌کردند و آنهایی هم که باقی می‌ماندند از دستورات فرماندهانشان سرپیچی می‌کردند. در فرماندهی عالی ارتش هم دودستگی پدید آمده بود: عده‌ای معتقد بودند باید با تمام توان به مقابله با راهپیمایان پرداخت و عده‌ای هم می‌گفتند این کار بی‌حاصل است و ارتش را با خطر روبرو می‌سازد. (فوران، همان منبع: 580) رئیس ستاد کل ارتش در نهایت در ساعت 2 بعد از ظهر روز 22 بهمن اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب ارتش بی‌طرف است. ساعت 6 بعد از ظهر همان روز بود که رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای حقیقی ایران، صدای انقلاب» تا به این ترتیب روشن شود دومین فرار شاه از کشور دیگر برگشتی ندارد. (آبراهامیان، 1392: 652)
در ابعاد خارجی نیز این‌بار برخلاف سال 1332 تفاوت‌های زیادی وجود داشت. هرچند قدرت‌های خارجی به ویژه ایالات متحده به عنوان بانفوذترین کشور خارجی حاضر در ایران به همراه انگلستان خواهان حفظ قدرت محمدرضاشاه بودند و در این راه تا آخرین روزهای انقلاب نیز از شاه حمایت به عمل آوردند، اما این حمایت‌ها به‌واسطه قدرت بالای مخالفان داخلی و یکدستی و انسجامی که در میان آنان و رهبری جنبش انقلابی قرار داشت از قاطعیت برخوردار نبود و نتوانست نتیجه‌ای را که در سال 1332 به دست آمده بود یک بار دیگر تکرار کند و شاه را برای بار دوم به قدرت بازگرداند. در این میان برخی تحولات داخلی در آمریکا، بزرگترین متحد شاه، نیز او را در حمایت این کشور از خود دچار تردید کرده بود.

کمتر سراغ داریم در میان رهبران جهان سومی رهبری به اندازه شاه نگران رابطه‌اش با واشنگتن بوده باشد. (زیباکلام، 1384: 165) در واقع تصور شاه از پشتیبانی جدی و همه‌جانبه‌ی آمریکا که در دوره‌ی روسای جمهور پیشین این کشور باعث اعتماد به نفس او می‌شد با روی کارآمدن جیمی کارتر و سیاست حقوق بشر وی دستخوش تزلزل شد.

البته کارتر در آغاز سال 1978 و 9 روز پیش از تظاهرات 19 دی 1356 در کنار شاه، ایران را جزیره ثبات و وی را دوست نزدیک خود خواند و رضایت خود را از او ابراز کرد. هرچند کارتر در پیگیری مسئله‌ی حقوق بشر جدی نبود اما طرح آن به شدت اقدامات شاه را تحت‌الشعاع قرار داد و او را نسبت به حمایت‌های آمریکا از خود دلسرد کرد. (ملکوتیان، 1387: 124) در این دوره و هم‌زمان با بحران اقتصادی که گریبان رژیم شاه را گرفته بود دولت‌ها و سازمان‌های خارجی نیز شاه را تحت فشار قرار دادند تا نظارت‌های پلیسی را تعدیل کند؛ اگرچه این سیاست‌ها بسیار دیر و پس از قیام مردم ایران دنبال شد. در اواخر سال 1354، سازمان عفو بین‌الملل پی برد که ایران یکی از بزرگترین نقض‌کنندگان حقوق بشر در جهان است. نهاد محافظه‌کارتر کمیسیون بین‌المللی قضات در ژنو هم رژیم را به شکنجه زندانیان و نقض حقوق مدنی شهروندان خود متهم کرد و از شاه خواست وضع حقوق بشر در ایران را اصلاح کند. (آبراهامیان، 1392: 614)

دستگاه سیاست خارجی آمریکا نیز در آستانه انقلاب برخلاف سال 1332 از انسجام کافی برخوردار نبود و در حالی که برژینسکی خواهان برخورد کوبنده با مخالفان و همراهی آمریکا با شاه در این راه بود، وزارت امور خارجه و سفیر وقت این کشور در تهران با مشاهده‌ی امواج طوفنده انقلاب کار شاه را تمام ‌شده می‌دانستند و به این ترتیب واکنش به فرار شاه در 26 دی 1357 و حمایت از او مانند فرار نخست وی که با کودتایی انگلیسی-آمریکایی همراه شد، با قاطعیت همراه نبود.

نتیجه‌گیری:
دو حادثه‌ی تاریخی که منجر به فرار شاه از کشور شد، اهداف و خواسته‌های یکسانی را دنبال نمی‌کردند. در هر دو دوره، شاه و ثبات قدرتش در ایران مورد توجه قدرت‌های جهانی بانفوذ در ایران به ویژه آمریکا و انگلستان قرار داشت؛ اما به‌رغم این شباهت و تلاش کشورهای مذکور برای حفظ شاه بر تخت سلطنت، تفاوت‌های داخلی، گستردگی اعتراضات و اهداف متفاوت مردم در سال 57 با سال 32 کاری کرد تا این کشورها هم در حمایت از شاه انسجام سال 32 را نداشته باشند. بنا به همین دلایل داخلی و خارجی بود که فرار شاه در سال 32 با دومین فرار وی در 26 دی 1357 برآیندی متفاوت داشت و شاه در سال 57 دیگر نتوانست به قدرت بازگردد. (*)


فهرست منابع:
1. فوران، جان (1382)، مقاومت شکننده، تهران، انتشارات رسا.
2. ابراهامیان، یرواند (1392)، ایران بین دو انقلاب، تهران
3. آبراهامیان، یرواند (1393)، کودتا، سیا و ریشه های روابط ایران و ایالات متحده آمریکا در عصر جدید، ترجمه ناصر زرافشان، تهران، انتشارات آگاه.
4. زیباکلام، صادق (1384)، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی ایران، تهران: انتشارات
5. ملکوتیان، مصطفی (1387)، بازخوانی علل وقوع انقلاب اسلامی در سپهر نظریه‌پردازی‌ها، تهران، سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

تنها‌امیر‌تنهای‌عالم

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تلنگر
    • سياسي

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس